سید کمال(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:سید کمال.jpg|بندانگشتی|کتاب سید کمال: خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی است.]]
'''خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی.'''
'''خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی'''


=== فراداده کتاب ===
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=سید‌‌کمال|image=[[پرونده:سید کمال.jpg]]|caption=خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروف‌چین و صفحه‌آرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=شابک|label11=قطع کتاب|label12=نوع ماده|data2=مهدیه داودی|data3=محمدرضا ابوالحسنی|data4=مریم مردانی|data5=آبرنگ|data6=اول، 1387|data7=2200|data8=12000 ریال|data9=100/ مصور|data10=978-600-5013-30-6|data11=پالتویی|data12=کتاب(خاطره)}}
'''نویسنده:''' مهدیه داودی  
'''نویسنده:''' مهدیه داودی  


خط ۲۳: خط ۲۳:
'''قطع کتاب:''' پالتویی
'''قطع کتاب:''' پالتویی


'''نوع کتاب:''' خاطره  
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)


=== '''معرفی کتاب، معرفی راوی و نویسنده''' ===
== '''معرفی کتاب''' ==
این کتاب خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی است. سیدکمال معنوی پیش از رفتن به جبهه در خشکشویی کار می‌کرد. با شنیدن خبر تجاوز عراق به خرمشهر از تهران راهی آبادان و خرمشهر شد و پس از چندی برای دیدن [[خانواده]] به تهران بازگشت. آنگاه برای بار دوم راهی جبهه‌های غرب کشور شد.
این کتاب خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی است. سیدکمال معنوی پیش از رفتن به جبهه در خشکشویی کار می‌کرد. با شنیدن خبر تجاوز عراق به خرمشهر از تهران راهی آبادان و خرمشهر شد و پس از چندی برای دیدن [[خانواده]] به تهران بازگشت. آنگاه برای بار دوم راهی جبهه‌های غرب کشور شد.


سیدکمال در دوم مرداد 1360با لورفتن نقشه‌های عملیات، او و تعداد دیگری از رزمندگان به [[اسارت و اسیران|اسارت]] سربازان عراقی درآمدند. آنها را نخست به سلیمانیه و بعد به بعقوبه بردند. او زیر [[شکنجه‌]]<nowiki/>های عراقی‌ها فقط ادعای قاچاقچی‌بودن و بی‌خبری از نقشه‌ها و پادگان سیدصادق را داشت و هر روز اتفاقات تازه‌ای برای او و همرزمانش رخ می‌داد.  
سیدکمال در دوم مرداد 1360با لورفتن نقشه‌های عملیات، او و تعداد دیگری از رزمندگان به [[اسارت و اسیران|اسارت]] سربازان عراقی درآمدند. آنها را نخست به سلیمانیه و بعد به بعقوبه بردند. او زیر [[شکنجه‌]]<nowiki/>های عراقی‌ها فقط ادعای قاچاقچی‌بودن و بی‌خبری از نقشه‌ها و پادگان سیدصادق را داشت و هر روز اتفاقات تازه‌ای برای او و همرزمانش رخ می‌داد.


سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده در [[اردوگاه رمادی 1 (کمپ 6)|اردوگاه رمادی 1]] (کمپ6)،[[اردوگاه رمادی 2]](کمپ 7) (بین‌القفصین معروف به [[اردوگاه]] اطفال) ، [[اردوگاه موصل 2]] و [[اردوگاه موصل 4]](جدید) سپری شد.
سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده در [[اردوگاه رمادی 1 (کمپ 6)|اردوگاه رمادی 1]] (کمپ6)،[[اردوگاه رمادی 2]](کمپ 7) (بین‌القفصین معروف به [[اردوگاه]] اطفال) ، [[اردوگاه موصل 2]] و [[اردوگاه موصل 4]](جدید) سپری شد.


=== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ===
== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ==
یکی از عراقی‌ها جلو آمد. از درجه‌اش معلوم بود سرهنگ است. آمده بود برای [[بازجویی]]. سرهنگ نگاهی به من و عباس انداخت و به سرباز مترجم چیزی گفت. سرباز گفت: «می‌دانید اینجا کجاست؟»
یکی از عراقی‌ها جلو آمد. از درجه‌اش معلوم بود سرهنگ است. آمده بود برای [[بازجویی]]. سرهنگ نگاهی به من و عباس انداخت و به سرباز مترجم چیزی گفت.  
 
سرباز گفت: «می‌دانید اینجا کجاست؟»


ـ بله، عراق.  
ـ بله، عراق.  
خط ۴۱: خط ۴۳:
ـ شما توی بستان و خرمشهر چه‌کار دارید؟  
ـ شما توی بستان و خرمشهر چه‌کار دارید؟  


سرهنگ این را که شنید جوش آورد. گفت: «تو اسیری یا من؟ همین‌جا اعدامتان می‌کنم ... <ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>.»
سرهنگ این را که شنید جوش آورد. گفت: «تو اسیری یا من؟ همین‌جا اعدامتان می‌کنم .. <ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>.»
 
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[اسارت و اسیران]]
* [[خاطرات خود نگاشت]]


=== کتابشناسی ===
== کتابشناسی ==
<references />
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:کتاب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۷

خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی.

فراداده کتاب

سید‌‌کمال
سید کمال.jpg
خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی
فراداده کتاب
نویسندهمهدیه داودی
ویراستارمحمدرضا ابوالحسنی
حروف‌چین و صفحه‌آرامریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیآبرنگ
نوبت و سال چاپاول، 1387
شمارگان2200
قیمت پشت جلد12000 ریال
تعداد صفحات100/ مصور
شابک978-600-5013-30-6
قطع کتابپالتویی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: مهدیه داودی

ویراستار: محمدرضا ابوالحسنی

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: آبرنگ

نوبت و سال چاپ: اول، 1387

شمارگان: 2200

قیمت پشت جلد: 12000 ریال

تعداد صفحات: 100/ مصور

شابک: 6-30-5013-600-978

قطع کتاب: پالتویی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

این کتاب خاطرات جانباز و آزاده تهرانی سیدکمال معنوی است. سیدکمال معنوی پیش از رفتن به جبهه در خشکشویی کار می‌کرد. با شنیدن خبر تجاوز عراق به خرمشهر از تهران راهی آبادان و خرمشهر شد و پس از چندی برای دیدن خانواده به تهران بازگشت. آنگاه برای بار دوم راهی جبهه‌های غرب کشور شد.

سیدکمال در دوم مرداد 1360با لورفتن نقشه‌های عملیات، او و تعداد دیگری از رزمندگان به اسارت سربازان عراقی درآمدند. آنها را نخست به سلیمانیه و بعد به بعقوبه بردند. او زیر شکنجه‌های عراقی‌ها فقط ادعای قاچاقچی‌بودن و بی‌خبری از نقشه‌ها و پادگان سیدصادق را داشت و هر روز اتفاقات تازه‌ای برای او و همرزمانش رخ می‌داد.

سال‌های اسارت این آزاده در اردوگاه رمادی 1 (کمپ6)،اردوگاه رمادی 2(کمپ 7) (بین‌القفصین معروف به اردوگاه اطفال) ، اردوگاه موصل 2 و اردوگاه موصل 4(جدید) سپری شد.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

یکی از عراقی‌ها جلو آمد. از درجه‌اش معلوم بود سرهنگ است. آمده بود برای بازجویی. سرهنگ نگاهی به من و عباس انداخت و به سرباز مترجم چیزی گفت.

سرباز گفت: «می‌دانید اینجا کجاست؟»

ـ بله، عراق.

ـ توی خاک ما چه‌کار دارید؟

ـ شما توی بستان و خرمشهر چه‌کار دارید؟

سرهنگ این را که شنید جوش آورد. گفت: «تو اسیری یا من؟ همین‌جا اعدامتان می‌کنم .. [۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،