تبسم اشک ها(کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== فراداده کتاب == | == فراداده کتاب == | ||
{{Infobox|title=تبسم اشک ها}} | {{Infobox|title=تبسم اشک ها|image=[[پرونده:تبسم اشک ها1.jpg]]|caption=خاطراتی از آزادگان ایرانی اسیر در اردوگاههای عراق|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروفچین و صفحهآرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=شابک|label11=قطع کتاب|label12=نوع ماده|data2=عبدالمجید اکبرنیا|data3=علی زندی|data4=مریم مردانی|data5=پرتو- باقری|data6=اول، 1389|data7=2000|data8=45000 ریال|data9=262/ مصور|data10=978-600-5013-51-1|data11=رقعی|data12=کتاب(خاطره)}} | ||
'''نویسنده:''' عبدالمجید اکبرنیا | '''نویسنده:''' عبدالمجید اکبرنیا | ||
نسخهٔ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۱
بیان خاطراتی از آزادگان ایرانی اسیر در اردوگاههای عراق است.
فراداده کتاب
نویسنده: عبدالمجید اکبرنیا
ویراستار: علی زندی
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: پرتو- باقری
نوبت و سال چاپ: اول، 1389
شمارگان: 2000
قیمت پشت جلد: 45000 ریال
تعداد صفحات: 262/ مصور
شابک: 1-51-5013-600-978
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
تبسم اشکها بیان خاطراتی از آزادگان ایرانی اسیر در اردوگاه های عراق است. خاطراتی از نحوه اسارت و اوضاع اسرای ایرانی در اردوگاه های رژیم بعث عراق و سختیها و شکنجههای جسمی و شکنجه های روحی آنان در این اردوگاه ها که نشاندهنده وجود روح مقاومت و اخلاص در این آزادگان دارد. نگارنده به نقل از آزادگان، بدون بزرگنمایی وقایع آنها را به نگارش درآورده و توضیح داده است که چرا صدام و رژیمهای حامی او علیرغم فشار زیادی که به ایران آوردند نتوانستند در روحیه مقاوم مردم بهویژه آزادگان خلل ایجاد کرده و آنها را نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران بدبین و مأیوس کنند.
عبدالمجید اکبرنیا جانباز و آزاده دزفولی سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت درآمد. سالهای اسارت این آزاده در اردوگاه رمادی 1(کمپ6)، اردوگاه رمادی 2(کمپ7)، اردوگاه موصل 1 و اردوگاه موصل 2 سپری شد.
گزیدهای از محتوای کتاب
ناگهان یادم آمد که نماز عشا را نخواندهام. مشغول خواندن تعقیبات نماز مغرب بودم که برای بازجویی مرا بردند به مقر. برای وضوگرفتن و یا تیممکردن امکانی وجود نداشت. اما نماز وظیفه و تکلیفی بود که در هیچ وضعیتی از انسان ساقط نمیشد. ابتدا مدتی سرپا ایستادم تا تعادل ایستادنم بر روی دو پا برقرار شود اللهاکبر ... و حمد و سوره را خواندم. به رکوع رفتم و برخاستم. لحظه سختی بود. اکنون میبایست به سجده میرفتم. فکر اینجایش را نکرده بودم که برای سجدهرفتن بایستی کف هر دو دستم را بر روی زمین قرار دهم، اما من که دستهایم از پشت کمر به شکلی بسیار تنگ و فشرده به همدیگر قفل شده بود و در حالت عادی هم نمیتوانستم تعادل خود را حفظ کنم، چند لحظه همینطور مردد سرپا ماندم ...[۱] .