وقایع مهم اردوگاه تکریت 17: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « ===وقایع مهم=== 1. وجود حیوانات در اردوگاه. عراقیها دست به حرکت عجیبی میزدند، تعدادی مرغ و خروس به اردوگاه آوردند و چند نفر از اسرا را مسئول نگهداری از آنها قرار دادند. وجود پرندهها برای اسرا، که جز سیمخادار و محوطه خاکی اردوگاه چیز د...» ایجاد کرد) |
|||
| (یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
'''وقایع مهم''' | |||
1. وجود حیوانات در [[اردوگاه]]. عراقیها دست به حرکت عجیبی میزدند، تعدادی مرغ و خروس به [[اردوگاه]] آوردند و چند نفر از [[اسرا]] را مسئول نگهداری از آنها قرار دادند. وجود پرندهها برای [[اسرا]]، که جز سیمخادار و محوطه خاکی [[اردوگاه]] چیز دیگری ندیده بودند، لذتبخش بود. | |||
1. وجود حیوانات در [[اردوگاه]]. عراقیها دست به حرکت عجیبی میزدند، تعدادی مرغ و خروس به اردوگاه آوردند و چند نفر از [[اسرا]] را مسئول نگهداری از آنها قرار دادند. وجود پرندهها برای | |||
2. برگزاری مسابقه فوتبال بین نگهبانان عراقی و اسرا. توپی به اسرا داده شده بود که در ساعات آزادباش فوتبال بازی کنند. دو مرتبه درجهدار عامر، فرمانده | 2. برگزاری مسابقه فوتبال بین نگهبانان عراقی و [[اسرا]]. توپی به [[اسرا]] داده شده بود که در ساعات آزادباش فوتبال بازی کنند. دو مرتبه درجهدار عامر، فرمانده [[اردوگاه]]، [[اسرا]] را مجبور کرد که با نگهبانان عراقی بازی کنند. مسابقهها در دو وقت 20 دقیقهای انجام شد. ابتدا نگهبانان داخل [[اردوگاه]] مسابقه دادند که به نفع [[اسرا]] تمام شد و سپس از نگهبانان عراقی خارج از [[اردوگاه]] چند نفری را آوردند نتیجه مسابقه دوم نیز به سود [[اسرا]] بود. | ||
3. نقشه انجام یک شورش بزرگ در قاطع 1. | 3. نقشه انجام یک شورش بزرگ در قاطع 1. [[اسرا]]، که از وضعیت موجود خسته شده بودند، تصمیم گرفتند شورش کنند، اما جاسوسها (← [[جاسوسی]] )این موضوع را لو دادند و درست در روز شورش، عراقیها [[اسرا]] را در آسایشگاهها حبس کردند و برای خواباندن قائله، حاجآقا ابوترابیفرد(← [[ابوترابی فرد ،سید علی اکبر]]) را به این [[اردوگاه]] آوردند. | ||
4. حضور حجتالاسلام ابوترابیفرد(← [[ابوترابی فرد ،سید علی اکبر]]) در قاطع 2. با ورود حاجآقا به اردوگاه | 4. حضور حجتالاسلام ابوترابیفرد(← [[ابوترابی فرد ،سید علی اکبر]]) در قاطع 2. با ورود حاجآقا به [[اردوگاه تکریت 17|اردوگاه 17]]، فضای [[اردوگاه]] کمکم رو به آرامش رفت. حاجآقا با مسئولان [[اردوگاه]] صحبت کرد تا بچهها را کتک نزنند و محدودیتها را کمتر کنند؛ طوریکه یک حوضچه به عمق، طول و عرض دو متر برای آبتنی [[اسرا]] ساختند. هر صبح بچهها را در محوطه [[اردوگاه]] به خط میکرد و دستهجمعی میدویدند. ایشان اجازه داشت هرازگاهی به آسایشگاهها یا قاطع دیگر سر بزند و شبی را در کنار [[اسرا]]<nowiki/>ی آن قاطع بگذراند. در ماههای آخر، دو نفر از جاسوسان (← [[جاسوسی]] ) و دستنشاندههای [[منافقین]] را به [[اردوگاه تکریت 17|اردوگاه 17]] آوردند و در آسایشگاه 6 مستقر کردند. | ||
5. شهادت محمود امجدیان به دست یکی از [[منافقین]]. «یکی از دو اسیری که از [[اردوگاه]] [[منافقین]] به آنجا آمده بودند، کُرد بود و قصد [[پناهندگی]] داشت. محمود امجدیان با او جدل میکند که تو خائن به مملکت هستی. بعدازظهر یکی از روزهای تیر 1369 وقتی سوت آزادباش را زدند، محمود امجدیان، جلوی در آسایشگاه قدم میزد. آن اسیر منافق، سوزن جوالدوز را، که از سیمخاردار تهیه شده و برای دوختن گیوه بهکار میرفت، ازپشت در قلب محمود فرو کرد و او نقش زمین شد. تا دوستانش او را به [[درمانگاه]](←[[بیمارستان]] ) برسانند، کمتر از هفت هشت دقیقه جان به جانآفرین تسلیم کرد. اسرا حمله کردند که آن فرد منافق را بگیرند و به سزای عملش برسانند. درهمینحین سربازان عراقی او را گرفته و به سلول انفرادی بردند. این فرد، که درخواست [[پناهندگی]] داشت، زمان آزادی اسرا دیگر به ایران بازنگشت.»<ref name=":0">سیف | 5. شهادت محمود امجدیان به دست یکی از [[منافقین]].<blockquote>«یکی از دو اسیری که از [[اردوگاه]] [[منافقین]] به آنجا آمده بودند، کُرد بود و قصد [[پناهندگی]] داشت. محمود امجدیان با او جدل میکند که تو خائن به مملکت هستی. بعدازظهر یکی از روزهای تیر 1369 وقتی سوت آزادباش را زدند، محمود امجدیان، جلوی در آسایشگاه قدم میزد. آن اسیر منافق، سوزن جوالدوز را، که از سیمخاردار تهیه شده و برای دوختن گیوه بهکار میرفت، ازپشت در قلب محمود فرو کرد و او نقش زمین شد. تا دوستانش او را به [[درمانگاه]](←[[بیمارستان]] ) برسانند، کمتر از هفت هشت دقیقه جان به جانآفرین تسلیم کرد. [[اسرا]] حمله کردند که آن فرد منافق را بگیرند و به سزای عملش برسانند. درهمینحین سربازان عراقی او را گرفته و به سلول انفرادی بردند. این فرد، که درخواست [[پناهندگی]] داشت، زمان آزادی [[اسرا]] دیگر به ایران بازنگشت.»<ref name=":0">سیف اللهی، علی(1396)؛ فتحی، حسین(1396). مصاحبه.</ref></blockquote> | ||
== نیز نگاه کنید به == | |||
* [[اردوگاه]] | |||
* [[اردوگاه تکریت 17]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references />'''مریم سادات ذکریایی''' | |||
[[رده:اسارت و اسیران]] | |||
[[رده:اسرا]] | |||
[[رده:اردوگاه]] | |||
[[رده:اردوگاه تکریت 17]] | |||
[[رده:جاسوسی]] | |||
[[رده:منافقین]] | |||
[[رده:پناهندگی]] | |||
[[رده:سید علی اکبر ابوترابی فرد]] | |||
[[رده:ورزش]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ مهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۸:۳۴
وقایع مهم
1. وجود حیوانات در اردوگاه. عراقیها دست به حرکت عجیبی میزدند، تعدادی مرغ و خروس به اردوگاه آوردند و چند نفر از اسرا را مسئول نگهداری از آنها قرار دادند. وجود پرندهها برای اسرا، که جز سیمخادار و محوطه خاکی اردوگاه چیز دیگری ندیده بودند، لذتبخش بود.
2. برگزاری مسابقه فوتبال بین نگهبانان عراقی و اسرا. توپی به اسرا داده شده بود که در ساعات آزادباش فوتبال بازی کنند. دو مرتبه درجهدار عامر، فرمانده اردوگاه، اسرا را مجبور کرد که با نگهبانان عراقی بازی کنند. مسابقهها در دو وقت 20 دقیقهای انجام شد. ابتدا نگهبانان داخل اردوگاه مسابقه دادند که به نفع اسرا تمام شد و سپس از نگهبانان عراقی خارج از اردوگاه چند نفری را آوردند نتیجه مسابقه دوم نیز به سود اسرا بود.
3. نقشه انجام یک شورش بزرگ در قاطع 1. اسرا، که از وضعیت موجود خسته شده بودند، تصمیم گرفتند شورش کنند، اما جاسوسها (← جاسوسی )این موضوع را لو دادند و درست در روز شورش، عراقیها اسرا را در آسایشگاهها حبس کردند و برای خواباندن قائله، حاجآقا ابوترابیفرد(← ابوترابی فرد ،سید علی اکبر) را به این اردوگاه آوردند.
4. حضور حجتالاسلام ابوترابیفرد(← ابوترابی فرد ،سید علی اکبر) در قاطع 2. با ورود حاجآقا به اردوگاه 17، فضای اردوگاه کمکم رو به آرامش رفت. حاجآقا با مسئولان اردوگاه صحبت کرد تا بچهها را کتک نزنند و محدودیتها را کمتر کنند؛ طوریکه یک حوضچه به عمق، طول و عرض دو متر برای آبتنی اسرا ساختند. هر صبح بچهها را در محوطه اردوگاه به خط میکرد و دستهجمعی میدویدند. ایشان اجازه داشت هرازگاهی به آسایشگاهها یا قاطع دیگر سر بزند و شبی را در کنار اسرای آن قاطع بگذراند. در ماههای آخر، دو نفر از جاسوسان (← جاسوسی ) و دستنشاندههای منافقین را به اردوگاه 17 آوردند و در آسایشگاه 6 مستقر کردند.
5. شهادت محمود امجدیان به دست یکی از منافقین.
«یکی از دو اسیری که از اردوگاه منافقین به آنجا آمده بودند، کُرد بود و قصد پناهندگی داشت. محمود امجدیان با او جدل میکند که تو خائن به مملکت هستی. بعدازظهر یکی از روزهای تیر 1369 وقتی سوت آزادباش را زدند، محمود امجدیان، جلوی در آسایشگاه قدم میزد. آن اسیر منافق، سوزن جوالدوز را، که از سیمخاردار تهیه شده و برای دوختن گیوه بهکار میرفت، ازپشت در قلب محمود فرو کرد و او نقش زمین شد. تا دوستانش او را به درمانگاه(←بیمارستان ) برسانند، کمتر از هفت هشت دقیقه جان به جانآفرین تسلیم کرد. اسرا حمله کردند که آن فرد منافق را بگیرند و به سزای عملش برسانند. درهمینحین سربازان عراقی او را گرفته و به سلول انفرادی بردند. این فرد، که درخواست پناهندگی داشت، زمان آزادی اسرا دیگر به ایران بازنگشت.»[۱]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ سیف اللهی، علی(1396)؛ فتحی، حسین(1396). مصاحبه.
مریم سادات ذکریایی