سید آزادگان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''کتاب سید آزادگان، زندگی‌نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز سیدعلی‌اکبر ابوترابی است.''' == فراداده کتاب == {{Infobox|title=سید آزادگان}} '''نویسنده:''' داود امیریان '''ناشر:''' روزنامه همشهری '''سال نشر:''' 1386 '''تعداد صفحات:''' 32 '''شابک:''' 5- 16- 2924- 964- 978 '''نوع ماد...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''کتاب سید آزادگان، زندگی‌نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز سیدعلی‌اکبر ابوترابی است.'''
{{Infobox|title=سید آزادگان|image=[[پرونده:سید آزادگان.jpg]]|caption=زندگی‌نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز سید علی‌اکبر ابوترابی|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ناشر|label4=سال نشر|label5=تعداد صفحات|label6=شابک|label7=نوع ماده|data2=داود امیریان|data3=روزنامه همشهری|data4=1386|data5=32|data6=978-964-2924-16-5|data7=کتاب(داستان)}}'''کتاب سید آزادگان، زندگی‌نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز [[سید علی اکبر ابوترابی فرد|سیدعلی‌اکبر ابوترابی]] است.'''


== فراداده کتاب ==
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=سید آزادگان}}
'''نویسنده:''' داود امیریان
'''نویسنده:''' داود امیریان


خط ۱۶: خط ۱۵:


== معرفی کتاب ==
== معرفی کتاب ==
این کتاب زندگی‌ نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز سید علی‌ اکبر ابوترابی است که در 5 فصل کوتاه چاپ شده است.
این کتاب زندگی‌ نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز [[سید علی اکبر ابوترابی فرد|سید علی‌ اکبر ابوترابی]] است که در 5 فصل کوتاه چاپ شده است.


== گزیده ای از محتوای کتاب ==
== گزیده ای از محتوای کتاب ==
سرهنگ نجم دستور داد برایش میخ و چکش بیاورند. میخ را روی سر سید گذاشت و گفت: «مثل این‌که اطلاعاتی را که لازم دارم باید به‌زور میخ و چکش از سرت بیرون بکشم.» و چکش را کوبید. میخ تا نیمه در کاسه‌ی‌ سر سیدعلی‌اکبر فرو رفت. سید از شدت درد لبانش را گاز گرفت. با ضربه‌ی‌ سوم خون لبان او با خون جمجمه‌اش قاطی شد.
سرهنگ نجم دستور داد برایش میخ و چکش بیاورند. میخ را روی سر سید گذاشت و گفت: <blockquote>«مثل این‌که اطلاعاتی را که لازم دارم باید به‌زور میخ و چکش از سرت بیرون بکشم.» </blockquote>و چکش را کوبید.


«آهای سرباز نگذار این خیره‌سر چشم روی هم بگذارد. خواب بر این ایرانی کافر حرام است.» آن شب سید با سر سوراخ و شکسته تا صبح کتک خورد و نتوانست لحظه‌ای چشم روی هم بگذارد.  
میخ تا نیمه در کاسه‌ی‌ سر سیدعلی‌اکبر فرو رفت. سید از شدت درد لبانش را گاز گرفت. با ضربه‌ی‌ سوم خون لبان او با خون جمجمه‌اش قاطی شد. <blockquote>«آهای سرباز نگذار این خیره‌سر چشم روی هم بگذارد. خواب بر این ایرانی کافر حرام است.»</blockquote>آن شب سید با سر سوراخ و شکسته تا صبح کتک خورد و نتوانست لحظه‌ای چشم روی هم بگذارد. روز بعد سرهنگ آمد و [[شکنجه]] و بازجویی شروع شد. سرانجام دستور اعدام سیدعلی‌اکبر صادر شد.<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: [https://www.mfpa.ir انتشارات پیام آزادگان].</ref>
روز بعد سرهنگ آمد و [[شکنجه]] و بازجویی شروع شد. سرانجام دستور اعدام سیدعلی‌اکبر صادر شد..<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.</ref>


== نیز نگاه کنید به ==
== نیز نگاه کنید به ==


* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسرا]]
* [[اردوگاه]]
* [[شکنجه]]
* [[شکنجه در اسارت]]
* [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]]
* [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]]


== کتابشناسی ==
== کتابشناسی ==
<references />
[[رده:کتاب‌هایی درباره سید آزادگان]]
[[رده:کتاب]]
[[رده:کتاب]]
[[رده:کتاب های درباره سید آزادگان]]
[[رده:سید علی اکبر ابوترابی فرد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۰۳

سید آزادگان
سید آزادگان.jpg
زندگی‌نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز سید علی‌اکبر ابوترابی
فراداده کتاب
نویسندهداود امیریان
ناشرروزنامه همشهری
سال نشر1386
تعداد صفحات32
شابک978-964-2924-16-5
نوع مادهکتاب(داستان)

کتاب سید آزادگان، زندگی‌نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز سیدعلی‌اکبر ابوترابی است.

فراداده کتاب

نویسنده: داود امیریان

ناشر: روزنامه همشهری

سال نشر: 1386

تعداد صفحات: 32

شابک: 5- 16- 2924- 964- 978

نوع ماده: کتاب(داستان)

معرفی کتاب

این کتاب زندگی‌ نامه‌ی داستانی آزاده‌ی سرافراز سید علی‌ اکبر ابوترابی است که در 5 فصل کوتاه چاپ شده است.

گزیده ای از محتوای کتاب

سرهنگ نجم دستور داد برایش میخ و چکش بیاورند. میخ را روی سر سید گذاشت و گفت:

«مثل این‌که اطلاعاتی را که لازم دارم باید به‌زور میخ و چکش از سرت بیرون بکشم.»

و چکش را کوبید. میخ تا نیمه در کاسه‌ی‌ سر سیدعلی‌اکبر فرو رفت. سید از شدت درد لبانش را گاز گرفت. با ضربه‌ی‌ سوم خون لبان او با خون جمجمه‌اش قاطی شد.

«آهای سرباز نگذار این خیره‌سر چشم روی هم بگذارد. خواب بر این ایرانی کافر حرام است.»

آن شب سید با سر سوراخ و شکسته تا صبح کتک خورد و نتوانست لحظه‌ای چشم روی هم بگذارد. روز بعد سرهنگ آمد و شکنجه و بازجویی شروع شد. سرانجام دستور اعدام سیدعلی‌اکبر صادر شد.[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.