مجموعه چهارجلدی ستاره های دنباله دار: لک لک های مهاجر؛ جلد1(کتاب)

از ویکی آزادگان
مجموعه چهارجلدی ستاره‌های دنباله‌دار: لک‌لک‌های مهاجر؛ جلد1

بر اساس داستان واقعی از زندگی جانباز و آزاده 10ساله آبادانی، شهید قنبرعلی بهارستانی(←بهارستانی، قنبرعلی) است.

فرداده کتاب

نویسنده: موژان نادریان

ویراستار: ربابه نصیری‌امینی  

طراحی و نظارت: معصومه رامهرمزی

تصویرگر و طراح گرافیک: حمیده محبی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: اسراء

نوبت و سال چاپ: اول، 1393

شمارگان: 2000

قیمت پشت جلد: 50000 ریال

تعداد صفحات:  36/ مصور 

شابک: 4-76-5013-600-978

قطع کتاب: وزیری

نوع کتاب: داستان

معرفی کتاب، معرفی راوی و نویسنده

این مجموعه چهارجلدی ستاره‌های دنباله‌دار بر اساس داستان واقعی از زندگی جانباز و آزاده 10ساله آبادانی، شهید قنبرعلی بهارستانی(←بهارستانی، قنبرعلی) است. این مجموعه را موژان نادریان با عنوان های: «لك‌لك‌های مهاجر، سنگریزه‌های آبی، دوست جیبی و خانه‌ای برای همیشه نگاشته است. در این مجموعه، مفهوم بزرگ‌شدن، مهر و صلح به‌خوبی را می‌بینیم و همه عناصر داستان نماد بیرونی دارند.

خانواده قنبرعلی زمان جنگ از آبادان به داران اصفهان مهاجرت کرده بودند. زمانی که او همراه با پدرش برای سرکشی خانه‌شان به آبادان رفت همراه با پدرش به اسارت درآمد. در اسارت متوجه شدن که برادر بزرگترش نیز اسیر شده است.

سال‌های اسارت این آزاده شهید در اردوگاه موصل 1، اردوگاه موصل 4 و اردوگاه رمادی 2(کمپ 7)معروف به بین‌القفصین یا اردوگاه اطفال سپری شد. داستان برخوردش با افسر عراقی در همان ابتدای اسارت زبانزد است؛ آن هنگامی که از پذیرفتن انار اهدایی دشمن خودداری کرد و مثل یک ژنرال اعتراض کرد من از دست دشمن چیزی نمی‌گیرم! او وقتی به دلیل سن کم آزادش کردند و به ایران برگشت منوجه شد که برادر دیگرش هم شهید شده است. قنبرعلی(←بهارستانی، قنبرعلی) ریسک دوباره اسیرشدن که جزایش تیرباران بود را پذیرفت و به جبهه رفت. او در جنگ به سخت مجروح شد سرانجام قنبرعلی بهارستانی (←بهارستانی، قنبرعلی)با جانبازی 70درصد در به دلیل جراحات ناشی از جنگ به یاران شهیدش پیوست.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

فکر کرده چون او کوچک است گول می‌خورد؟ اما او کوچک نبود. او محمدعلی بود و این را همه باید بدانند؛ چه آن عراقی که عقاب روی شانه‌اش بود و چه این یکی که عقاب هم روی شانه‌اش نداشت.

دستش را دراز کرد، انار را گرفت و پرت کرد. آب قرمزرنگ انار روی زمین خاکی پخش شد و فرو رفت. احمد غازی هاج‌وواج مانده بود، اما محمدعلی(←بهارستانی، قنبرعلی) خوشحال بود. آقاش با آرنج سلقمه‌ای محکمی به پهلویش زد و ... [۱].

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،