قاشق در اسارت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:


===نبود قاشق===
در مواردی، در زندان‌ها یا بازداشتگاه‌ها، قاشق وجود نداشت و [[اسرا]] مجبور بودند با دست [[غذای اسارت|غذا]] بخورند. آباد<ref>[[آباد، معصومه]] (1393). [[من زنده ام|من زنده‌ام]]، چ صدوهفتادوسوم. تهران: بروج،ص.192.</ref>  در مورد نبود قاشق در [[پاسگاه مرزی تنومه|زندان تنومه]] چنین بیان می‌کند: <blockquote>«... چهار تا انگشتانتان را به هم بچسبانید تا از لایشان غذا نریزد و بعد لقمه کنید... .»</blockquote>    جعفری<ref>جعفری، مجتبی (1393). جهنّم تکریت، چ نهم. تهران: سوره مهر،ص.30.</ref> درباره روز دوم اسارت خود، در پادگان سپاه یکم ارتش عراق، واقع در شهر العماره، چنین می‌گوید: <blockquote>«[[صبحانه در اسارت|صبحانه]] عبارت بود از ظرفی پر از مخلوط پخته و آبکی برنج و عدس؛ به نام شوربا! بدون قاشق، با تکه‌های [[کاغذ در اسارت|کاغذ]] و کارت شناسایی و بعضی‌ها با پول، آش را خوردند.»</blockquote>
در مواردی، در زندان‌ها یا بازداشتگاه‌ها، قاشق وجود نداشت و [[اسرا]] مجبور بودند با دست غذا بخورند. آباد<ref>[[آباد، معصومه]] (1393). من زنده‌ام، چ صدوهفتادوسوم. تهران: بروج،ص.192.</ref>  در مورد نبود قاشق در [[زندان تنومه]] چنین بیان می‌کند: «... چهار تا انگشتانتان را به هم بچسبانید تا از لایشان غذا نریزد و بعد لقمه کنید... .»


    جعفری<ref>جعفری، مجتبی (1393). جهنّم تکریت، چ نهم. تهران: سوره مهر،ص.30.</ref> درباره روز دوم اسارت خود، در پادگان سپاه یکم ارتش عراق، واقع در شهر العماره، چنین می‌گوید: «صبحانه عبارت بود از ظرفی پر از مخلوط پخته و آبکی برنج و عدس؛ به نام شوربا! بدون قاشق، با تکه‌های کاغذ و کارت شناسایی و بعضی‌ها با پول، آش را خوردند.»
== نیز نگاه کنید به ==


نیز نگاه کنید به [[تغذیه]]؛ [[ابتکارات و خلاقیت]]
* [[تغذیه]]
* [[ابتکارات و خلاقیت]]


=== کتابشناسی ===
== کتابشناسی ==
<references />سهیلا علی ین
<references />سهیلا علی ین
[[رده:قاشق در اسارت]]
[[رده:ابتکارات و خلاقیت در ساخت ابزار مورد نیاز]]
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:قصعه(ظرف)]]
[[رده:صبحانه در اسارت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۲:۰۸

در مواردی، در زندان‌ها یا بازداشتگاه‌ها، قاشق وجود نداشت و اسرا مجبور بودند با دست غذا بخورند. آباد[۱] در مورد نبود قاشق در زندان تنومه چنین بیان می‌کند:

«... چهار تا انگشتانتان را به هم بچسبانید تا از لایشان غذا نریزد و بعد لقمه کنید... .»

    جعفری[۲] درباره روز دوم اسارت خود، در پادگان سپاه یکم ارتش عراق، واقع در شهر العماره، چنین می‌گوید:

«صبحانه عبارت بود از ظرفی پر از مخلوط پخته و آبکی برنج و عدس؛ به نام شوربا! بدون قاشق، با تکه‌های کاغذ و کارت شناسایی و بعضی‌ها با پول، آش را خوردند.»

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. آباد، معصومه (1393). من زنده‌ام، چ صدوهفتادوسوم. تهران: بروج،ص.192.
  2. جعفری، مجتبی (1393). جهنّم تکریت، چ نهم. تهران: سوره مهر،ص.30.

سهیلا علی ین