مادر(کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''این کتاب خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده جهرمی، عبدالمجید رحمانیان، است.''' | |||
== فراداده کتاب == | |||
'''نویسنده:''' | {{Infobox|title=مادر}} | ||
'''نویسنده:''' عبدالمجید رحمانیان | |||
'''ویراستار:''' فرزانه قلعهقوند | '''ویراستار:''' فرزانه قلعهقوند | ||
خط ۲۲: | خط ۲۳: | ||
'''قطع کتاب:''' رقعی | '''قطع کتاب:''' رقعی | ||
'''نوع کتاب | '''نوع ماده: کتاب('''خاطره) | ||
== معرفی کتاب == | |||
این کتاب خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده جهرمی، | این کتاب خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده جهرمی، عبدالمجید رحمانیان، است. نویسنده خاطراتش را در دو بخش تدوین کرده است و در صفحات نخستین بخش اول به خاطرات دوران کودکی و در ادامه به خاطرات دوران [https://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 انقلاب اسلامی] و حضور در جبهههای جنگ و [[اسارت و اسیران|اسارت]] پرداخته است. این کتاب ضمن بیان خاطرات نویسنده، روایتگر داستان مادری است که فرزندش را پروراند و او را به دامان [https://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 انقلاب اسلامی] سپرد و رنجهای بسیاری را متحمل شد. | ||
عبدالمجید رحمانیان سال 1361 در عملیات بیتالمقدس به اسارت درآمد. سالهای اسارت این آزاده در [[اردوگاه موصل 1]] ، [[اردوگاه موصل 2]] ، [[اردوگاه موصل 3]]، [[اردوگاه موصل 4]] و نیز [[اردوگاه]] 5 (صلاحالدین) و [[اردوگاه تکریت 17]] و [[اردوگاه الانبار]](کمپ 8 معروف به [[عنبر]]) سپری شد. | |||
== گزیدهای از محتوای کتاب == | |||
میگفت: «روزا وقتی آفتاب همهجا پهنه، درختا را نشورید! اونموقع خورشید میزنه و قطرههای آبی که رو برگا میمونه، میجوشونه و برگا زود خشک میشن. ولی غروبا [[آب]] تا صبح رو برگا میمونه و تروتازهش میکنه. همین باعث میشه که نسیم خنکی از درختا بیرون بیاد و نیمهشب بزنه صورتتون و شادابتون کنه.» | میگفت: «روزا وقتی آفتاب همهجا پهنه، درختا را نشورید! اونموقع خورشید میزنه و قطرههای آبی که رو برگا میمونه، میجوشونه و برگا زود خشک میشن. ولی غروبا [[آب]] تا صبح رو برگا میمونه و تروتازهش میکنه. همین باعث میشه که نسیم خنکی از درختا بیرون بیاد و نیمهشب بزنه صورتتون و شادابتون کنه.» | ||
کمی در حیاط نشستم، با امواجی از اندوه. هنوز بر آن چارپایه کوتاه آهنی، که مادر بر آن مینشست و با دستان ترکخورده اش در لگن فلزی لباس می شست، ننشسته بودم که موج سنگینتری از اندوه های خاطرهبار، مرا در خود پیچیدند. درخت نارنج پر از بلبلانی بود که میخواندند و شادی می کردند و گنجشکها که جیکجیکشان نشان میداد که جای دنج و آرامی بهدستآورده اند ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). | کمی در حیاط نشستم، با امواجی از اندوه. هنوز بر آن چارپایه کوتاه آهنی، که مادر بر آن مینشست و با دستان ترکخورده اش در لگن فلزی لباس می شست، ننشسته بودم که موج سنگینتری از اندوه های خاطرهبار، مرا در خود پیچیدند. درخت نارنج پر از بلبلانی بود که میخواندند و شادی می کردند و گنجشکها که جیکجیکشان نشان میداد که جای دنج و آرامی بهدستآورده اند ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> . | ||
=== کتابشناسی == | == نیز نگاه کنید به == | ||
* [[اسارت و اسیران]] | |||
* [[خاطرات خود نگاشت]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references /> | |||
[[رده:اسارت و اسیران]] | |||
[[رده:کتاب]] |
نسخهٔ ۸ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۰
این کتاب خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده جهرمی، عبدالمجید رحمانیان، است.
فراداده کتاب
نویسنده: عبدالمجید رحمانیان
ویراستار: فرزانه قلعهقوند
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: خانه چاپ کتاب
نوبت و سال چاپ: اول، 1396
شمارگان: 1000
قیمت پشت جلد: 80000 ریال
تعداد صفحات: 136
شابک: 5-14-8220-600-978
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
این کتاب خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده جهرمی، عبدالمجید رحمانیان، است. نویسنده خاطراتش را در دو بخش تدوین کرده است و در صفحات نخستین بخش اول به خاطرات دوران کودکی و در ادامه به خاطرات دوران انقلاب اسلامی و حضور در جبهههای جنگ و اسارت پرداخته است. این کتاب ضمن بیان خاطرات نویسنده، روایتگر داستان مادری است که فرزندش را پروراند و او را به دامان انقلاب اسلامی سپرد و رنجهای بسیاری را متحمل شد.
عبدالمجید رحمانیان سال 1361 در عملیات بیتالمقدس به اسارت درآمد. سالهای اسارت این آزاده در اردوگاه موصل 1 ، اردوگاه موصل 2 ، اردوگاه موصل 3، اردوگاه موصل 4 و نیز اردوگاه 5 (صلاحالدین) و اردوگاه تکریت 17 و اردوگاه الانبار(کمپ 8 معروف به عنبر) سپری شد.
گزیدهای از محتوای کتاب
میگفت: «روزا وقتی آفتاب همهجا پهنه، درختا را نشورید! اونموقع خورشید میزنه و قطرههای آبی که رو برگا میمونه، میجوشونه و برگا زود خشک میشن. ولی غروبا آب تا صبح رو برگا میمونه و تروتازهش میکنه. همین باعث میشه که نسیم خنکی از درختا بیرون بیاد و نیمهشب بزنه صورتتون و شادابتون کنه.»
کمی در حیاط نشستم، با امواجی از اندوه. هنوز بر آن چارپایه کوتاه آهنی، که مادر بر آن مینشست و با دستان ترکخورده اش در لگن فلزی لباس می شست، ننشسته بودم که موج سنگینتری از اندوه های خاطرهبار، مرا در خود پیچیدند. درخت نارنج پر از بلبلانی بود که میخواندند و شادی می کردند و گنجشکها که جیکجیکشان نشان میداد که جای دنج و آرامی بهدستآورده اند ...[۱] .