تولید اطلاعات از طریق رادیو: تفاوت میان نسخهها
A-hamidian (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «=== مقدمه === به خاطر عدم اعتماد به رادیوی کشور عراق، اخبار صحیح به گونههای مختلفی از لابهلای اخبار معیوب و دروغ استخراج و پس از بررسی و تجزیهوتحلیل توسط تعدادی از اسرای ایرانی، خبر تولیدشده بین اسرا با رعایت عوامل امنیتی منتشر م...» ایجاد کرد) |
A-hamidian (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
"از نكات مهم ديگر كه ميتوان به آن اشاره كرد ساخت يك [[رادیو]] توسط [[اسرا]] هست. وسایل لازم برای ساخت این [[رادیو]]، توسط خود [[اسرا]] از طرق مختلف جمعآوری شد. این وسایل کنار هم قرار گرفتند و [[رادیو]]<nowiki/>ساخته شد. جهت تأمين نيروي الكتريسيته لازم براي روشن شدن [[رادیو]] از باتریهایی که [[صلیب سرخ]] برای ساعت میآورد، استفاده میشد. این[[رادیو]] تا مدت مديدي در دست [[اسرا]] بود و بهواسطه آن از اخبار جنگ و ايران باخبر ميشدند. درنهایت به دليل لو رفتن و باخبر شدن عراقيها از وجود [[رادیو]] در اردوگاه [[اسرا]] آن را معدوم كردند<ref>قشمی(1402). مصاحبه</ref>. | "از نكات مهم ديگر كه ميتوان به آن اشاره كرد ساخت يك [[رادیو]] توسط [[اسرا]] هست. وسایل لازم برای ساخت این [[رادیو]]، توسط خود [[اسرا]] از طرق مختلف جمعآوری شد. این وسایل کنار هم قرار گرفتند و [[رادیو]]<nowiki/>ساخته شد. جهت تأمين نيروي الكتريسيته لازم براي روشن شدن [[رادیو]] از باتریهایی که [[صلیب سرخ]] برای ساعت میآورد، استفاده میشد. این[[رادیو]] تا مدت مديدي در دست [[اسرا]] بود و بهواسطه آن از اخبار جنگ و ايران باخبر ميشدند. درنهایت به دليل لو رفتن و باخبر شدن عراقيها از وجود [[رادیو]] در اردوگاه [[اسرا]] آن را معدوم كردند<ref>قشمی(1402). مصاحبه</ref>. | ||
خالصی (1401) چنین نقل می کند:<blockquote>"هوا بهشدت گرم شده بود زیرا به ظهر نزدیک میشدیم. [[رادیو]]<nowiki/>ی مزدوران مارشهای نظامی سر داده بود و مرتب از فتح و پیروزی صحبت میکرد و به مردم خود مژدهی پیروزی میداد. ساعت-13 اعلام گردید جزایر مجنون که بیش از چند سال در دست ایران بود. هماکنون توسط عراق اشغال گردیدد. با شنیدن این خبر ناراحتی من چندین برابر شد؛ زیرا با از دست رفتن جزایر مجنون منطقه کوشک و طلائیه که دو منطقه حساس در جنوب است، به تصرف عراق درمیآمد و برای اهواز و خرمشهر خطری بود؛ زیرا میتوانست ارتباط بین اهواز و خرمشهر را قطع نماید. برایم قابلقبول نبود، چندین بار عراق چنین ادعایی کرده بود ولی هرگز ادعای او حقیقت نداشت. سرم را بهطرف آسمان بلند کرده و زیر لب باخدای خود راز و نیاز میکردم و از درگاهش طلب کمک مینمودم؛ زیرا هرگز برایم باورکردنی نبود. مزدوران، سرشار از شادی به یکدیگر تبریک و تهنیت گفته و با تمسخر و ریشخند به ما نگاه میکردند. تشنگی بر من غلبه کرده بود و لبهایم خشکشده بود، دستهای من به علت اینکه محکم باسیم تلفن بستهشده بود؛ هرلحظه درد آن شدیدتر میشد. با خود در اندیشه فرورفته بودم. ولی چارهای جز درد و رنج نبود. لحظهها بهکندی سپری میشد بالاخره در ساعت-3 بعدازظهر ما را سوار کامیون کرده، بهطرف خاک عراق حرکت دادند"<ref>خالصی(1401). مصاحبه</ref> </blockquote>رضیان (1401)در خصوص شیوه های تولید و انتقال اطلاعات از طریق [[رادیو]] در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:<blockquote>"تعدادی از بچههای تیپ امام حسین (ع) با بچههای نجف که اینها باهم عملیات کرده بودند اسیر میشن و میارنشون بصره و در آنجا ملحق می شن. توی بصره هم عراقیها تفتیش نمیکنند و[[رادیو]] تو لباسشان می ماند. تا یک هفته توی بصره بودیم. بعد ما رو آوردن وزارت دفاع بغداد. بعضی از بچهها وضعیت مزاجی شون بههمریخته بود، منجمله کسی که رادیو دستش بود. تمام لباسهایش اسهالی شده بود. توی وزارت دفاع همه را تفتیش کردن. به اون که رسیدن رهایش کردن. یک شبانهروز ما اینجا بودیم. روز عید فطر ما رو منتقل کردن به [[اردوگاه]]. این برادر را برحسب اتفاق آوردن تو اتاق ما (برادر اسهالی). [[رادیو]] دست ایشان بود و باتری آن نیز قابلاستفاده بود. رفت لباسش رو عوض کرد و رادیو رو قایم کرد. بچهها ازش درخواست میکنند که [[رادیو]]<nowiki/>رو به ما هم بده گوش کنیم. چون اطلاع داشتن از ایران برای ما که خبری نداشتیم خیلی باارزش بود. با توجه به اصرار هم گردانیها گفت نه: (این مال بیت الماله. بدم دست شما خصوصی میشه. می دم دست مسئول اتاق). من مسئول اتاق بودم و [[رادیو]] رو به من دادن. شبها وقتی دربها بسته میشد اخبار و سخنرانی رو میشنیدم و اخبار توی [[اردوگاه]] پخش میکردم. این وضعیت تا 8 آذر ادامه داشت"<ref name=":0">رضیان(1401). مصاحبه.</ref> </blockquote>همچنین رضیان (1401) می گوید:<blockquote>" عراقیها میخواستن بسیجیها رو از ارتشیها جدا کنند و [[اسرا]] با این کار مخالف بوده و [[مقاومت]] میکردن. درنهایت اصرار بچهها سبب درگیری بین اسرای ایرانی و عراقیها شد. عراقیها که از این شورش و درگیری به ستوه آمده بودند، پیشنهاد دادند که مسئولین اتاقها (آسایشگاهها) برای مذاکره به واحد [[استخبارات]] [[اردوگاه]] اعزام شوند تا با گفتگو بحران و درگیری را کنترل نمایند. من [[رادیو]] رو زیر بالشت مخفی کردم و همراه بچهها به [[استخبارات]] رفتم، در [[استخبارات]] بهجای مذاکره ما را وحشیانه [[شکنجه در اسارت|شکنجه]] کردن و به سلولهای انفرادی فرستادند؛ هماتاقیهای ما میدانستند که در [[استخبارات]] ما را [[شکنجه در اسارت|شکنجه]] میکنند بنابراین از عراقیها درخواست کردن مسئولین اتاقها باید بر گردن و عراقیها هم حرف گوش نمیکردن و کار بهجایی کشیده شد که [[اسرا]] تمام شیشههای پنجره اتاقها و شیشههای دستشویی، [[حمام در اسارت|حمام]] و ... [[اردوگاه]] رو شکستن و [[اردوگاه]] رو به تصرف خودشان درآوردن که این درگیری تا یک هفته ادامه داشت و عراقیها ما را تحریم کردن و بچهها مجبور شدند از [[آب]] باران و علف بهعنوان [[آب]] و [[غذای اسارت|غذا]] استفاده نمایند. بعد از یک هفته کماندوها (بعثی ها) آمدن و بچهها رو با ضرب و شتم داخل اتاق کردن و بعد از تفتیش و بازرسی اتاق [[رادیو]] را از ما گرفتن. بر[[نامه]] فوتبالی را ترتیب دادیم تا حواس سرباز عراقی را پرت کنیم و این نقشه ما با موفقیت اجرا شد. هنگامیکه سرباز فوتبال تماشا میکرد، بچهها از این فرصت استفاده کردن؛ یکی روی دوش دیگری سوار شد و با دسته طی [[رادیو]] روگرفت. سرباز عراقی که [[رادیو]] را ازدستداده بود از ترس اینکه بالادستیهایش بفهمند و او را شدیداً [[تنبیه در اسارت|تنبیه]] خواهند نمود؛ دیگِ نتونست هیچ اقدامی بکند و سکوت را ترجیح داد؛ بنابراین ما از این فرصت طلایی استفاده بهینه بردیم و [[رادیو]] را سریع جاسازی نمودیم. یک نفر بهعنوان مسئول اخبار و اطلاعات، اخبار و سخنرانیها رو در کاغذی یادداشت میکرد و توی لباسش (توی پاکت فریزر) پنهان میکرد و آن را بین مسئولین اتاقها توزیع نموده و مسؤولین مربوطه آن اخبار را برای سایرین بیان میکردند. بعد از تمام شدن اخبار پاکت فریزر را میبرد و با [[آب]] و تابد میشست تا روز بعد دوباره این کار تکرار میشد؛ بنابراین تا پایان [[اسارت و اسیران|اسارت]] این [[رادیو]]<nowiki/>را حفاظت و استفاده نمودیم "<ref name=":0" />.</blockquote>تاج فر (1401) نیز در خصوص شیوه های تولید و انتقال اطلاعات از طریق [[رادیو]] در اردوگاه های عراقی چنین نقل می کند:<blockquote>"اطلاعیه نظامی از طرف فرماندهی کل قوای عراق خوانده شد: «نیروهای گارد ریاست جمهوری و سپاه هفتم عراق به همراه نیروهای دیگر به منطقه فاو حمله کردهاند». ما قبلاً اخبار کذب و عجیبوغریبی از [[رادیو]]<nowiki/>عراق شنیده بودیم اخباری درباره جزیره خارک و یا کشته شدن و فوت برخی شخصیتهای بزرگ کشور و ...که بعدها متوجه میشدیم که دروغ است. به همین دلیل ابتدا بچهها این خبر را مانند خبرهای دیگر دروغ پنداشتند و اطلاعیههای بعدی تا شب آن روز از سقوط فاو خبر میداد. آمدن روزنامهها و وجود رادیویی در [[مخفیگاه]] گروه اخبار صحت خبر را تقریباً برای ما تائید میکرد و برای سیاسیون [[اردوگاه]] مُسلم شده بود که فاو از دست ما خارجشده است. بوق و کرنای دشمن گوش جهانیان را کر کرده بود. همهجا سخن از فاو و تصرف آن بود، ما نیز باید این اتفاق را برای خودمان توجیه میکردیم که جنگ دارای فراز و نشیبهای زیادی است، روزی غلبه نظامی با ماست و روزی با دشمن، ما نباید حقانیت خود را ببازیم. بدینوسیله سعی میکردیم استرس و اضطراب موجود را کنترل کنیم"<ref>تاج فر(1401). مصاحبه.</ref>.</blockquote>و در نهایت قشمی (1402) د راین باره چنین نقل می کند: | خالصی (1401) چنین نقل می کند:<blockquote>"هوا بهشدت گرم شده بود زیرا به ظهر نزدیک میشدیم. [[رادیو]]<nowiki/>ی مزدوران مارشهای نظامی سر داده بود و مرتب از فتح و پیروزی صحبت میکرد و به مردم خود مژدهی پیروزی میداد. ساعت-13 اعلام گردید جزایر مجنون که بیش از چند سال در دست ایران بود. هماکنون توسط عراق اشغال گردیدد. با شنیدن این خبر ناراحتی من چندین برابر شد؛ زیرا با از دست رفتن جزایر مجنون منطقه کوشک و طلائیه که دو منطقه حساس در جنوب است، به تصرف عراق درمیآمد و برای اهواز و خرمشهر خطری بود؛ زیرا میتوانست ارتباط بین اهواز و خرمشهر را قطع نماید. برایم قابلقبول نبود، چندین بار عراق چنین ادعایی کرده بود ولی هرگز ادعای او حقیقت نداشت. سرم را بهطرف آسمان بلند کرده و زیر لب باخدای خود راز و نیاز میکردم و از درگاهش طلب کمک مینمودم؛ زیرا هرگز برایم باورکردنی نبود. مزدوران، سرشار از شادی به یکدیگر تبریک و تهنیت گفته و با تمسخر و ریشخند به ما نگاه میکردند. تشنگی بر من غلبه کرده بود و لبهایم خشکشده بود، دستهای من به علت اینکه محکم باسیم تلفن بستهشده بود؛ هرلحظه درد آن شدیدتر میشد. با خود در اندیشه فرورفته بودم. ولی چارهای جز درد و رنج نبود. لحظهها بهکندی سپری میشد بالاخره در ساعت-3 بعدازظهر ما را سوار کامیون کرده، بهطرف خاک عراق حرکت دادند"<ref>خالصی(1401). مصاحبه</ref></blockquote>رضیان (1401)در خصوص شیوه های تولید و انتقال اطلاعات از طریق [[رادیو]] در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:<blockquote>"تعدادی از بچههای تیپ امام حسین (ع) با بچههای نجف که اینها باهم عملیات کرده بودند اسیر میشن و میارنشون بصره و در آنجا ملحق می شن. توی بصره هم عراقیها تفتیش نمیکنند و[[رادیو]] تو لباسشان می ماند. تا یک هفته توی بصره بودیم. بعد ما رو آوردن [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA_%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9_(%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82) وزارت دفاع بغداد]. بعضی از بچهها وضعیت مزاجی شون بههمریخته بود، منجمله کسی که [[رادیو]] دستش بود. تمام لباسهایش اسهالی شده بود. توی [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA_%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9_(%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82) وزارت دفاع] همه را تفتیش کردن. به اون که رسیدن رهایش کردن. یک شبانهروز ما اینجا بودیم. روز عید فطر ما رو منتقل کردن به [[اردوگاه]]. این برادر را برحسب اتفاق آوردن تو اتاق ما (برادر اسهالی). [[رادیو]] دست ایشان بود و باتری آن نیز قابلاستفاده بود. رفت لباسش رو عوض کرد و [[رادیو]] رو قایم کرد. بچهها ازش درخواست میکنند که [[رادیو]]<nowiki/>رو به ما هم بده گوش کنیم. چون اطلاع داشتن از ایران برای ما که خبری نداشتیم خیلی باارزش بود. با توجه به اصرار هم گردانیها گفت نه: (این مال بیت الماله. بدم دست شما خصوصی میشه. می دم دست مسئول اتاق). من مسئول اتاق بودم و [[رادیو]] رو به من دادن. شبها وقتی دربها بسته میشد اخبار و سخنرانی رو میشنیدم و اخبار توی [[اردوگاه]] پخش میکردم. این وضعیت تا 8 آذر ادامه داشت"<ref name=":0">رضیان(1401). مصاحبه.</ref> </blockquote>همچنین رضیان (1401) می گوید:<blockquote>" عراقیها میخواستن بسیجیها رو از ارتشیها جدا کنند و [[اسرا]] با این کار مخالف بوده و [[مقاومت]] میکردن. درنهایت اصرار بچهها سبب درگیری بین اسرای ایرانی و عراقیها شد. عراقیها که از این شورش و درگیری به ستوه آمده بودند، پیشنهاد دادند که مسئولین اتاقها (آسایشگاهها) برای مذاکره به واحد [[استخبارات]] [[اردوگاه]] اعزام شوند تا با گفتگو بحران و درگیری را کنترل نمایند. من [[رادیو]] رو زیر بالشت مخفی کردم و همراه بچهها به [[استخبارات]] رفتم، در [[استخبارات]] بهجای مذاکره ما را وحشیانه [[شکنجه در اسارت|شکنجه]] کردن و به سلولهای انفرادی فرستادند؛ هماتاقیهای ما میدانستند که در [[استخبارات]] ما را [[شکنجه در اسارت|شکنجه]] میکنند بنابراین از عراقیها درخواست کردن مسئولین اتاقها باید بر گردن و عراقیها هم حرف گوش نمیکردن و کار بهجایی کشیده شد که [[اسرا]] تمام شیشههای پنجره اتاقها و شیشههای دستشویی، [[حمام در اسارت|حمام]] و ... [[اردوگاه]] رو شکستن و [[اردوگاه]] رو به تصرف خودشان درآوردن که این درگیری تا یک هفته ادامه داشت و عراقیها ما را تحریم کردن و بچهها مجبور شدند از [[آب]] باران و علف بهعنوان [[آب]] و [[غذای اسارت|غذا]] استفاده نمایند. بعد از یک هفته کماندوها (بعثی ها) آمدن و بچهها رو با ضرب و شتم داخل اتاق کردن و بعد از تفتیش و بازرسی اتاق [[رادیو]] را از ما گرفتن. بر[[نامه]] فوتبالی را ترتیب دادیم تا حواس سرباز عراقی را پرت کنیم و این نقشه ما با موفقیت اجرا شد. هنگامیکه سرباز فوتبال تماشا میکرد، بچهها از این فرصت استفاده کردن؛ یکی روی دوش دیگری سوار شد و با دسته طی [[رادیو]] روگرفت. سرباز عراقی که [[رادیو]] را ازدستداده بود از ترس اینکه بالادستیهایش بفهمند و او را شدیداً [[تنبیه در اسارت|تنبیه]] خواهند نمود؛ دیگِ نتونست هیچ اقدامی بکند و سکوت را ترجیح داد؛ بنابراین ما از این فرصت طلایی استفاده بهینه بردیم و [[رادیو]] را سریع جاسازی نمودیم. یک نفر بهعنوان مسئول اخبار و اطلاعات، اخبار و سخنرانیها رو در کاغذی یادداشت میکرد و توی لباسش (توی پاکت فریزر) پنهان میکرد و آن را بین مسئولین اتاقها توزیع نموده و مسؤولین مربوطه آن اخبار را برای سایرین بیان میکردند. بعد از تمام شدن اخبار پاکت فریزر را میبرد و با [[آب]] و تابد میشست تا روز بعد دوباره این کار تکرار میشد؛ بنابراین تا پایان [[اسارت و اسیران|اسارت]] این [[رادیو]]<nowiki/>را حفاظت و استفاده نمودیم "<ref name=":0" />.</blockquote>تاج فر (1401) نیز در خصوص شیوه های تولید و انتقال اطلاعات از طریق [[رادیو]] در اردوگاه های عراقی چنین نقل می کند:<blockquote>"اطلاعیه نظامی از طرف فرماندهی کل قوای عراق خوانده شد: «نیروهای گارد ریاست جمهوری و سپاه هفتم عراق به همراه نیروهای دیگر به [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%AC%D8%B2%DB%8C%D8%B1%D9%87_%D9%81%D8%A7%D9%88 منطقه فاو] حمله کردهاند». ما قبلاً اخبار کذب و عجیبوغریبی از [[رادیو]]<nowiki/>عراق شنیده بودیم اخباری درباره جزیره خارک و یا کشته شدن و فوت برخی شخصیتهای بزرگ کشور و ...که بعدها متوجه میشدیم که دروغ است. به همین دلیل ابتدا بچهها این خبر را مانند خبرهای دیگر دروغ پنداشتند و اطلاعیههای بعدی تا شب آن روز از سقوط فاو خبر میداد. آمدن روزنامهها و وجود رادیویی در [[مخفیگاه]] گروه اخبار صحت خبر را تقریباً برای ما تائید میکرد و برای سیاسیون [[اردوگاه]] مُسلم شده بود که فاو از دست ما خارجشده است. بوق و کرنای دشمن گوش جهانیان را کر کرده بود. همهجا سخن از فاو و تصرف آن بود، ما نیز باید این اتفاق را برای خودمان توجیه میکردیم که جنگ دارای فراز و نشیبهای زیادی است، روزی غلبه نظامی با ماست و روزی با دشمن، ما نباید حقانیت خود را ببازیم. بدینوسیله سعی میکردیم استرس و اضطراب موجود را کنترل کنیم"<ref>تاج فر(1401). مصاحبه.</ref>.</blockquote>و در نهایت قشمی (1402) د راین باره چنین نقل می کند:<blockquote>"ایام اسارت در [[اردوگاه رمادی 1]] می گذشت یکی از دوستان به نام آقای رنجبر اهل شهریار وقتی ماشین تخلیه چاه جهت تخلیه چاه وارد [[اردوگاه]] شد؛ هنگام توقف ماشین حواس راننده پرت شد وآقای رنجبر [[رادیو]] را از داشبورد ماشین برداشت و فرارکرد و در سیفون دستشویی جاسازی کرد . این [[رادیو]] بهترین وسیله ارتباطی بود که افراد متخصص از طریق آن خبرها را استخراج و در اختیار سایر افراد قرار می دادند"<ref>قشمی(1402). مصاحبه.</ref>. </blockquote>نیز نگاه کنید به [[رادیو]]؛ [[رسانه و خبر]] | ||
"ایام اسارت در [[اردوگاه رمادی 1]] می گذشت یکی از دوستان به نام آقای رنجبر اهل شهریار وقتی ماشین تخلیه چاه جهت تخلیه چاه وارد [[اردوگاه]] شد؛ هنگام توقف ماشین حواس راننده پرت شد وآقای رنجبر [[رادیو]] را از داشبورد ماشین برداشت و فرارکرد و در سیفون دستشویی جاسازی کرد . این [[رادیو]] بهترین وسیله ارتباطی بود که افراد متخصص از طریق آن خبرها را استخراج و در اختیار سایر افراد قرار می دادند"<ref>قشمی(1402). مصاحبه.</ref>. | |||
نیز نگاه کنید به [[رادیو]]؛ [[رسانه و خبر]] | |||
=== کتابشناسی === | === کتابشناسی === |
نسخهٔ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۸
مقدمه
به خاطر عدم اعتماد به رادیوی کشور عراق، اخبار صحیح به گونههای مختلفی از لابهلای اخبار معیوب و دروغ استخراج و پس از بررسی و تجزیهوتحلیل توسط تعدادی از اسرای ایرانی، خبر تولیدشده بین اسرا با رعایت عوامل امنیتی منتشر میشد.
رادیو
داشتن رادیو برای اسرا از وسایل ممنوعه به شمار میرفت و یافتن آن نزد اسرا شدیدترین مجازات را در پی داشت. درعینحال در بعضی از اردوگاهها اسرا توانسته بودند از راههای مختلف ازجمله برداشتن آن از مقر نگهبانان عراقی و یا برداشتن از انبارها و بیمارستان ها، به آن دست پیدا کنند. به خاطر وجود جاسوس در بین اسرا، فردی که رادیو داشت مجبور بود دور از چشم بقیه و درحالیکه در زیر پتو خود را به خوابزده بود، اخبار را گوش کند و روی کاغذ بنویسد. اخبار، بعد از یادداشتبرداری(← استنساخ )در اختیار گروهی قرار میگرفت که کارشان تکثیر و نشر اخبار بود. اخبار به صورتهای مکتوب و شفاهی به دیگر اسرا انتقال مییافت.
خاطرات اسرا درباره شیوه های کسب اطلاعات
در ادامه به چند نمونه از مصاحبه آزادگان در خصوص شیوههای کسب اطلاعات از رادیو میپردازیم.
علی دوست قزوینی چنین نقل می کند:
"همان سال60، يكي از برادران آزاده و جانبازمان كه پايش را گچ گرفته بودند، يك رادیو در بیمارستان، به يك صورتي برمیدارد و ميگذارد زير گچ پايش. گچ، كمي ساييده بود. آن قسمت بالاي گچ، مقداري فاصله داشت كه او آن فاصله را با تراشيدن، بيشتر كرده بود. به هر صورت، رادیو را آنجا جاسازي كرد و با خودش آورد به اردوگاه و در اختيار من گذاشت و من در اختيار برادري امين قراردادم. از طریق این رادیو اخبار و اطلاعات را اخذ میکردیم" [۱].
قشمی (1402) چنین می گوید :
"از نكات مهم ديگر كه ميتوان به آن اشاره كرد ساخت يك رادیو توسط اسرا هست. وسایل لازم برای ساخت این رادیو، توسط خود اسرا از طرق مختلف جمعآوری شد. این وسایل کنار هم قرار گرفتند و رادیوساخته شد. جهت تأمين نيروي الكتريسيته لازم براي روشن شدن رادیو از باتریهایی که صلیب سرخ برای ساعت میآورد، استفاده میشد. اینرادیو تا مدت مديدي در دست اسرا بود و بهواسطه آن از اخبار جنگ و ايران باخبر ميشدند. درنهایت به دليل لو رفتن و باخبر شدن عراقيها از وجود رادیو در اردوگاه اسرا آن را معدوم كردند[۲].
خالصی (1401) چنین نقل می کند:
"هوا بهشدت گرم شده بود زیرا به ظهر نزدیک میشدیم. رادیوی مزدوران مارشهای نظامی سر داده بود و مرتب از فتح و پیروزی صحبت میکرد و به مردم خود مژدهی پیروزی میداد. ساعت-13 اعلام گردید جزایر مجنون که بیش از چند سال در دست ایران بود. هماکنون توسط عراق اشغال گردیدد. با شنیدن این خبر ناراحتی من چندین برابر شد؛ زیرا با از دست رفتن جزایر مجنون منطقه کوشک و طلائیه که دو منطقه حساس در جنوب است، به تصرف عراق درمیآمد و برای اهواز و خرمشهر خطری بود؛ زیرا میتوانست ارتباط بین اهواز و خرمشهر را قطع نماید. برایم قابلقبول نبود، چندین بار عراق چنین ادعایی کرده بود ولی هرگز ادعای او حقیقت نداشت. سرم را بهطرف آسمان بلند کرده و زیر لب باخدای خود راز و نیاز میکردم و از درگاهش طلب کمک مینمودم؛ زیرا هرگز برایم باورکردنی نبود. مزدوران، سرشار از شادی به یکدیگر تبریک و تهنیت گفته و با تمسخر و ریشخند به ما نگاه میکردند. تشنگی بر من غلبه کرده بود و لبهایم خشکشده بود، دستهای من به علت اینکه محکم باسیم تلفن بستهشده بود؛ هرلحظه درد آن شدیدتر میشد. با خود در اندیشه فرورفته بودم. ولی چارهای جز درد و رنج نبود. لحظهها بهکندی سپری میشد بالاخره در ساعت-3 بعدازظهر ما را سوار کامیون کرده، بهطرف خاک عراق حرکت دادند"[۳]
رضیان (1401)در خصوص شیوه های تولید و انتقال اطلاعات از طریق رادیو در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:
"تعدادی از بچههای تیپ امام حسین (ع) با بچههای نجف که اینها باهم عملیات کرده بودند اسیر میشن و میارنشون بصره و در آنجا ملحق می شن. توی بصره هم عراقیها تفتیش نمیکنند ورادیو تو لباسشان می ماند. تا یک هفته توی بصره بودیم. بعد ما رو آوردن وزارت دفاع بغداد. بعضی از بچهها وضعیت مزاجی شون بههمریخته بود، منجمله کسی که رادیو دستش بود. تمام لباسهایش اسهالی شده بود. توی وزارت دفاع همه را تفتیش کردن. به اون که رسیدن رهایش کردن. یک شبانهروز ما اینجا بودیم. روز عید فطر ما رو منتقل کردن به اردوگاه. این برادر را برحسب اتفاق آوردن تو اتاق ما (برادر اسهالی). رادیو دست ایشان بود و باتری آن نیز قابلاستفاده بود. رفت لباسش رو عوض کرد و رادیو رو قایم کرد. بچهها ازش درخواست میکنند که رادیورو به ما هم بده گوش کنیم. چون اطلاع داشتن از ایران برای ما که خبری نداشتیم خیلی باارزش بود. با توجه به اصرار هم گردانیها گفت نه: (این مال بیت الماله. بدم دست شما خصوصی میشه. می دم دست مسئول اتاق). من مسئول اتاق بودم و رادیو رو به من دادن. شبها وقتی دربها بسته میشد اخبار و سخنرانی رو میشنیدم و اخبار توی اردوگاه پخش میکردم. این وضعیت تا 8 آذر ادامه داشت"[۴]
همچنین رضیان (1401) می گوید:
" عراقیها میخواستن بسیجیها رو از ارتشیها جدا کنند و اسرا با این کار مخالف بوده و مقاومت میکردن. درنهایت اصرار بچهها سبب درگیری بین اسرای ایرانی و عراقیها شد. عراقیها که از این شورش و درگیری به ستوه آمده بودند، پیشنهاد دادند که مسئولین اتاقها (آسایشگاهها) برای مذاکره به واحد استخبارات اردوگاه اعزام شوند تا با گفتگو بحران و درگیری را کنترل نمایند. من رادیو رو زیر بالشت مخفی کردم و همراه بچهها به استخبارات رفتم، در استخبارات بهجای مذاکره ما را وحشیانه شکنجه کردن و به سلولهای انفرادی فرستادند؛ هماتاقیهای ما میدانستند که در استخبارات ما را شکنجه میکنند بنابراین از عراقیها درخواست کردن مسئولین اتاقها باید بر گردن و عراقیها هم حرف گوش نمیکردن و کار بهجایی کشیده شد که اسرا تمام شیشههای پنجره اتاقها و شیشههای دستشویی، حمام و ... اردوگاه رو شکستن و اردوگاه رو به تصرف خودشان درآوردن که این درگیری تا یک هفته ادامه داشت و عراقیها ما را تحریم کردن و بچهها مجبور شدند از آب باران و علف بهعنوان آب و غذا استفاده نمایند. بعد از یک هفته کماندوها (بعثی ها) آمدن و بچهها رو با ضرب و شتم داخل اتاق کردن و بعد از تفتیش و بازرسی اتاق رادیو را از ما گرفتن. برنامه فوتبالی را ترتیب دادیم تا حواس سرباز عراقی را پرت کنیم و این نقشه ما با موفقیت اجرا شد. هنگامیکه سرباز فوتبال تماشا میکرد، بچهها از این فرصت استفاده کردن؛ یکی روی دوش دیگری سوار شد و با دسته طی رادیو روگرفت. سرباز عراقی که رادیو را ازدستداده بود از ترس اینکه بالادستیهایش بفهمند و او را شدیداً تنبیه خواهند نمود؛ دیگِ نتونست هیچ اقدامی بکند و سکوت را ترجیح داد؛ بنابراین ما از این فرصت طلایی استفاده بهینه بردیم و رادیو را سریع جاسازی نمودیم. یک نفر بهعنوان مسئول اخبار و اطلاعات، اخبار و سخنرانیها رو در کاغذی یادداشت میکرد و توی لباسش (توی پاکت فریزر) پنهان میکرد و آن را بین مسئولین اتاقها توزیع نموده و مسؤولین مربوطه آن اخبار را برای سایرین بیان میکردند. بعد از تمام شدن اخبار پاکت فریزر را میبرد و با آب و تابد میشست تا روز بعد دوباره این کار تکرار میشد؛ بنابراین تا پایان اسارت این رادیورا حفاظت و استفاده نمودیم "[۴].
تاج فر (1401) نیز در خصوص شیوه های تولید و انتقال اطلاعات از طریق رادیو در اردوگاه های عراقی چنین نقل می کند:
"اطلاعیه نظامی از طرف فرماندهی کل قوای عراق خوانده شد: «نیروهای گارد ریاست جمهوری و سپاه هفتم عراق به همراه نیروهای دیگر به منطقه فاو حمله کردهاند». ما قبلاً اخبار کذب و عجیبوغریبی از رادیوعراق شنیده بودیم اخباری درباره جزیره خارک و یا کشته شدن و فوت برخی شخصیتهای بزرگ کشور و ...که بعدها متوجه میشدیم که دروغ است. به همین دلیل ابتدا بچهها این خبر را مانند خبرهای دیگر دروغ پنداشتند و اطلاعیههای بعدی تا شب آن روز از سقوط فاو خبر میداد. آمدن روزنامهها و وجود رادیویی در مخفیگاه گروه اخبار صحت خبر را تقریباً برای ما تائید میکرد و برای سیاسیون اردوگاه مُسلم شده بود که فاو از دست ما خارجشده است. بوق و کرنای دشمن گوش جهانیان را کر کرده بود. همهجا سخن از فاو و تصرف آن بود، ما نیز باید این اتفاق را برای خودمان توجیه میکردیم که جنگ دارای فراز و نشیبهای زیادی است، روزی غلبه نظامی با ماست و روزی با دشمن، ما نباید حقانیت خود را ببازیم. بدینوسیله سعی میکردیم استرس و اضطراب موجود را کنترل کنیم"[۵].
و در نهایت قشمی (1402) د راین باره چنین نقل می کند:
"ایام اسارت در اردوگاه رمادی 1 می گذشت یکی از دوستان به نام آقای رنجبر اهل شهریار وقتی ماشین تخلیه چاه جهت تخلیه چاه وارد اردوگاه شد؛ هنگام توقف ماشین حواس راننده پرت شد وآقای رنجبر رادیو را از داشبورد ماشین برداشت و فرارکرد و در سیفون دستشویی جاسازی کرد . این رادیو بهترین وسیله ارتباطی بود که افراد متخصص از طریق آن خبرها را استخراج و در اختیار سایر افراد قرار می دادند"[۶].
نیز نگاه کنید به رادیو؛ رسانه و خبر