من زنده ام: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
A-hamidian (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''كتاب خاطرات خودنوشتِ معصومه | [[پرونده:من زنده ام.png|بندانگشتی|کتاب خاطرات خود نوشت معصومه آباد]] | ||
'''كتاب خاطرات خودنوشتِ [[معصومه آباد]]، بانوی آزاده ایرانی.''' | |||
من زندهام با تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز میشود و بعد از مقدمهای با نام آغاز سخن، فهرست هشت فصلی کتاب را داریم. | من زندهام با تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز میشود و بعد از مقدمهای با نام آغاز سخن، فهرست هشت فصلی کتاب را داریم. | ||
=== '''ساختار کتاب''' === | === '''ساختار کتاب''' === | ||
'''فصل اول،''' همچنان که از اسمش برمیآید، به دوران کودکی معصومه آباد در آبادان میپردازد و خواننده را با فضای خانوادهاش آشنا میکند. قصههای بیبی و نوازشهای مادر و پدر محیطی است که معصومه در آن رشد میكند و دوران دبستان را میگذراند.نویسنده در '''فصل دوم'''، از مدرسه راهنمایی شهرزاد و دوران نوجوانی خود مینویسد. | '''فصل اول،''' همچنان که از اسمش برمیآید، به دوران کودکی [[معصومه آباد]] در آبادان میپردازد و خواننده را با فضای خانوادهاش آشنا میکند. قصههای بیبی و نوازشهای مادر و پدر محیطی است که معصومه در آن رشد میكند و دوران دبستان را میگذراند.نویسنده در '''فصل دوم'''، از مدرسه راهنمایی شهرزاد و دوران نوجوانی خود مینویسد. | ||
'''فصل سوم''' کتاب، با آغاز سال تحصیلی 1356 در دبیرستان دکتر مصدق آغاز میشود. معصومه سال اول دبیرستان است. ذهن هوشیارش زمزمههای انقلاب را میشنود و کتابهایی را که برادرش در اختیارش میگذارد، میخواند. سال دوم دبیرستان است که بهخاطر داشتن حجاب از مدرسه اخراج میشود. پدرش کارگر شرکت نفت است، برادر و شوهر خواهرش هم از كاركنان شرکت نفت در اهواز و آبادان هستند و هر سه در اعتصاب به سر میبرند. انقلاب پیروز میشود و خانم آباد مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستانشان را بهعهده میگیرد. سال سوم دبیرستان است و در فعالیتهای اجتماعی آن دوران حضوری پُررنگ دارد. او نماینده فرماندار در پرورشگاه آبادان است. | '''فصل سوم''' کتاب، با آغاز سال تحصیلی 1356 در دبیرستان دکتر مصدق آغاز میشود. معصومه سال اول دبیرستان است. ذهن هوشیارش زمزمههای انقلاب را میشنود و کتابهایی را که برادرش در اختیارش میگذارد، میخواند. سال دوم دبیرستان است که بهخاطر داشتن حجاب از مدرسه اخراج میشود. پدرش کارگر شرکت نفت است، برادر و شوهر خواهرش هم از كاركنان شرکت نفت در اهواز و آبادان هستند و هر سه در اعتصاب به سر میبرند. انقلاب پیروز میشود و خانم آباد مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستانشان را بهعهده میگیرد. سال سوم دبیرستان است و در فعالیتهای اجتماعی آن دوران حضوری پُررنگ دارد. او نماینده فرماندار در پرورشگاه آبادان است. | ||
'''فصل چهارم''' به جنگ و آغاز اسارت وی اختصاص داده شده است. در شلوغیها و هرجومرج آغاز جنگ، به خیل امدادگران هلال احمر میپیوندد و به کمک مجروحان در بیمارستان شرکت نفت میرود. اما همچنان نگران بچههای پرورشگاه است. بعد از هماهنگی، به اتفاق همکارانش بچهها را به شیراز انتقال میدهند و هنگام بازگشت در دوازده کیلومتری آبادان به همراه سه سرنشین دیگر خودرو به اسارت دشمن درمیآید. شمسی بهرامی را با نام مریم، خواهر خود معرفی میکند. روز بعد آنها را به تنومه و سپس به بصره انتقال میدهند. '''فصل پنجم''' کتاب زندان الرّشید بغداد نام دارد. معصومه آباد به همراه سه دختر اسیر در این زندان به سر میبرند. آنها دست به اعتصاب غذا میزنند تا به صلیب سرخ معرفی شوند و مانند دیگر اسرا در اردوگاه نگهداری شوند. | '''فصل چهارم''' به جنگ و آغاز اسارت وی اختصاص داده شده است. در شلوغیها و هرجومرج آغاز جنگ، به خیل امدادگران [[هلال احمر]] میپیوندد و به کمک مجروحان در [[بیمارستان]] شرکت نفت میرود. اما همچنان نگران بچههای پرورشگاه است. بعد از هماهنگی، به اتفاق همکارانش بچهها را به شیراز انتقال میدهند و هنگام بازگشت در دوازده کیلومتری آبادان به همراه سه سرنشین دیگر خودرو به اسارت دشمن درمیآید. [[شمسی بهرامی]] را با نام مریم، خواهر خود معرفی میکند. روز بعد آنها را به تنومه و سپس به بصره انتقال میدهند. '''فصل پنجم''' کتاب زندان الرّشید(← [[زندان الرشید]] )بغداد نام دارد. [[معصومه آباد]] به همراه سه دختر اسیر در این زندان به سر میبرند. آنها دست به اعتصاب غذا میزنند تا به [[صلیب سرخ]] معرفی شوند و مانند دیگر [[اسرا]] در [[اردوگاه]] نگهداری شوند. | ||
'''فصل ششم''' کتاب به تلاشهای خانواده برای پیدا کردن معصومه میپردازد. پیگیری و جستوجو نتیجه میدهد و خانواده مطلع میشوند که او اسیر شده است.در '''فصل هفتم''' دوران اسارت او و سه دختر دیگر را در اردوگاه موصل و الانبار میخوانیم. در همین مقطع است كه نویسنده خبر فتح خرمشهر را میشنود: «درِ کیسه سبزی را باز کردیم؛ [برادران اسیر] تمام سبزی باغچه را چیده و به ما داده بودند. نمیخواستیم تحفهای را که با زحمت و محبت فرستاده بودند، پس بفرستیم. رفتیم پشت پستویی که با ملحفه برای خودمان درست کرده بودیم. حلیمه | '''فصل ششم''' کتاب به تلاشهای [[خانواده]] برای پیدا کردن معصومه میپردازد. پیگیری و جستوجو نتیجه میدهد و خانواده مطلع میشوند که او اسیر شده است.در '''فصل هفتم''' دوران اسارت او و سه دختر دیگر را در '''اردوگاه موصل و الانبار'''(← [[اردوگاه]] ) میخوانیم. در همین مقطع است كه نویسنده '''خبر فتح خرمشهر''' را میشنود: «درِ کیسه سبزی را باز کردیم؛ [برادران اسیر] تمام سبزی باغچه را چیده و به ما داده بودند. نمیخواستیم تحفهای را که با زحمت و محبت فرستاده بودند، پس بفرستیم. رفتیم پشت پستویی که با ملحفه برای خودمان درست کرده بودیم. [[حلیمه آزموده]] روسریاش را باز کرد و همه سبزیها را روی روسری او ریختیم. حلیمه گفت: بچهها این اولین هدیهای است که از برادران خودمان میگیریم. برگ برگ آن سبزیها را که برادرها تمیز و پاک کرده بودند نگاه میکردیم. از این همه محبت و فداکاری حظّ میبردیم. ناگهان لابهلای سبزیها چشممان به تکه کاغذی مچالهشده افتاد. کاغذ کوچک و مچالهشده را باز کردیم. نوشته بود: خرمشهر آزاد شد. از شادی در پوستمان نمیگنجیدیم. نمیدانستیم چطور ابراز احساسات کنیم که عدنان خبردار نشود. همدیگر را بغل کردیم و [[نماز]] شکر خواندیم.» <ref name=":0">آباد، معصومه (1394). من زندهام. تهران: بروج.</ref> | ||
میتوان گفت دو فصلِ پنجم و هفتم کتاب، جزئیات اسارت و آنچه را بر این چهار دختر گذشته برای خواننده بیان میکند. در پایان معصومه به همراه سه دختر دیگر بعد از حدود چهار سال اسارت، ازطریق صلیب سرخ به ایران بازگردانده میشوند. فصل هشتم بخش عکس و اسناد است.جمله کوتاه «من زندهام» قراری بوده است بین معصومه و برادرانش. روزهای اول جنگ، برادرانش وقتی اصرار او را بر ماندن در آبادان میبینند، از او قول میگیرند که هر روز به خانه سر بزند و یادداشتی بگذارد که آنها از او خبر داشته باشند. سومین یادداشتِ من زندهام در جیبش بوده که به اسارت دشمن درمیآید: «[سلمان] با عصبانیت گفت: با التماس و گریهزاری، کریم را راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون. حالا حتی زیر بار یه خط نامه نمیروی که لااقل دلمان آشوب نباشه؟ گفتم: آه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه میزنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زندهام.» <ref name=":0" /> از ویژگی دیگر این کتاب میتوان گفت اولینبار است که در ایران، یک زن خاطرات اسارت خود را مینویسد و در این کتاب برای اولینبار به مسائل بهداشتی خانمها در دورانِ پر از سختی و تنگنای اسارت اشاره شده است. نوع روایت کتاب گاهی با فلاشبک همراه است؛ در فصل ششم تغییر زاویهدید منروایِ معصومه آباد به منروای از دیدگاه برادرشان روبهرو هستیم. | میتوان گفت دو فصلِ پنجم و هفتم کتاب، جزئیات اسارت و آنچه را بر این چهار دختر گذشته برای خواننده بیان میکند. در پایان معصومه به همراه سه دختر دیگر بعد از حدود چهار سال اسارت، ازطریق صلیب سرخ به ایران بازگردانده میشوند. فصل هشتم بخش [[عکس]] و اسناد است.جمله کوتاه «من زندهام» قراری بوده است بین معصومه و برادرانش. روزهای اول جنگ، برادرانش وقتی اصرار او را بر ماندن در آبادان میبینند، از او قول میگیرند که هر روز به خانه سر بزند و یادداشتی بگذارد که آنها از او خبر داشته باشند. سومین یادداشتِ من زندهام در جیبش بوده که به اسارت دشمن درمیآید: «[سلمان] با عصبانیت گفت: با التماس و گریهزاری، کریم را راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون. حالا حتی زیر بار یه خط [[نامه]] نمیروی که لااقل دلمان آشوب نباشه؟ گفتم: آه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه میزنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زندهام.» <ref name=":0" /> از ویژگی دیگر این کتاب میتوان گفت اولینبار است که در ایران، یک زن خاطرات اسارت خود را مینویسد و در این کتاب برای اولینبار به مسائل بهداشتی خانمها در دورانِ پر از سختی و تنگنای اسارت اشاره شده است. نوع روایت کتاب گاهی با فلاشبک همراه است؛ در فصل ششم تغییر زاویهدید منروایِ [[معصومه آباد]] به منروای از دیدگاه برادرشان روبهرو هستیم. | ||
'''''متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب''''' به شرح زیر است: «کتاب را با احساس دوگانه اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیباییها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه یادها و خاطرههای مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پُربار و درسها و آموختنیها را پُرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظهها بیرون کشیدن و به قلم هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشتههایی است که ترجمهاش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.» | '''''متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب''''' به شرح زیر است: «کتاب را با احساس دوگانه اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیباییها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه یادها و خاطرههای مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پُربار و درسها و آموختنیها را پُرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظهها بیرون کشیدن و به قلم هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشتههایی است که ترجمهاش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.» | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
این کتاب در شانزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1393، در شاخه خاطرات اسارت بهعنوان برگزیده شناخته شده است. | این کتاب در شانزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1393، در شاخه خاطرات اسارت بهعنوان برگزیده شناخته شده است. | ||
نیز نگاه كنید به [[آباد، معصومه]] | == نیز نگاه كنید به == | ||
[[آباد، معصومه]] | |||
== | == '''كتابشناسی''' == | ||
<references /> | <references /> | ||
'''فاطمه دهقان نیری''' | '''فاطمه دهقان نیری''' |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۷
كتاب خاطرات خودنوشتِ معصومه آباد، بانوی آزاده ایرانی.
من زندهام با تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز میشود و بعد از مقدمهای با نام آغاز سخن، فهرست هشت فصلی کتاب را داریم.
ساختار کتاب
فصل اول، همچنان که از اسمش برمیآید، به دوران کودکی معصومه آباد در آبادان میپردازد و خواننده را با فضای خانوادهاش آشنا میکند. قصههای بیبی و نوازشهای مادر و پدر محیطی است که معصومه در آن رشد میكند و دوران دبستان را میگذراند.نویسنده در فصل دوم، از مدرسه راهنمایی شهرزاد و دوران نوجوانی خود مینویسد.
فصل سوم کتاب، با آغاز سال تحصیلی 1356 در دبیرستان دکتر مصدق آغاز میشود. معصومه سال اول دبیرستان است. ذهن هوشیارش زمزمههای انقلاب را میشنود و کتابهایی را که برادرش در اختیارش میگذارد، میخواند. سال دوم دبیرستان است که بهخاطر داشتن حجاب از مدرسه اخراج میشود. پدرش کارگر شرکت نفت است، برادر و شوهر خواهرش هم از كاركنان شرکت نفت در اهواز و آبادان هستند و هر سه در اعتصاب به سر میبرند. انقلاب پیروز میشود و خانم آباد مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستانشان را بهعهده میگیرد. سال سوم دبیرستان است و در فعالیتهای اجتماعی آن دوران حضوری پُررنگ دارد. او نماینده فرماندار در پرورشگاه آبادان است.
فصل چهارم به جنگ و آغاز اسارت وی اختصاص داده شده است. در شلوغیها و هرجومرج آغاز جنگ، به خیل امدادگران هلال احمر میپیوندد و به کمک مجروحان در بیمارستان شرکت نفت میرود. اما همچنان نگران بچههای پرورشگاه است. بعد از هماهنگی، به اتفاق همکارانش بچهها را به شیراز انتقال میدهند و هنگام بازگشت در دوازده کیلومتری آبادان به همراه سه سرنشین دیگر خودرو به اسارت دشمن درمیآید. شمسی بهرامی را با نام مریم، خواهر خود معرفی میکند. روز بعد آنها را به تنومه و سپس به بصره انتقال میدهند. فصل پنجم کتاب زندان الرّشید(← زندان الرشید )بغداد نام دارد. معصومه آباد به همراه سه دختر اسیر در این زندان به سر میبرند. آنها دست به اعتصاب غذا میزنند تا به صلیب سرخ معرفی شوند و مانند دیگر اسرا در اردوگاه نگهداری شوند.
فصل ششم کتاب به تلاشهای خانواده برای پیدا کردن معصومه میپردازد. پیگیری و جستوجو نتیجه میدهد و خانواده مطلع میشوند که او اسیر شده است.در فصل هفتم دوران اسارت او و سه دختر دیگر را در اردوگاه موصل و الانبار(← اردوگاه ) میخوانیم. در همین مقطع است كه نویسنده خبر فتح خرمشهر را میشنود: «درِ کیسه سبزی را باز کردیم؛ [برادران اسیر] تمام سبزی باغچه را چیده و به ما داده بودند. نمیخواستیم تحفهای را که با زحمت و محبت فرستاده بودند، پس بفرستیم. رفتیم پشت پستویی که با ملحفه برای خودمان درست کرده بودیم. حلیمه آزموده روسریاش را باز کرد و همه سبزیها را روی روسری او ریختیم. حلیمه گفت: بچهها این اولین هدیهای است که از برادران خودمان میگیریم. برگ برگ آن سبزیها را که برادرها تمیز و پاک کرده بودند نگاه میکردیم. از این همه محبت و فداکاری حظّ میبردیم. ناگهان لابهلای سبزیها چشممان به تکه کاغذی مچالهشده افتاد. کاغذ کوچک و مچالهشده را باز کردیم. نوشته بود: خرمشهر آزاد شد. از شادی در پوستمان نمیگنجیدیم. نمیدانستیم چطور ابراز احساسات کنیم که عدنان خبردار نشود. همدیگر را بغل کردیم و نماز شکر خواندیم.» [۱]
میتوان گفت دو فصلِ پنجم و هفتم کتاب، جزئیات اسارت و آنچه را بر این چهار دختر گذشته برای خواننده بیان میکند. در پایان معصومه به همراه سه دختر دیگر بعد از حدود چهار سال اسارت، ازطریق صلیب سرخ به ایران بازگردانده میشوند. فصل هشتم بخش عکس و اسناد است.جمله کوتاه «من زندهام» قراری بوده است بین معصومه و برادرانش. روزهای اول جنگ، برادرانش وقتی اصرار او را بر ماندن در آبادان میبینند، از او قول میگیرند که هر روز به خانه سر بزند و یادداشتی بگذارد که آنها از او خبر داشته باشند. سومین یادداشتِ من زندهام در جیبش بوده که به اسارت دشمن درمیآید: «[سلمان] با عصبانیت گفت: با التماس و گریهزاری، کریم را راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون. حالا حتی زیر بار یه خط نامه نمیروی که لااقل دلمان آشوب نباشه؟ گفتم: آه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه میزنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زندهام.» [۱] از ویژگی دیگر این کتاب میتوان گفت اولینبار است که در ایران، یک زن خاطرات اسارت خود را مینویسد و در این کتاب برای اولینبار به مسائل بهداشتی خانمها در دورانِ پر از سختی و تنگنای اسارت اشاره شده است. نوع روایت کتاب گاهی با فلاشبک همراه است؛ در فصل ششم تغییر زاویهدید منروایِ معصومه آباد به منروای از دیدگاه برادرشان روبهرو هستیم.
متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به شرح زیر است: «کتاب را با احساس دوگانه اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیباییها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه یادها و خاطرههای مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پُربار و درسها و آموختنیها را پُرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظهها بیرون کشیدن و به قلم هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشتههایی است که ترجمهاش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.»
انتشار کتاب
کتاب من زندهام 552 صفحه دارد. چاپ اول آن در 1392 توسط انتشارات بروج راهی بازار نشر شده است و سال 1394 به چاپ صد و هفتاد و نهم رسیده است.
جوایز
این کتاب در شانزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1393، در شاخه خاطرات اسارت بهعنوان برگزیده شناخته شده است.
نیز نگاه كنید به
كتابشناسی
فاطمه دهقان نیری