بهجت افراز: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{Infobox|title=بهجت افراز}}
{{Infobox|title=بهجت افراز|image=پرونده:1.png}}


'''مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ در سازمان [[هلال احمر]].'''
'''مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ در سازمان [[هلال احمر]].'''

نسخهٔ ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۹

بهجت افراز
پرونده:1.png

مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ در سازمان هلال احمر.

بهجت افراز در ۱۳۱۲ در شهرستان جهرمِ استان فارس در خانواده‌ای بسیار مذهبی و متقی متولد شد. پدرش در بازار این شهر، واردكننده و فروشنده وسایل خانگی و ظروف چینی بود. او فرزند اولِ این خانواده هشت نفری بود. افراز از ۴ سالگی به مکتب‌خانه رفت و به فراگیری قرآن پرداخت. در ۶ سالگی تحصیلات رسمی را خود را آغاز كرد. در هجده سالگی به کسوت معلمی درآمد و هم‌زمان ادامه تحصیل داد و موفق به دریافت دیپلم دانشسرای مقدماتی شد. پس از چند سال تدریس در شیراز، در ۱۳۴۶ به تهران نقل‌مكان كرد و در مدارسی همچون سره و رفاه به تدریس پرداخت. هم‌زمان به تحصیل ادامه داد و در ۱۳۵۰ وارد مدرسه عالی ترجمه شد و در خرداد 1354 موفق به دریافت مدرك كارشناسی در رشته زبان و ادبیات عرب گردید.با حضور در تظاهرات و سر دادن فریاد الله‌اكبر برای اولین‌بار در غرب تهران در پشت‌بام منزل، در مبارزات انقلاب شركت كرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مدیریت مجتمع آموزشی حضرت زینب (س) در مهرشهر کرج را برعهده گرفت.

دوران جنگ

با هجوم سراسری ارتش بعث عراق، فعالیت خود را صرف جمع‌آوری هدایای نقدی و غیرنقدی مردم در این مجتمع برای كمك به جبهه و دفاع مقدس كرد. پس از بازنشستگی، از 1361 تا 1362 به‌صورت افتخاری در سفارت جمهوری اسلامی ایران در هند مشغول به فعالیت شد.

    افراز پس از بازگشت از هند، ازطرف دکتر سیف‌الله وحیددستجردی، رئیس جمعیت هلال احمر، به‌عنوان مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی دعوت به همکاری شد و تا پایان ۱۳۸۰ در این اداره خدمت كرد: «رفتم تهران دفتر آقای دكتر وحیددستجردی در هلال احمر و پیشنهاد كار جدید و به دور از انتظارم را شنیدم، دلم لرزید و پایم سست شد. در دم یادم آمد كه به‌دفعات از خداوند خواسته بودم كه شرایط را طوری فراهم كند كه بتوانم مستقیماً در جنگ نقش داشته باشم»[۱]

    به‌این‌ترتیب، کار اطلاع‌رسانی به خانواده اسرا و مفقودین جنگ را آغاز كرد؛ کاری كه نیازمند همكاری و هماهنگی با صلیب سرخ و جمعیت هلال احمر است. افراز در مصاحبه‌ای مسئولیت خود را در این اداره این‌گونه شرح می‌دهد: «در جبهه اگر کسی مفقود می‌شد، خانواده او گواهی از نیروی اعزام‌کننده می‌آورد که فرزند ما مفقود شده. ما هم فرم‌هایی داشتیم که خانواده باید آن را پُر می‌کرد. بعد، آن را به انگلیسی ترجمه كرده و برای صلیب سرخ می‌فرستادیم. همان‌طور که می‌دانید در هر جنگی، صلیب سرخ در پایتخت کشورهای متخاصم دفتری دایر می‌کند؛ بنابراین صلیب سرخ بین‌الملل در تهران هم دفتر داشت.

ما این نامه‌ها را برای آنها می‌فرستادیم و آنها هم آن را به ژنو می‌فرستادند. آنها در بغداد هم دفتر داشتند و نامه‌ها را پیگیری می‌کردند که این فرد در کجای عراق هست. اگر صدام اجازه می‌داد که بروند بازدید کنند، می‌رفتند بازدید می‌کردند و نام اسرا را ثبت می‌کردند. یک شماره اسارت به آنها می‌دادند؛ آنها هم به خانواده‌هایشان نامه می‌نوشتند و دو کارت اسارت پُر می‌کردند و دوباره این نامه‌ها به ژنو و از آنجا به صلیب سرخ تهران می‌آمد و آنها هم به دست ما می‌رساندند و ما هم به خانواده اسرا اطلاع می‌دادیم که فرزندتان مفقود نیست، بلکه اسیر است و زنده و این هم نامه‌ای که برای شما فرستاده.» [۲]

    اصلی‌ترین راه ارتباطی اداره با اسرا از طریق نامه صورت می‌گرفت. در مدت 10 سال حدود شش میلیون نامه مبادله شد: «نامه‌هایی كه برای اسرا می‌فرستادیم و یا اسرا برای خانواده‌های خود می‌فرستادند، دو نوع بود: یك نوع آن، نامه آبی‌رنگ و نوع دیگر سفیدرنگ بود. این دو نوع نامه، كه ازطرف صلیب سرخ جهانی در اختیار ما قرار می‌گرفت، برای همه مردم جهان به یك‌شكل بود. نامه سفیدرنگ نامه معمولی بود كه یك‌طرف آن مشخصات فرستنده و گیرنده نوشته می‌شد و قسمت پشت آن هم دو قسمت بود، یك قسمت نامه فرستنده و یك قسمت برای پاسخ نامه بود. در نامه، شماره اسارت و دیگر مشخصات اسیر ثبت می‌شد؛ اسرا از شماره 1 تا شماره 19555 شماره‌گذاری شده بودند. یك نامه دیگر داشتیم كه آبی‌رنگ بود. این نامه برای افراد «نگران خبر» بود؛ یعنی اگر خانواده مدتی از فرزندشان خبر نداشتند، به اداره ما می‌آمدند و نامه آبی‌رنگ را از ما می‌گرفتند و هیچ چیزی در آن نمی‌نوشتند، فقط بالای آن را امضا می‌كردند كه امضای آنها به این معنی بود كه نگرانم و برای ما نامه بدهید.» [۳]

    زندگی خانم افراز در این دوران با سختی‌هایی همراه بود: از كنترل نامه‌های اسرا ازسوی منافقین ، كه اغلب در محتوا دست می‌بردند و جملاتی ناراحت‌كننده برای خانواده‌ها می‌نوشتند، تا كارشكنی‌ها و عدم همكاری صدام در صدور مجوز بازدید از اردوگاه‌ها، كه باعث تأخیر در دریافت نامه اسرا و ناراحتی و نگرانی خانواده‌ها می‌شد. اما این سختی‌ها هیچ‌گاه ایشان و همكارانشان در اداره را در راه خدمت‌رسانی به اسرا و خانواده‌هایشان ناامید نساخت. عینك طبی، كتاب درسی، عكس خانوادگی و كارت‌پستال ازجمله مواردی است كه برای اسرا ارسال می‌شد.

    تا اینكه آزادی باشكوه و باعظمت اسرا در 26 مرداد 1369 رخ داد: «روز چهارشنبه‌ای بود و ما در ستاد آزادگان، كه به‌تازگی تشكیل شده بود، جلسه داشتیم كه مطلع شدیم امروز ساعت ده صبح صدام اعلام كرده كه از روز جمعه هر روز هزار نفر از اسرای ایرانی را یك‌طرفه آزاد خواهد كرد... روز پنج‌شنبه اعلام شد كه صدام در تصمیم خود برای آزادی اسرا مصر است. رسانه‌های خبری جهان هم این خبر را اعلام كردند» [۳]. خانم افراز به همراه تنی چند از همكاران به كرمانشاه و سپس مرز قصر شیرین می‌روند.

   بهجت افراز به مدت 18 سال، عاشقانه و خالصانه، وقت خود را صرف خدمت به اسرا و خانواده‌هایشان كرد و در این راه از هیچ كوششی دریغ نورزید. سید علی‌اكبر ابوترابی‌فرد، سید آزادگان، به پاس این همه كوشش خستگی‌ناپذیر لقب «ام‌الاسرا» را برای خانم افراز برمی‌گزیند.

    افراز نخستین فردی است كه واژه «آزاده در بند» را برای اسرای كشورمان به كار می‌بَرَد و در انتخاب نام ستادی برای رسیدگی به امور اسرا، از پیشنهاد ایشان یعنی ستاد رسیدگی به امور آزادگان استفاده می‌شود. وی همچنین در تصویب بندی در آیین‌نامه ستاد آزادگان مبنی‌بر «محاسبه دو سال خدمت دولتی برای هر یك سال اسارت» نقش اصلی را ایفا می‌كند.خانم افراز 22 دی‌ماه 1397 پس از تحمل یك دوره بیماری، دعوت حق را لبیك گفت.دو كتاب ام‌الاسرا تدوین حكیمه امیری و چشم تر تألیف فاطمه دوست‌كامی دربردارنده خاطرات بهجت افراز است.

نیز نگاه كنید به

كتاب شناسی

  1. دوست‌كامی، فاطمه (1390). چشم تر، خاطرات بهجت افراز. تهران: پیام آزادگان.
  2. «خواندنی‌های زندگی بهجت افراز، مادر اسرای ایران» (دی 1394). بازیابی از http://badriyoon.com/54912
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ امیری، حكیمه (1378). ام‌الاسرا، خاطرات خانم بهجت افراز. تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامی

مسعود امیرخانی