عکس های شخصی و خانوادگی

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۰ توسط M-samiei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

برخی از اسرا در هنگام اسارت عکسی از خانواده و خویشاوندان و به‌خصوص اسرای متأهل، عکسی از فرزند یا فرزندان خود در جیب لباسشان داشتند و همه سعی‌شان این بود که عکس‌های مذکور را از دید عراقی‌ها پنهان نگه دارند. ناگفته نماند که در بیشتر موارد، در همان تفتیش اولیه، عکس‌ توسط عراقی‌ها پیدا و معدوم می‌شد:

«چند عکس خانوادگی از پدر، مادر و برادرهایم همراهم بود که با ترفند از دید بازجوها و نگهبان‌های عراقی مخفی کرده بودم که بعدها آن عکس‌ها را با خودم به ایران آوردم. آن روز بغض گلویم را گرفته بود و یک گوشه پشت سوله نشسته بودم و عکس‌ها را نگاه می‌کردم. یکهو دیدم یک جفت پوتین جلوی چشمم سبز شد. سرم را بلند کردم و دیدم سیدمحمد نگهبان عراقی است... از کابل و کتک خوردن نمی‌ترسیدم، بیشتر نگران این بودم که عکس‌هایم را بگیرد و پاره کند. با دست اشاره کرد که عکس‌ها را به او بدهم. نگاهی به آنها انداخت. حالت چهره‌اش عوض شد. دستی به سرم کشید و گفت: ناراحت نباش، آزاد می‌شوی، برمی‌گردی پیش خانواده‌ات. من که شوکه شده بودم، دنبالش راه افتادم.»[۱]

«نظامیان عراقی پس از به اسارت گرفتن رزمندگان ایرانی یا بلافاصله پس از خلع سلاح و تفتیش آنان، اموال شخصی اسیران جنگی را به نفع خود غارت می‌کردند یا اینکه پس از انتقال آنان به مراکز تجمع نیرو، اموال شخصی، اسناد هویت، عکس و سایر متعلقاتی را که دارای ارزش عاطفی بودند، مصادره و به افسر مسئول تحویل می‌دادند. مقامات عراقی در نقض آشکار ماده 18 کنوانسیون سوم در برابر مصادره اموال شخصی همراه اسیر، هیچ‌گونه رسیدی نمی‌دادند و هیچ اسیری هنگام بازگشت به میهن، اموال به‌غارت‌رفته خود را دریافت نکرد.» [۲]

    در چند مورد استثنا هم عکس افراد دیگری در لحظه اسارت داخل جیب اسیر بود که همین مسئله برایش دردسر می‌شد. دراین‌زمینه، علی احدی‌نژاد در خاطراتش چنین بیان می‌دارد:

«شب عملیات کربلای 4، محمد رضایی که اهل استان خراسان بوده است، به همراه همرزمانش، گروهی از عراقی‌ها را اسیر می‌گیرند و آنها را بازرسی بدنی می‌کنند. یکی از آنها افسر بود و عکسی از خود در جیب داشت. محمد عکس آن افسر را به‌عنوان یادگاری از او می‌گیرد. شب بعد، محمد و چند نفر از دوستانش به دست عراقی‌ها اسیر می‌شود. در بازرسی بدنی استخبارات، عراقی‌ها عکس افسر را از او می‌گیرند و به‌عنوان یک‌ سند، صورت‌جلسه و در پرونده‌اش ثبت می‌کنند. یکی از دوستان محمد به چشم خودش دیده بود که او عکس را از افسر عراقی گرفته، اما در بازجویی‌ها بر اثر شکنجه و سستی اعتقاداتش، به هم‌وطنانش پشت می‌کند و خودش می‌شود جاسوس عراقی‌ها. اولین خودشیرینی‌اش خبر دروغی بوده که راجع‌به محمد می‌دهد. به بازجوها می‌گوید: من دیدم که محمد رضایی آن شب افسر شما را کشت و عکسش را از توی جیبش درآورد.... عراقی‌ها که حرف‌های این فرد را باور کرده بودند، تصمیم‌ می‌گیرند از محمد انتقام بگیرند. برای همین آن‌قدر او را زدند تا شهید شد.»[۳]

علی احدی‌نژاد و دوستانش که در اردوگاه تکریت11 دوران اسارتشان را سپری کردند، از بازگویی نام آن فرد خائن خودداری كردند؛ زیرا بعدها این فرد توبه کرده و دوران محکومیتش را گذراند. [۴]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. ذكریایی، مریم سادات (1393). آشنای دریا، مازندران: نماشون.
  2. داعی، علی (1387). نقض حقوق اسیران جنگی ایرانی و مسئولیت بین‌المللی دولت عراق. تهران: پیام آزادگان.
  3. ذكریایی، مریم سادات (1394). می‌شود از اینجا هم فرار کرد؟. تهران: امینان.
  4. ذكریایی، مریم سادات (1390). هفت سین روی خاک. مازندران: ساری.

مریم سادات ذکریایی