فرار موفق در اسارت

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۲:۵۷ توسط M-samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « ===فرار موفق=== یکی از فرار‌هایی که منجر به آزادی شد، شب عید در اردوگاه موصل 1 (← موصل 1،اردوگاه)اتفاق افتاد. در انتهای این اردوگاه انبار بزرگی واقع بود که تدارکات عراقی‌ها مستقر در اردوگاه از آنجا تأمین می‌شد و در آن از لباس، پوتین، اس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

فرار موفق

یکی از فرار‌هایی که منجر به آزادی شد، شب عید در اردوگاه موصل 1 (← موصل 1،اردوگاه)اتفاق افتاد. در انتهای این اردوگاه انبار بزرگی واقع بود که تدارکات عراقی‌ها مستقر در اردوگاه از آنجا تأمین می‌شد و در آن از لباس، پوتین، اسلحه، نارنجک، انواع وسایل فردی نظامی گرفته تا پتو، کیسه‌خواب و مانند آن موجود بود. درِ انبار بسته بود، اما پنجره‌ای با فاصله حدود دوونیم متر از زمین داشت که به‌آسانی باز می‌شد و اسرا پس از فهمیدن این قضیه دور از چشم نگهبانان به انبار نفوذ می‌کردند. در ضلع دیگر انبار، پنجره‌ای بود با همان فاصله که به بیرون از قلعه راه داشت. در ابتدا قصد نفوذ به انبار، دستبرد به وسایل دشمن بود. چند عدد نارنجک، کلت کمری، تعدادی لیوان، بشقاب، یک رادیوی یک‌موج ازجمله وسایلی بود که از انبار به داخل اردوگاه آمد.

    شب عید 13۶۲ بود. عراقی‌ها به مناسبت عید نوروز تا نیمه‌های شب، در آسایشگاه را باز گذاشته بودند و از صبح تا فردای آن روز، آماری در کار نبود. دو نفر، که اهل غرب کشور بودند و با یک سرباز عراقی دوست شده بودند، با طرح یک نقشه قبلی و با استفاده از وسایل ربوده‌شده انبار، شبانگاه با شکستن نرده پنجره حمام به بیرون راه یافتند و با کمک آن سرباز به‌جانب ایران روانه شدند. فردا ساعت ۱۱ صبح عراقی‌ها متوجه فقدان آن دو نفر شدند. با عجله چندین‌بار آمار گرفتند. همه جای اردوگاه را گشتند و با مشاهده نرده شکسته پنجره، همه‌چیز مشخص شد. دقایقی بعد چند بالگرد گشت با دقت منطقه را جست‌وجو کردند؛ اما آن دو نفر، که لباس عربی پوشیده بودند، با استتار و به‌راحتی از محدوده اردوگاه دور و به‌سوی مرزهای ایران روانه شده بودند. عراقی‌ها مسئول آسایشگاه و تنی چند از دوستان آنان را برای بازجویی بردند و بی‌رحمانه شکنجه كردند، اما نتیجه‌ای حاصل نشد. افسر عراقی چند ساعت بعد، ترفند جالبی به‌کار برد. او اعلام کرد که هر دو اسیر دستگیر شده‌اند و به‌زودی اعدام خواهند شد، اما همه فهمیدند این ادعا بی‌اساس است؛ چون بازجویی‌ها و شکنجه‌ها هنوز ادامه داشت.

    چند هیئت از بغداد به اردوگاه آمدند و محل فرار را بررسی كردند. از‌آن‌پس همه پنجره‌های پشتی با بلوک و سیمان مسدود شد و راکد شدن هوا مشکلات تنفسی برای اسرا به بار آورد. نماز جماعت، داشتن کاغذ و قلم و اجتماع بیش از سه نفر ممنوع شد. ساعات آزادی بسیار محدود گشت و دو نفر از کسانی که به بازجوبی رفته بودند، صدمات جبران‌ناپذیری خوردند و معلول شدند. چند ماه بعد نامه‌ای از دونفر به دست یکی از بچه‌ها رسید و خبر داده بودند که سلامت به ایران رسیده‌اند. متأسفانه محمد سوری بر اثر شکنجه مداوم به‌خاطر فرار آنان به شهادت رسید و غمی بزرگ بر دل‌ها نهاد. کادر عراقی مسئول اردوگاه تعویض شد و با انتقال عده زیادی به اردوگاه دیگر، قضیه فرار کم‌کم پایان پذیرفت. آن دو نفر به ایرن رسیدند، اما اسرا با دادن یک شهید و یک معلول، بسیاری از امکانات رفاهیِ خود را نیز از دست دادند[۱]. البته سه اسیر ایرانی، که قبل از شروع رسمی جنگ به‌ اسارت درآمده بودند، موفق شدند از زندان‌های رژیم بعث فرار کنند و خودشان را به ایران برسانند. پرویز کرمی یکی از این سه نفر بود که با شروع رسمی جنگ در جبهه به شهادت رسید.

  1. عطایی، سیامک (۱۳۸۹). سفر به شهر آزادی. تهران: پیام آزادگان.