محتوا و موضوعات نامه های اسرا
محتوا و موضوعات نامهها
محتوای نامههایی که اسرا به خانوادههایشان میفرستادند، بهمراتب دارای تنوع بیشتری نسبت به نامههای دریافتی بود. اگر بخواهیم محتوای این نامهها را موضوعبندی کنیم، میتوانیم سرفصلهای زیر را مشخص کنیم:
حسب حال
این نامهها را معمولاً اسرای صبور و دارای زن و فرزند می نوشتند. این دسته از اسرا برای اطمینان از رسیدن نامه به دست خانوادههایشان، ترجیح میدادند فقط به سلاموعلیک و احوالپرسی معمولی و گاه عاطفی بسنده کنند. در این نوع نامهها، اسیر معمولاً از وضعیت جسمانی و روحی و فعالیتهای داخل زندان مینوشت.نویسنده این نامهها اغلب آدمهای عاطفی بودند و از کلمات نامهها بوی محبت و دلتنگی به مشام میرسید.
شماره کارت صلیب: 6820 نشانی کامل گیرنده: حاج ابراهیم خنجر نقی
نام کامل فرستنده: خلیل خنجر نقی نشانی کامل گیرنده: ایران، اهواز، حصیرآباد
نام پدر: ابراهیم محل اسارت: عراق، الانبار، عنبر
با سلامی به گرمی وصال دیدن تو، عزیزم! دخترم! این نامه را که برایت مینویسم، چیزی دیگر به جشن تولدت باقی نمانده است. اولین جشن تولدت که گذشت، امید آن داشتم که در دومین جشن تولدت باشم، ولی این یکی هم دارد فرا میرسد و باز هم نیستم. امیدم را از دست نداده و نخواهم داد؛ زیرا ناامیدی بزرگترین گناه است. امید دارم به خدای بزرگ که فرجی کند و این اسارت، که فاصلهای بین من و شما انداخته، برطرف شود و ما بتوانیم با هم کانون گرمی را تشکیل دهیم. دخترم سمیه! آرزوی هر پدری است که تولد بچهاش را، رشد کردن و شیرینکاریهای او را ببیند، ولی من از آن محروم بودم و توانستم خودم را با یاد خدای بزرگ آرام کنم. دخترم سمیه! از اینکه در اسارت بتوانم چیزی نثارت کنم عاجز هستم، ولی آنقدر در توانم هست که این نقاشی و شعر ناقابل را، که نشانه عشق و محبت نسبت به توست، ایثار کنم. امیدوارم مورد قبولت واقع گردد. تو چشم و جان بابایی، تو دنیایی. برایم مثل رؤیایی.
هوایت در دلم دارم// و میگویم که میبینم تو را روزی// برایت هدیهها دارم// عزیزم! دخترم!// مبارک باد میلادت// هزاران سال عمرت باد// مرا این آرزو در دل نخواهد ماند// که روزی قصه تلخ جدایی را// قصه دریای آبی را// و آن باغ پر از سیب و گلابی را// برایت باز پردازم// میلادت مبارک باد. عزیزم! دخترم! سمیه ناز و شیرینم.
تقدیم به دخترم سمیه- پدر اسیرت خلیل 14/5/64
قصه ایستادگی
محتوای بعضی از نامهها، سرشار از قصه ایستادگی و مقاومت بود. نویسنده این نامهها، معمولاً جوانان پرشوری بودند که دلبستگیها و اسارت نتوانسته بود ذرهای از مقاومتشان را کم کند. این نامهها را معمولاً منافقین در بغداد سانسور میكردند و به مقصد نمیرسید، اما بسیار هم اتفاق میافتاد که نامههای آتشین اسرا از تیغ سانسور بهطور اتفاقی عبور میکرد و به ایران میرسید. نویسندههای این نامهها، با علم به اینکه احتمال رسیدن نامههاشان به مقصد بسیار کم است، بااینحال بدون هراس از عقوبت کار، شجاعانه مکنونات قلبی خویش را قلمی میکردند.
شماره کارت صلیب: - نام کامل گیرنده: سیداحمد نقیبپور
نام کامل فرستنده: ابوطالب پورصدیقی نشانی کامل گیرنده: ایران، مازندران، شهرستان تنکابن، بخش عباسآباد، جنب مسجد جامع
نام پدر: احسان ا... محل اسارت: عراق، موصل اردوگاه شماره یک، اتاق شماره دو
.... باری عرض شود، هرچند دوری شما عزیزان در این چهاردیواری زندان قلبم را میآزارد، اما بدون مقدمه باید بگویم که شمهای از احوال اسیران چنین است. وقتی دیدهها، آسمان خونینرنگ شامگاه و صبحگاه را از پشت نردههای پنجره زندان مینگرد، تمام همّ و غم چون رودی سیلآسا بر انسان در بند هجوم میآورد و ناباوران به معاد را در خود میبلعد و نیمهباوران به دارالمقر را متزلزل میسازد، اما سینه رهیافتگان طریقت رسولالله، همچون اقیانوسی، نه یک رود، بلکه رودهای زیادی را با باز کردن دروازه ذکر، در خود میبلعد و این بلعیدن نه موجب هلاکت اوست، بلکه سینه او را فراختر و وسیعتر میسازد و پذیرای امواجی بزرگتر میسازد. این امواج را بر خشکی ساحل خویش میکوبد؛ یعنی کاظم است، میسوزد و میسازد تا روز عید فرا رسد. گرچه اسارت برای روح و جسم بسیار تلخ است، اما این تلخی برای گنهکاران رنج، برای مخلصان امتحان، و برای عارفان درجه میباشد. علاج گنهکاران، توبه ناب است. مخلصان باید صبر پیشه کنند و عارفان خود واقفاند. ما اسیران به هنگام هجوم همّها و غمها، که همچون گرگان وحشی بر ما حملهور میشوند، از بالای برج خویشتنداری، بانگ «الله اکبر» و «اللهم یا فارج الهّم و منفس الغّم و مذهب الاحزان و مجیب الدعوت المضطرین یا رحمن الدنیا» همچون پتکی بر سر آنان میکوبیم و آن گرگان هیچگاه بر ما پیروز نخواهند شد. این رمز کاظمالغیظ بودن و سوختن و ساختن و صبر کردن و سرانجام، خویشتن را یافتن است. و در اینجاست که تلخی اسارت در کام ما از عسل شیرینتر میگردد.
جداً چه زیباست! واژه پرقداست اسارت و در کام ما با سلاح ذکر چه شیرین است و اینجاست که با سهولت، جوهره مردان به روشنایی روز نمایان میشود. اسارتگاه آزمایشگاه و دانشگاهی است که سلول، سلول بدن انسان، لحظهلحظه عمرش را با یاد خدا میگذراند. مگر بهخودواگذاشتهشدگان، که در غفلت به سر میبرند. دعا کنید که آنها هم هدایت شوند[۱].
شماره کارت اسارت: 9738 نام کامل گیرنده: میثم بهمنی
نام کامل فرستنده: علیرضا احمدی نشانی کامل گیرنده: جمهوری اسلامی ایران، استان خوزستان، آغاجاری
نام پدر: زاهد محل اسارت: عراق، موصل، کمپ دو جنب مسجد جامع
میثم جان! سلام عرض میکنم. بعد از دو سال نامه برای یک دوست، بهتر بگویم یک برادر عزیز، مینویسم. میثم جان! حتماً خواهی بخشید. اگر حال مرا خواسته باشی (اگرچه میخواهی سر به تنم نباشد، البته این شوخی بود) همهچیز برایم فراهم است بهجز تجهیزات. همه ازلحاظ روحی خیلی بالا هستند. همه در انتظار روزی به سر میبرند که درها باز شود و با سلاح خود، به قدس اعزام شوند، نه بهسوی ایران. ما هنوز وظیفهمان را کامل نکردهایم؛ اگر عدهای از عزیزان در این راه به شهادت رسیدهاند و عدهای را هم پشت دیوارها حبس کردهاند، وعده خدا نزدیک است و درها گشوده خواهد شد و همدیگر را در بیتالمقدس ملاقات خواهیم کرد. همه امیدواریم. پس تلاش کنید و ما هم برای شما دعا میکنیم. همه خواهان پیروزی اسلام بر شیطان بزرگ هستیم، پس کوتاه نیایید و به فکر ما نباشید و با قدرت تمام کوشش کنید. نگذارید دشمنان اسلام لحظهای آرام گیرند، چون دشمن اسلام باید نابود شود. دعای ما اسیران پشت شما عزیزان. جان ما فدای یک لحظه از عمر امام عزیز. مرگ بر دشمنان مسلمین. درود بر وحدت مابین کشورهای برادر.
شماره کارت صلیب: 8637 نام کامل گیرنده: محمد همافر
نام کامل فرستنده، رضا همافر نشانی کامل گیرنده: تهران، 45 متری رسالت، 16 متری اول
نام پدر: محمد محل اسارت: عراق، کمپ دو، موصل یک
خدمت مادر عزیزم، همچون گلم. از دور بر دستان زحمتکش شما بوسه میزنم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و در زیر سایه پروردگار یکتا و ایزد منان به زندگی خود مشغول باشید. ازطرف من هیچگونه نگرانی نداشته باشید. به حمد خدا، حالم خوب است و مشغول زندگانی میباشم تا خواست ایزد منان چه باشد. بههرحال، قسم به قرآن و قسم به پرچم سهرنگ ایران، سعی دارم تا آخرین لحظه اسارتم به رهبرم و ملتم خیانت نداشته باشم و تا آخرین لحظه عمر با سعی در آبادی و رفاه ملت، قدم بردارم و رنگوبوی اجنبی را در میان خود نبینم.
ازطرف من به احمدآقا، بگو: برادر گلم، سفارش من آن است که خوب درس بخواند تا یک غیورمرد ایرانی برای ایران اسلامی باشد. به امید باز شدن راه کربلا به روی مسلمین که دلها همه میتپد برایش.
سفارشها
برای اسرای ایرانی که دارای همسر و فرزند در ایران بودند، اسارت بهمراتب سختتر میگذشت. این اسرا مجبور بودند هم درد اسارت را تحمل کنند و هم زجر و مشکلات خانواده را از دور بچشند. آنها ازطریق نامه در مسائل مهم زندگی خانوادگی خود دخالت میکردند، سفارشهای این دسته از افراد به خانواده، متنوع بود: ازطریق نامه به خواستگار دخترشان جواب میدادند؛ عروس آیندهشان را انتخاب میکردند؛ به املاک و ارثیه خود رسیدگی میکردند؛ و حتی گاهی درصورتیکه فرزندی نداشتند، به همسر خود توصیه میکردند که در صورت تمایل و با توجه به نامعلوم بودن عاقبت اسارت، میتوانند غیاباً طلاق بگیرند و زندگی جدیدی را آغاز کند. صلیب سرخ بینالملل در صورت تقاضای اسیر، فرمی تحتعنوان وکالتنامه، که در ایران تنظیم شده بود، به او میداد و اسیر میتوانست تولیت بعضی از امور زندگی خود در وطن را به شخص دیگری واگذار كند یا او را وکیل خود كند. این فرمها در ایران ضمانت قانونی داشت و در دفاتر تنظیم اسناد برای نقلوانتقال و خریدوفروش بی آنکه موکل حضور داشته باشد، امضای او پذیرفته میشد. البته بسیاری از سفارشهای اسرا به خانوادههایشان هم جنبه عاطفی داشت. از آن جمله میتوان به توصیههای اسرا اشاره كرد که از خانوادههایشان تقاضا داشتند به خانواده دیگر اسرا سر بزنند و در رفع مشکل آنها بکوشند.
شماره کارت صلیب: 0141 نام کامل گیرنده: خانم سمیرا جلالوند
نام کامل فرستنده: مجید جلالوند نشانی کامل گیرنده: تهران، خیابان دکتر فاطمی
نام پدر: محمود
محل اسارت: الجمهوریه العراقیه، برید الاسرای الحرب POW-PI
سمیرای عزیزم! سلام. این نامه را با عجله و بدون آمادگی قبلی برایت مینویسم و آن بهدلیل موقعیت ویژهای است که برای یکی از دوستانم پدید آمده است. در اثر بروز اتفاق ناگوار خانوادگی برای آن دوستم که در اینجاست، دختر ناز وی که تقریباً همسن توست، به کودکسرای سمیه، واقع در نیاوران سپرده شده است، که نگهداری و تعلیم و تریبت وی را تقبل نمودهاند. ازطرف بنیاد شهید و سازمان صلیب سرخ، سرکار خانم بهجت افراز مسئولیت وی را برعهده گرفتهاند که آدرس ایشان: تهران، خیابان طالقانی، چهارراه قرنی، ساختمان شماره دو هلالاحمر میباشد. از تو میخواهم که پس از تماس با سرکار خانم افراز، مقدمات دیدار با مریم ... را فراهم نموده و دوستان خوبی برای یکدیگر باشید و هر هفته با آغوشی باز و هدیهای که صلاح میدانی به ملاقاتش رفته و خوشحالیاش را فزونی بخشی. دختر کوچک و قشنگم! سمیرا جان، سلام مرا به مامان و همه اعضای خانواده و دوستانت و مریم برسان و به نامههایی که تاکنون برایت فرستادم، پاسخ داده، جریان ملاقاتت با مریم را برایم بنویس.
مشخصات وی به شرح ذیل است:
تاریخ تولد: 12/12/59 نام پدر: ...... محل تولد: شهرری نام مادر: ...... پدرت: مجید جلالوند 10/12/65
پند و اندرز
محیط پاک و معنوی اردوگاههای اسارت، اسرا را به درجههای بالای خودسازی و معنویت میرساند. آنها با توسل به ائمه اطهار و ذکر و ادعیه و قرائت مداوم قرآن حالاتی پیدا میکردند که دوست داشتند آن حال خوش و معنویت را به خانواده خود هم منتقل کنند و تنها راه انتقال این روحیات به ایران، همان یکی دو برگهای بود که صلیب سرخ برای نامه نوشتن به هر اسیر میداد.
شماره کارت اسارت: 7581 نام کامل گیرنده: حسین رمضانی
نام کامل فرستنده: مهدی رمضانی نشانی کامل گیرنده: ایران، کاشان، روستای علوی
نام پدر: حسین، محل اسارت عراق، موصل
حضور محترم پدر و مادر گرامی و مهربانم، سلامعلیکم. اگر از احوالات فرزند حقیر خود، خواسته باشید به شکرانه قادر منان، در صحت و سلامتی کامل به سر میبرم و عمده آرزویم، تجدید دیدار از شما پدر و مادر عزیزم میباشد. هماکنون که این نامه را مینویسم، یک ساعت به نماز مغرب مانده است و روز یکشنبه 1/6/64 میباشد. پدر و مادر عزیز، نمیتوانم بگویم اسیر هستم، چون برادرانی در پیش روی من هستند که 6 سال است از خانواده دور هستند و از روحیه عالی برخوردارند. زندگی برای ما عادی شده است و هیچ ناراحتی به خود راه ندهید. انشاالله که همدیگر را از نزدیک ملاقات میکنیم خیلی سخت است و انشاالله، بعداً خواهم گفت. برای یکی از برادران خبر آمده است که کل خانوادهاش شهید شدهاند. وقتی به او بنگریم، دیگر برای ما ناراحتی جایز نیست. خلاصه باید توشه آماده کرد و برای زندگی ابدی آماده شد. از شما میخواهم که اگر در خانه بداخلاقی کردهام، مرا حلال کنید و عاجزانه از شما التماس دعا دارم، زیرا دعای پدر و مادر در حق فرزند، زود به استجابت میرسد. همچنین اگر کسی از من کوچکترین ناراحتی دارد، به هرگونه که میتوانید رضایتش را جلب کنید. سلام مرا به دوستان برسانید و به آنها بگویید: خوشا به سعادتتان. ای کاش! من هم با آنها بودم. خبری که مرا ناراحت میکند این است که بعد از هفت سال چرا ما باز به کارهایی که مورد رضایت خداوند نیست دست میزنیم. چرا بعد از صدهزار شهید دادن، دست از این کارها برنمیداریم. چرا باید به عوض خدمت به کشور، مسئولان را بهزحمت بیندازیم. آیا ما برای این خلق شده بودیم که بیاییم چند روزی در دنیا خوشگذرانی کنیم؟ جنگ و جدل کنیم و برویم؟ اگر مسلمانیم، یعنی پیرو 12 امام هستیم، چرا نباید مانند آنها رفتار کنیم؟! تو ای مرد مسلمان! کار خود را با یکی از صحابه ائمه مقایسه کن، ببین آیا این گونه بودند؟! تو ای زن مسلمان! کار خود را با زینب کبری(س) مقایسه کن؛ آیا اینگونه زندگی میکرده است؟
تو ای تازه به سن بلوغ رسیده، نگاه کن، ببین قاسمبن حسن اینگونه بوده است که تو هستی؟ کدامیک از آنها این گونه بودهاند؟! اگر ما پیرو آنهاییم، چرا اخوت و برادری خود را حفظ نمیکنیم؟! صد سال که عمر کنیم، به یک چشم بههمزدن تمام میشود.
ای پدر و مادرم! و ای برادر و خواهرم! تا میتوانید از خود گذشت نشان دهید. بدانید اجر آن ضایع نمیشود. بدانید دست شیطان قوی است. اگر برادر مؤمن تو، در مقابلت خشم میکند، تو در برابرش بردبار باش. خداوند اعمال ما را، از دستبرد شیطان محفوظ بدارد. از اینکه اینگونه نوشتم باید ببخشید؛ زیرا کوچکتر از آنم که بخواهم به شما انصار اباعبدالله، چیزی بگویم. «ملت الهی شده» یعنی چه؟ یک مقدار فکر کنیم. هرچند من آدم خوبی نیستم ولیکن نوشتم و درونم را روی کاغذ پیاده کردم. فرزند کوچکتان- 1/6/64
نیز نگاه کنید به نامه نگاری
کتابشناسی
احمد یوسف زاده
- ↑ پورصدیقی ،ابوطالب (1364). مصاحبه .