حمله گرگ ها: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳: | خط ۳: | ||
'''نویسنده''': امیر محمد عباس نژاد | '''نویسنده''': امیر محمد عباس نژاد | ||
{{Infobox|title=حمله گرگ ها}} | {{Infobox|title=حمله گرگ ها|image=[[پرونده:1721554674389.png]]|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|data2=امیرمحمد عباس نژاد|label3=ویراستار|data3=طاهره کیانی|label4=صفحه آرایی و صفحه بندی|data4=مریم مردانی|label5=تصویرگر و طراح چاپ|data5=سید ایمان نوری نجفی|label6=سال نشر|data6=1403|label7=قطع کتاب|data7=رقعی|label8=نوع ماده|data8=کتاب(خاطره)|caption=کتاب خاطره سرهنگ علی شطنیسانی در دوران اسارت}} | ||
'''ویراستار''': طاهره کیانی[[پرونده:حمله گرگ ها.jpg|بیقاب|2x2پیکسل]] | '''ویراستار''': طاهره کیانی[[پرونده:حمله گرگ ها.jpg|بیقاب|2x2پیکسل]] | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
سرهنگ علی شطنیسانی در اولین روز مرداد ماه 1324 در هویزه خوزستان به دنیا آمد. او بعد از دیپلم وارد ارتش شده و جزو نیروهای لشکر 92 زرهی اهواز شد. علی شطنیسانی جزو معدود نیروهایی است که در هر دو تجاوز عراق به ایران در سال 1352 و هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است. | سرهنگ علی شطنیسانی در اولین روز مرداد ماه 1324 در هویزه خوزستان به دنیا آمد. او بعد از دیپلم وارد ارتش شده و جزو نیروهای لشکر 92 زرهی اهواز شد. علی شطنیسانی جزو معدود نیروهایی است که در هر دو تجاوز عراق به ایران در سال 1352 و هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است. | ||
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در منطقه مرزی خوزستان حضور پیدا کرده و به دفاع پرداخته است و در حمله گسترده عراقیها در محاصره قرار گرفته و به اسارت نیروهای عراقی درآمد | با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در منطقه مرزی خوزستان حضور پیدا کرده و به دفاع پرداخته است و در حمله گسترده عراقیها در محاصره قرار گرفته و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. | ||
اوبه مدت ده سال به عنوان مفقودالاثر در زندان ابوغریب و [[زندان الرشید]] نگهداری شده است. بعد از بازگشت به ایران به بدنه ارتش جمهوری اسلامی ایران برمیگردد و بعد از چند سال به دلیل صدمات دوران اسارت و جانبازی بازنشسته میشود. | اوبه مدت ده سال به عنوان مفقودالاثر در زندان ابوغریب و [[زندان الرشید]] نگهداری شده است. بعد از بازگشت به ایران به بدنه ارتش جمهوری اسلامی ایران برمیگردد و بعد از چند سال به دلیل صدمات دوران اسارت و جانبازی بازنشسته میشود. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
== نیز نگاه کنید به == | == نیز نگاه کنید به == | ||
[[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]] | * [[اسارت و اسیران]] | ||
* [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]] | |||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == | ||
<references /> | |||
[[رده:کتاب]] | |||
[[رده:کتاب های درباره سید آزادگان]] | |||
[[رده:سید علی اکبر ابوترابی فرد]] |
نسخهٔ کنونی تا ۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۱
کتاب خاطره سرهنگ علی شطنیسانی در دوران اسارت.
فرا داده کتاب
نویسنده: امیر محمد عباس نژاد
فراداده کتاب | |
---|---|
نویسنده | امیرمحمد عباس نژاد |
ویراستار | طاهره کیانی |
صفحه آرایی و صفحه بندی | مریم مردانی |
تصویرگر و طراح چاپ | سید ایمان نوری نجفی |
سال نشر | 1403 |
قطع کتاب | رقعی |
نوع ماده | کتاب(خاطره) |
صفحه آرایی و صفحه بندی: مریم مردانی
تصویرگر و طراح چاپ: سید ایمان نوری نجفی
سال نشر: 1403
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب (خاطره)
معرفی کتاب
سرهنگ علی شطنیسانی در اولین روز مرداد ماه 1324 در هویزه خوزستان به دنیا آمد. او بعد از دیپلم وارد ارتش شده و جزو نیروهای لشکر 92 زرهی اهواز شد. علی شطنیسانی جزو معدود نیروهایی است که در هر دو تجاوز عراق به ایران در سال 1352 و هشت سال دفاع مقدس حضور داشته است.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در منطقه مرزی خوزستان حضور پیدا کرده و به دفاع پرداخته است و در حمله گسترده عراقیها در محاصره قرار گرفته و به اسارت نیروهای عراقی درآمد.
اوبه مدت ده سال به عنوان مفقودالاثر در زندان ابوغریب و زندان الرشید نگهداری شده است. بعد از بازگشت به ایران به بدنه ارتش جمهوری اسلامی ایران برمیگردد و بعد از چند سال به دلیل صدمات دوران اسارت و جانبازی بازنشسته میشود.
در این کتاب، خاطرات ایشان از دوران تحصیل، عضویت در ارتش، حضور در جنگ عراق و ایران در سال 1352، روزهای انقلاب و برخورد مردم با او به عنوان نیروی ارتش شاهنشاهی در خیابانها، خاطراتش از اولین روزهای دفاع مقدس و اسارت در زندانهای ابوغریب و الرشید تا بازگشت به ایران را میتوان مطالعه کرد.
گزیده ای از محتوای کتاب
تکهای نان را کندم و به سرباز نابینای عراقی دادم. او هم کورمال کورمال نان را گرفت و بدون اینکه چیزی بگوید، قورتش داد. معلوم بود خیلی گرسنه است، تکهای دیگر کندم و به او دادم. دو سه روز بود که غذا و آب نخورده بودم. از درد گرسنگی یادم رفته بود. تکهای هم خودم برداشتم و گذاشتم توی دهانم. نان خمیر و خشکشدهای بود که به زور از گلویم پایین میرفت، مجبور شدم کمی آب بخورم تا نان خیس شود. آنقدر سفت و خشک بود که نتوانستم دومین لقمه را بخورم. بقیه را به آن سرباز عراقی دادم و او خورد. لیوان آب را هم دادم تا ته سر کشید[۱].