قاشق در اسارت
در مواردی، در زندانها یا بازداشتگاهها، قاشق وجود نداشت و اسرا مجبور بودند با دست غذا بخورند. آباد[۱] در مورد نبود قاشق در زندان تنومه چنین بیان میکند:
«... چهار تا انگشتانتان را به هم بچسبانید تا از لایشان غذا نریزد و بعد لقمه کنید... .»
جعفری[۲] درباره روز دوم اسارت خود، در پادگان سپاه یکم ارتش عراق، واقع در شهر العماره، چنین میگوید:
«صبحانه عبارت بود از ظرفی پر از مخلوط پخته و آبکی برنج و عدس؛ به نام شوربا! بدون قاشق، با تکههای کاغذ و کارت شناسایی و بعضیها با پول، آش را خوردند.»
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ آباد، معصومه (1393). من زندهام، چ صدوهفتادوسوم. تهران: بروج،ص.192.
- ↑ جعفری، مجتبی (1393). جهنّم تکریت، چ نهم. تهران: سوره مهر،ص.30.
سهیلا علی ین