تعبیرات اردوگاهی در اسارت
معروفترین اصطلاحات و تعبیرات اردوگاهی | ||
ردیف | اصطلاحات و تعبیرات | معنی |
1. | آب از نو میآید (هوا صلیبیه) | زمان وصل شدن آب لوله کشی اردوگاه زمان بازدید صلیب سرخ |
2. | آب و علف | غذای بدون گوشت و با سبزیجات |
3. | آزادگاه | اصطلاحی به جای اردوگاه |
4. | آزمایشگاه | محل شکنجه |
5. | آسمان ابری است | مترادف وضعیت قرمز است برای مطلع شدن از آمدن نگهبانان یا خبرچینان |
6. | آش داغ | لو رفتن جریان خاص و احتمال شکنجه و ضرب و شتم |
7. | آفت عراقی | سرقت باغچه سبزیجات توسط عراقیها |
8. | آفتابه را آب کنید | رمز اعلام خطر مانند آسمان ابری است. |
9. | آنتن (بیسیم) | خبرچین و جاسوس |
10. | آهنی | وقتی یکی از افسران عراقی با میله آهنی سر یکی از اسیر کوبید سر نماز بود او به آهنی معروف شد. |
11. | ابریق | آفتابه |
12. | ابوالمشکال | افراد معترض و فعالان معمولاً به این نام خوانده میشدند. |
13. | اردوگاه بیابانی | انتقال اسرا در روزهای اول اسارت به مکان بیابانی و بیآب و علف |
14. | ارزاق | مواد غذایی روزانه |
15. | ایران کوچک | اسارت |
16. | اتاق پذیرایی(اتاق مرگ) | اتاق شکنجه |
17. | اتاق سیاسی | اتاق نگهداری سوابق اسرا در اردوگاههای مانند الانبار |
18. | اردوگاه وحشت(اردوگاه مرگ) | اردوگاه مفقودین تکریت 11 |
19. | استخبارات | سازمان اطلاعات و امنیت کشور عراق |
20. | اسرای سفارشی | اسیر زندان انفرادی ویژه در هر قاطع رمادی 9 که برای شکنجه فرستاده میشد. |
21. | اسرای صلیبی | اسرای ثبتنامشده توسط صلیب سرخ |
22. | اشعه | عکسبرداری در رادیولوژی |
23. | اشمیش | ظرفی که در اردوگاه به جای دستشویی کاربرد داشت. |
24. | اشیاء ممنوعه | کاغذ، قلم، مُهر نماز، اشیا تیز |
25. | الحمامات جدیده | سطلهای حمام در اردوگاه تکریت |
26. | امام جماعت کبود | ضرب و شتم یکی از اسرا که امام جماعت بود،به دلیل لورفتن نماز جماعت و کبود شدن بدنش باعث شد که به این لقب معروف شود. |
27. | انجمن شپشگیری | اصطلاح طنز برای جمعشدن اسرا دورهم که اقدام به کشتن شپشهای لباسهایشان میکردند. |
28. | بابا بزرگ(پدربزرگ) | منظور امام خمینی(ره) است. |
29. | بادکنک | لقبی برای افراد خبرچین و منافقان |
30. | بازی جوراب | بازی با پرتاب کردن جوراب |
31. | باغ ملکوت | آسایشگاه شماره 33 اردوگاه 11 که از آنجا صدای مناجات به گوش میرسید |
32. | باغچه مخفیگاه | محل مخفی کردن اقلام ممنوعه درون قوطی شیر خشک بود. |
33. | بالجِیش ماکو لِیش | کلام عراقیها یعنی ارتش چون و چرا ندارد. |
34. | بالش شیشهای (لیوان بالشی) | استفاده از یک لیوان برای همه چیز مانند غذا، آب و زیرسری |
35. | بانک قرضالحسنه سیگار | بانکی به اصطلاح برای کمک به سیگاریها و رفع نیاز آنها و کاربردهای دیگر |
36. | بتپرست | لقب ایرانیان به خاطر سجده روی مهر |
37. | برادر ساعت | لقب یکی از اسرا که ساعتی رو در پای مصنوعی خود جاسازی کرده بود و مورد رجوع همه آزادگان شده بود. |
38. | برق رفت خمینی | به جای شعار مرگ بر ... |
39. | برنامه سه است | وضعیت قرمز است |
40. | بیتالاحزان (حسینیه، زینبیه و فاطمیه) | محل مناجات شبانه اسرا |
41. | بیجی | نوعی شیرینی کوچک از آرد و نان خشک و شکر و آب |
42. | پذیرایی | شکنجه |
43. | پسردایی | منظور عدنان خیرالله پسردایی صدام |
44. | پنجپنج | همان خمسه خمسه است که موقع آمار باید به صورت پنج نفری صف میبستند. |
45. | تبعیدگاه | بیمارستان رمادی 9 به دلیل شرایط بسیار سخت و یکی از قاطعهای کمپ 9 که برای افراد بسیجی بود. |
46. | تسبیج اسارت | تسبیح ساختهشده از هسته خرما، گل، سیم برق و یا نخ پتو |
47. | تسبیح خودکاری | تسبیح ساختهشده از نوک خودکارهای مصرف شده |
48. | تشک ضدّرطوبت | اسرا تکههای نایلون را کف زیلو میدوختند و بین آنها تکههای پارچه میریختند تا مانع سرما و رطوبت شود. |
49. | تلویزیون قبلهنما | قرار دادن تلویزیون در خلاف قبله که منجر به شناسایی قبله میشد. |
50. | تمن | برنجی که در اردوگاه توزیع میکردند. |
51. | توپ پتویی | درست کردن توپ با پتو |
52. | تولید انبوه | درست کردن 800 مهر با طرحهای گوناگون در یکی از اردوگاه |
53. | تیم تعاونی چهار | عنوانگذاری برای مسابقات ورزشی در یکی از اردوگاههای موصل توسط اسیری که در ایران در تعاونی 4 ترمینال اصفهان راننده اتوبوس بود. |
54. | ثِلِج ثواب جمعکنها | قالبهای یخی در مقابل فلس |
55. | جراحی به سبک عراقی | بدون رعایت بهداشت و بیهوشی |
56. | جربخانه (جربستان) | محل نگهداری بیماران قال و نیز محل تبادل اخبار |
57. | جشن تموز | 17 ژوئیه به مناسبت سالروز حاکمیت حزب بعث |
58. | جشن گال | برنامه تفریحی برای تقویت روحیه بیماران مبتلا به قال |
59. | جعبه جادو و جعبه شیطان | تلویزیون |
60. | جمعه سیاه | روز خاص که اسرا به دلایلی مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفتند یا چند نفر شهید شدند مانند جمعه سیاه در اردوگاههای تکریت و بعقوبه |
61. | جواریب | به معنی یک جفت جوراب |
62. | جیشالوحشی | اصطلاحی در مورد ارتش مردمی عراق به نام جیشالشعبی که وحشی بودند. |
63. | چکمهپوش | سربازان و افسران عراقی |
64. | چلو درخت | اصطلاح برای غذایی از برنج و برگ چغندر و ... .(سبزیجات) |
65. | چلوکابل | کنایه از شکنجه |
66. | چهارراه پلنگی | محلی در موصل 2 |
67. | چهارراه صمّون | چهارراهی که ماشین توزیع نان صمون در آنجا میایستاد. |
68. | چهل تکه | لباسهای دوران اسارت که تعداد زیادی وصله داشت. |
69. | چهل قوطی | کنایه از عملیات چهل چراغ منافقین |
70. | حبَه | اصطلاح عربی به معنی قرص و دارو |
71. | حدیقه | باغچهای سبزی که اسرا کاشته بودند |
72. | حرس مهربان | نگهبان مهربان |
73. | حلّاق | آرایشگر اردوگاه |
74. | حلقه ارادت | کنایه از شکنجههای عمومی و بیهدف سربازان عراقی |
75. | حلوای اسارتی (شیرینی اسارت) | نوعی حلوا یا شیرینی که با نان خشک صمون درست میشد |
76. | حلوای سیاسی | اصطلاح عراقیها در مورد درست کردن حلوا بهمناسبت گرامیداشت شهدای دهه فجر |
77. | حمام اسرایی | حمام کردن اسرا با گذشتن از مقابل یک تانکر آب که با شلنگ روی آنها میریخت |
78. | حوض خونین | حوض کوچکی در یکی از اردوگاهها برای وضو که گاهی با شهادت بچهها زیر شکنجه به رنگ خون میشد. |
79. | حیوان تور | قطار عراقیها به دلیل وضعیت بسیار بد |
80. | خادمالحسین (ثواب جمعکنها، شهردار، خادم) | اصطلاح خادمان و زحمتکشان اردوگاه |
81. | خائنالحرمین | اصطلاحی برای ملک فهد پس از کشتار حجاج |
82. | خرابکار، گیوه | منافقین و عوامل ستون پنجم |
83. | خشتمال | قشمار (قشمر) به معنای مسخره است که عراقیها به عنوان فحش بهکار میبردند اما اسرا پیش خودشان میگفتند خشتمال |
84. | خطّ خیرات | تعهد آزادگان به مسائل دینی. آزادگان اردوگاه موصل در محوطه اردوگاه مسیری را تعیین کرده بودند که روزهای پنجشنبه در آن مسیر حرکت میکردند به یکدیگر شکلات یا بیسکویت ساختة خودشان میدادند و در عوض درخواست قرائت فاتحه میکردند. برای همین به آن مسیر، مسیر خیرات میگفتند. |
85. | خورشت وحشت | خورشتی که بعد از آن همه دلدرد شدید میگرفتند که بچه ها اصطلاحا به آن خورشت وحشت میگفتند. |
86. | خوش ولد | کنایه از آدمفروشها و نفوذی ها که با عراقی ها رابطه خوبی داشتند. |
87. | خیبریها | اسرای عملیات خیبر و این عنوان ویژة اسرای اردوگاه 2 جدید بود. |
88. | دایرهصحه | مرکز بهداری که علاوه بر درمان مکان تبادل اخبار بین اسرا بود. |
89. | دجال | حزب اللهی اعضای فعال که عراقی ها به آنها دجال میگفتند. |
90. | دسته دزد خودی | گروهی از اسرا که اقدام به دزیدن دارو یا وسایل دیگر برای بیماران میکردند. |
91. | راننده اسکاچ | مسئول شستن ظرفها بین اسرا به راننده استکاچ معروف بود. |
92. | رحمهالله | به جای شعار لعن الله فلان به مسئولان آزاده ها این شعار را میدادند. |
93. | ریز بدوز | کلمه رمز برای به آهسته صحبت کن در موقع نزدیک شدن عراقی ها |
94. | رئیس جمهور | مسئول ایرانی اردوگاه که به این نام معروف میشد. |
95. | زورنامه | لقبی برای روزنامه های عربی عراق که به اردوگاه میآوردند. |
96. | ساطور جرّاحی | چون وسایل جراحی نبود برای کار درمان و جراحی از وسایل آشپزخانه استفاده میشد که اسرا به آن ساطور جراحی میگفتند. |
97. | سانسورچی | لقب آزاده ای که روزنامه ها را قبل از توزیع بین اسرا کنترل میکرد و عکسهای مبتذلش را پاک میکرد و به او سانسورچی میگفتند. |
98. | ستون پنجم(گیوه) | افراد خبرچین |
99. | ستون مرگ (تونل مرگ، تونل وحشت تونل گوشتی، کوچه مرگ، دیوار مرگ) | صفآرایی گروهی دشمن، به صورت تونل، مجهز به انواع ابزار ضرب و شتم در لحظة ورود اسرا به اردوگاه. |
100. | سچّین (سجن، سکّین) | زندان کوچک انفرادی به ابعاد 1 * 5/1 بدون نور و امکانات |
101. | سردخانه | حمام اردوگاه چون فاقد آب گرم بود. |
102. | سرویس اساسی | در تکریت وقتی اسیری را برای بازجویی میبردند اسرا اصطلاحا میگفتند سرویس اساسی |
103. | سفره حضرت عباس سفره ابوالفضل، سفره رحمت، قوطی | نام رمزی رادیو |
104. | سفرهنویس | کاتبان اخبار مهم روی نایلونی که از پلاستیک روکش مرغ درست کرده بودند. |
105. | سفید | وضعیت عادی |
106. | سلاخخانه | بیمارستان اردوگاه رمادی |
107. | سوزن اسارتی | سوزنی که بوسیله تیز کردن نوک سیم خاردار یا تکه های نازنک استخوان مرغ درست میشد. |
108. | سه راه سرگردان | قسمتی از اردوگاه که راه آزاده ها برای هواخوری و قدم زدن در آخر به آنجا ختم میشد. |
109. | سهسه | رمز اعلام خطر |
110. | سیارهالرزاق | ماشین ایفای که آذوقه روزانه را میآورد. |
111. | سیگارچای | استفاده از چای خشک به جای سیگار |
112. | سیمبان | بچه ها به یکی از اسرا که به منظور از کار انداختن بلندگوهای که ترانه های مبتذل پخش میکرد دو تکه سیم بلندگو را به هم اتصال میداد. |
113. | سییاسی | همان سیاسی است. |
114. | شکنجه فرعی و اصلی | شکنجة فرعی: ضربوشتم کشیدن روی زمین کابل زدن شکنجة اصلی: آویزانکردن از سقف، فلککردن و ... |
115. | شهردار | مسئول انتظامات و خدماتی و زحمتکش اردوگاه |
116. | شیر بیوفا | شیر آب آسایشگاه که همیشه قطع بود. |
117. | شیطان ناطق | رادیو و تلویزیون |
118. | صابون تایدی | تایدی که بوسیله مقداری آب به شکل خمیر سفت و قالبی درمیآوردند. |
119. | صدام خالیه | شعاری که اسرا به جای صدام غالیه میدادند. |
120. | صلوات پشتیبانی | صلواتی که به صورت مخفیانه بود. |
121. | صنعت مقدّس (مهرسازان) | افرادی که با جمع کردن خاکهای گوشه و کنار آسایشگاه مهر نماز میساختند. |
122. | ضدّ زنگ | نوعی آش که با رب گوجه یا پوست گوجه و آب بود. |
123. | طرف داره میسوزه | وقتی عراقی ها بی دلیل دست به ضرب و شتم میزدند نشان میداد که ایران در عملیاتی پیروز شده است و بچه ها میگفتند طرف داره میسوزه |
124. | غروب عاشورا | وقت شکنجه |
125. | غسل نرمشی | وقتی اسرا مجبور به غسل در سوز سرما بودند برای فرار از سرما نرمش میکردند تا گرم شوند که به غسل نرمشی معروف بود. |
126. | فارس اصیل | در یکی از اردوگاه ملاک کمی موی سر بود چون میگفتند هر کسی موهایش ریخته فارس اصیل و دشمن درجه یک است. |
127. | فانوس اضطراری | فانوسی که بوسیله قوطی کمپوت و بند کفش درست میشد. |
128. | فانیل | پیراهنهای سفید که هر شش ماه توزیع میشد. |
129. | فتوای شیطانی | چون عراقی ها میگفتند نمیشود با لباس و بدن خون آلود نماز خواند باید اسرا را بزنید تا بدنشان خون آلود شوند تا نماز نخوانند. |
130. | فرعون | لقب شهید علی نجفی در اردوگاه علی فرعون بود که دشمن او اینگونه را خطاب میکرد. |
131. | فلک جماعت | فلکی که بعثیها برای تنبیه دسته جمعی بچه ها بعد از لو رفتن نماز جماعت درست کرده بودند که پنج نفر پنج نفر میبستند و شلاق میزدند. |
132. | قبرستان گمنام | معروف به موصل 5 و مخصوص افراد فوتشده و شهید غریب اردوگاه بود. |
133. | قتلگاه | اردوگاه تکریت 16 |
134. | قرار مقدس | وعده های که اسرا برای آموزش قرآن و درس با هم میگذاشتند. |
135. | قرص بگیر و بنشان | وقتی در وسط مراسمی سرباز عراقی میرسید یکی از اسرا خودش را به بیماری میزد تا سرباز برود بهداری دنبال نخود سیاه و قرص بگیر و نشان بگیرد و بهیار ایرانی تا اسم دارو را میشنید متوجه میشد و او را معطل میکرد و بعد قرص سردرد به او میداد. |
136. | قلعهایها | اردوگاه 18 بعقوبه که دو قسمت اصلی و قلعه داشت قلعه اش حدود دویست متر فاصله داشت و به دلیل دیوارهای بلندش به این نام معروف بود. |
137. | قوانین دقیقهای | هر وقت فرمانده اردوگاه تغییر میکرد فرمانده موقتی جدید قوانین جدید را ابلاغ میکرد و چون فرمانده موقتی بود اسرا قوانین را جدی نمیگرفتند و میگفتند قوانین دقیقه ای |
138. | کبابخانه | کنایه از کتابخانه اردوگاه تکریت که اسرا را شکنجه میدادند. |
139. | کتلت دمپایی | تکه های نپخته گوشت |
140. | کشیک ایثاری | اسرای که شبها بیدار میماندند تا اشیا ممنوعه را مخفی کنند یا پتو بر سر اسرا بگذارند. |
141. | کلاوچی(کیوچی) | لقب عراقی ها به افراد کلاه بردار و دغلکار |
142. | کلاه ضد سینوزیت | پیشانی بندی که از آستین پیراهن در هوای سرد موصل درست میشد. |
143. | کلید بهشت | پلاک آویز تعاون که به نیروهای خودی داده میشد. |
144. | کلید جهنم | پلاکی که عراقی ها به گردن داشتند. |
145. | کمپ شورشیها | کمپ 17 |
146. | کمیتة بهداشت | گروهی از برادران تکریت 12 که تا حدودی امور بهداشتی و درمان میدانستند گروهی به نام کمیته بهداشت تشکیل دادند. |
147. | کُمیلیپ | به جای نام امام خمینی برای فرار از شکنجه |
148. | کوزه آب را بردارید | جمله رمز هنگام نزدیک شدن عراقی ها |
149. | کیسه وحشت | وقتی اسیر را داخل کیسه میکردند و از بالای پله ها غلت میدادند و آنقدر میزدند تا کیسه خون آلود شود. |
150. | گاو صندوق | سلولهای زندان استخبارات که به گاو صندوق معروف بود. |
151. | گروه چهارده | گروهی در اردوگاه موصل که مسئول رسیدگی و تدارک افراد بیمار و ضعیف بود. |
گروه سمپاشی | گروهی در تکریت پنج که به ارشاد فریب خوردگان مشغول بود و عراقی ها و منافقین به این گروه، گروه سمپاشی میگفتند. | |
152. | گروه ضدخرابکاری | گروه ویژه ای از استخبارات عراق |
153. | گله گوسفندان | کنایه از اسرای عراقی که در مکاتبه ها و صحبت ها برای متوجه نشدن عراقی ها استفاده میشد. |
154. | لانة جاسوسی | اتاقی که به اصطلاح درمانگاه بود ولی در اصل اتاق شکنجه و تبادل اطلاعات منافقین بود. |
155. | لبخند خلاصه | در شرایط بحرانی که بچه ها اجازه خندیدن نداشتند وقتی پنهانی و کوتاه میخندیدند به لبخند خلاصه معروف بود. |
156. | ماء زمزم | جیره آب روزانه |
157. | ماکو | اصطلاحات رایج دوران اسارت که وقتی از عراقی ها درخواستی میشد فقط میگفتند ماکو |
158. | مخَده | بالش یا متکا که بچه ها آن را دو نصف میکردند و از آن دو بالش میساختند. |
159. | مخربین قفص | اسرایی که در اجرای برنامه های مذهبی نقش مهم و موثری داشتند. |
160. | مخربین: | افراد معترض و فعالان معمولاً به این نام خوانده میشدند. |
161. | مدرسه اطفال ایرانی | قسمتی از اردوگاه رمادی 2 کمپ 7 |
162. | مرد است خمینی رحمت خمینی | اسرا به جای عبارت دشمن که آنها را وادار میکرد تا مرگ بر ...بگویند، هموزن آن یعنی مرد است میگفتند و آنها متوجه نمیشدند
مسخره کردن صدام با ادای یک ترانه با عنوان منصور یا صدام |
163. | مرغ پرید | اصطلاحی در اردوگاه موصل که در شبهای چهارشنبه بنا بود برای هر ده نفر یک مرغ بدهند و گاهی سربازان عراقی آن را میخوردند و استخوانهایش به جا میماند. |
164. | مردان گلدوز | اسرایی که با لباس و پارچه های اضافی جانماز میدوختند و آن را گلدوزی میکردند. |
165. | مرده شورخانه | حمام اردوگاه موصل که هم آب گرم نبود هم زمان استحمام کم بود. |
166. | مُرکب اسارتی | بهوسیله دوده آب گرمکن و نفت ساخته میشد. |
167. | مسئول آویزان | کسی که در اردوگاه موقع شست و شوی بالکن به منظور جلوگیری از ریزش آب به پایین سطلی را زیر خروجی آب نگه میداشت. |
168. | مسئول تدارکات | کسی که مسئول نگهداری وسایل مانند سطل، جارو و المنت و ... هم در مواقع عادی و هم در زمان تفتیش بود. |
169. | مسئول حانوت | مسئول خرید مایحتاج از فروشگاه |
170. | مسئول دارو | کسی که مقدار زیادی قرص مختلف را پنهان میکرد تا در مواقع لزوم در اختیار بیماران قرار دهد. |
171. | مسئول دعا | مسئول تهیه و توزیع برگه های دعا |
172. | مسئول روحیه | کنایه از مسئولان غذا |
173. | مسئول صابون | کنایه از مسئول صمون |
174. | مسئول فحشا و منکرات | مسئول تبلیغات عراقی ها که ترانه مبتذل پخش میکردند. |
175. | مشت حوالهای | عملی در بهداری اردوگاه برای ساکت کردن بیماران مجروح |
176. | مفتی آسایشگاه | لقبی که ستوان ناظم یکی از افسران بعثی به مسئول ارشاد آسایشگاه داده بود. |
177. | مکینه حلاقه | ماشین اصلاح |
178. | ملابس | کلیه لباسهای یک شخص |
179. | مینی زاغی | لقب رضا زاغی به دلیل جوانی |
180. | مینیبوس چپ کرده | اسرایی که از ناحیه پا و لگن مجروح بودند و لنگان لنگان راه میرفتند بچه ها به شوخی آنها را مینی بوس چپ کرده مینامیدند. |
181. | نامه سیاسی | اگر در نامه از ضرب المثل استفاده میکردند افسران عقیدتی و سیاسی آن نامه ها را سیاسی میدانستند. |
182. | نان رادیویی | قرار دادن کاغذی که روی آن اخباری از رادیو نوشته شده بود در لابه لای نانهای سمون برای ارسال در اردوگاه های موصل |
183. | نردبان بشکهای | قرار دادن دو بشکه روی هم برای بالا رفتن و نظافت جاهای دور از دسترس |
184. | نماز زیر پتو | نمازی که یواشکی به صورت درازدکش زیر پتو خوانده میشد. |
185. | نماز سیاسی | لقبی که سربازان و افسران بعثی برای خواندن نماز اسرا به آنها میدادند چون میگفتند شما آتش پرست هستید و این نماز ، نماز سیاسی است. |
186. | نه سیّدی | به جای نعم سیدی به کار میرفت به منظور سرپیچی و تمکین نکردن اما آنها به لحاظ تلفظ مشابة «نه و نعم» متوجه نمیشدند. |
187. | واکسن ضد محرم یا آمپول ضد عاشورا | آمپولی بود که در دهة محرم تزریق میشد تا با ایجاد درد شدید و تورم مانع سینهزنی اسرا شود. |
188. | وضعیت قرمز (قرمزه) | وضعیت خطر مانند نزدیک شدن دشمن و ... بود. |
189. | وضعیت نورانی | زمان آزادی اسرای تحت شکنجه از زندان انفرادی |
190. | ویزیت زندان | اصطلاحی در پزشکی که روی بعضی از نسخه ها به جای دارو مینوشتند زندان مینوشتند و آن به دکتر ویزیت زندان معروف شد. |
191. | هذا خَرَبَه | یعنی این خرابکار است. |
192. | همخرج | گروهی که حقوق ماهیانه را برای تهیه مواد مورد نیاز جمع میکرد. |
193. | همیشه موذین | لقب سربازی عراقی به نام جندی شلول که همیشه سعی در بی ارزش کردن زحمات اسرا داشت. |
194. | هوا بارانی است | یعنی اوضاع خوب نیست |
195. | هوا تفتیشه | یعنی بعثیها برای تفتیش به سوی آسایشگاه میآیند. |
196. | یومالتّنظیف | روزهای پرتلاش اسرا برای نظافت |
197. | یومالتیّغ (یومالریش) | روزهای دوشنبه و جمعه اسرا مجبور بودن هر چند نفر با یک تیغ سر و صورت خود را اصلاح کنند و به این دلیل چون تیغها کند بود سر و صورت بچه ها خون آلود میشد. |
198. | یومالخروج | روز ترک بعضی برادران آزاده از عراق |
199. | یومالممنوع | روزی که اسرا از شکنجه بی دلیل عراقی ها متوجه میشدند که باید عملیات یا اتفاقی علیه ارتش بعث افتاده باشه از این رو آن روزها به یوم الممنوع معروف شد. |
200. | یومالوداع | روزهای انتقال برادران به اردوگاه دیگر |
201. | یومالورود | اولین ورود برادران آزاده به اردوگاه |
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ کارگروه تحقیق نویسندگان دفتر پژوهش و انتشارات (1374). خاکریز پنهان، فرهنگ اصلاحات و تعابیر اسرای ایرانی در عراق، تهران: دفتر پژوهش و انتشارا ت (با اندکی دخل و تصرف)