نامه نگاری
نامه و نامهنگاری اسرا با خانوادههایشان از اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق.
مقدمه
اسارت، آنگونه که برای اسرای ایرانی در جنگ با رژیم عراق اتفاق افتاده، تنها در محاصره قرار دادن فیزیکی اسرا نبود. دشمن عراقی به هر طریق ممکن در تلاش بود ضمن محرومیت اسیر از آزادی جسم، روح او را نیز به اسارت بگیرد. برای رسیدن به این منظور، ترفندهای زیادی را بهکار گرفت که یکی از آنها محروم کردن اسرا از تبادل اطلاعات میان آنها و خانوادههایشان بود.
مکاتبه اسیر با خانواده خود، از دیدگاه قوانین بینالمللی
طبق قرارداد بینالمللی ژنو، که در آن حقوق اسرای جنگی به رسمیت شناخته شده است، هر اسیر جنگی حق دارد بهطور مستمر، تا پایان اسارت ازطریق نامه با خانوادهاش در ارتباط باشد. این قانون در اردوگاههای عراقی بهطور کامل و درخصوص بسیاری از اسرا اجرا نمیشد.
رویه معمول در اوایل اسارت، هر اسیری که صلیب سرخ بینالمللی از او ثبتنام بهعمل آورده بود، بهطور معمول ماهی یکبار، یا چند ماهی یکبار میتوانست برای خانوادهاش نامه بنویسد و به تبع آن، از خانوادهاش نامهای دریافت کند. این نامهنگاریها گاهی بهعلل متعدد یکطرفه میشد؛ به این معنی که ممکن بود ماههای متمادی و حتی سالهایی از دوران اسارت، نامه اسیر به دست خانودهاش نرسد، درحالیکه میتوانست نامههایی را از خانواده دریافت کند. عکس این قضیه هم صادق بود؛ یعنی اسیر بهطور مداوم برای خانوادهاش نامه مینوشت، اما ازآنجاکه هیچ پاسخی دریافت نمیکرد، مطمئن نبود که نامههایش به مقصد میرسند یا خیر. این موضوع دلایلی از این دست داشت.
الف) گاهی اسیری در اردوگاه خطایی میکرد و عراقیها اسم او را بهعنوان «اسیر خرابکار» یادداشت میکردند و تحریم نامهای، یکی از شکنجههایی بود که به شکنجه جسمی اسیر ضمیمه میشد. در بسیاری از موارد هم، محتوای نامه اسرا باعث میشد تا عراقیها نه تنها نامه مورددار را توقیف کنند، بلکه اسم او را در فهرست سیاه قرار دهند و هر نامهای که به اسم او ارسال میشد، از تیغ سانسور عبور میکرد.
ب) گاهی خانواده اسیر بهعلت دوری راه یا بیسواد بودن اهل خانواده، موفق نمیشد برای اسیر نامه بفرستد که البته این موضوع بهندرت اتفاق میافتاد. یکی دیگر از علل نرسیدن نامه به اسیر، فوت بازماندگان او بود.
صلیب سرخ
کمیته بینالملی صلیب سرخ، علاوهبر وظایف مشخصی که قرارداد ژنو بهعهده آن گذاشته است، مسئولیت نامهرسانی به اسرا را هم بهعهده دارد. در جنگ تحمیلی (← جنگ تحمیلی عراق علیه ایران )، بهعلت عدم رعایت قوانین مربوط به حقوق اسرای جنگی ازسوی دولت عراق، نمایندگان این کمیته نسبت به وظیفه نامهرسانی به اسرا و پیگیری سایر حقوق اسرا كوتاهی میكردند. رژیم دیکتاتوری عراق، با قلدری تمام، صلیبیها را از رسیدگی به مشکلات اسرا منع میکرد و دقیقاً بههمینجهت بود که بارها و بارها نمایندگان صلیب سرخ، هنگام بازدید از اسرا و شنیدن مشکلات آنها، این جمله معروف را تکرار میکردند: «ما در عراق یک نامهرسان بیش نیستیم.»[۱]
(← صلیب سرخ)
چمدانهای سفید
وقتی عراقیها دستور میدادند اردوگاه آبپاشی شود و همهجا مرتب گردد، این امر نشانه آمدن قریبالوقوع صلیبیها به اردوگاه بود.
اسرای ایرانی که متوجه شده بودند صلیب سرخ، جز آوردن نامه هیچ گرهای از مشکلات انبوه آنها باز نمیکند، با ورود نمایندگان آن، که اکثراً اهل کشور سوئیس بودند، نگاهشان به چمدانهای سفید بزرگی بود که با باز شدن درِ اردوگاه در دست صلیبیها دیده میشد. اگر تعداد چمدانها بیش از سه عدد بود، شوروشوق زیادی در اردوگاه حاکم میشد، اما خیلی وقتها درِ اردوگاه باز میشد و چهار نماینده صلیب سرخ تنها با یک چمدان نامه وارد اردوگاه میشدند.
برخورد خود صلیبیها هم به مقتضای تعداد چمدانها متفاوت بود. آنها وقتی چمدانهای زیادی حمل میکردند، خوشحالتر بهنظر میرسیدند، اما وقتی یک یا دو چمدان داشتند، حالتی از شرمندگی در چهرهشان دیده میشد.
حالات روانی اسرا هنگام دریافت نامه
اسرا به مقتضای روحیه، صبر و مقاومتشان هنگام توزیع نامهها، حالات متفاوتی داشتند. وقتی صلیب سرخ به اردوگاه میآمد، بهسرعت چند نفر از اسرا خودشان را به آنها میرساندند و حمل چمدانها را تا مقر استقرار صلیبیها، که معمولاً اتاقی در گوشه اردوگاه بود، بهعهده میگرفتند.در این موقع، سوت عراقیها اسرا را به آسایشگاه فرا میخواند تا صلیبیها بتوانند در اسرع وقت نامهها را توزیع کنند.
کلیه ارشدهای آسایشگاهها در اتاق مذکور، به صلیبیها میپیوستند و نماینده صلیب سرخ از اولین چمدان شروع میکرد. مسئولان آسایشگاهها، که افراد آسایشگاه خود را به اسم میشناختند، نامههای اسرای آسایشگاه خودشان را تحویل میگرفتند. گاهی برای یک آسایشگاه 60 نفری 50 تا 100 و گاهی تا 200 نامه میآمد. پس از قرائت اولین چمدان، ارشدها برای اینکه اسرا بیش از این در انتظار نمانند، نامهها را به آسایشگاه متبوع خود میبردند. این حرکت، نشان از همدردی ارشد آسایشگاه و حتی صلیب سرخ با اسرا داشت. آنها میدانستند که در این لحظات، انتظار برای اسرا طاقتفرسا است؛ بنابراین ترجیح میدادند هنوز نامهها تمام نشده، آن مقدار را که شناسایی شده، به دست صاحبانشان برسانند تا رنج انتظار را کمتر کنند. ارشد که وارد آسایشگاه میشد، همه صلواتی میفرستادند و در جای خود قرار میگرفتند و بیصبرانه منتظر میماندند که آنها را صدا بزند و پیام خانوادهشان را دریافت کنند.در این مواقع آنها که روحیه قوی و طاقت بیشتری داشتند سر جایشان مینشستند و آنها که احساسیتر بودند، ارشد آسایشگاه را احاطه میکردند.( ←حالات روانی و احساسی اسرا در دریافت نامه)
حالات اسرا پس از دریافت نامه
هریک از اسرا پس از دریافت نامه حالات متفاوتی داشتند. این حالات بستگی به وضعیت روحیروانی و همچنین اوضاع خانوادگی آنها داشت. اسرایی که زن و فرزند داشتند و آنها که جوان بودند و مجرد، پس از دریافت نامه، به مقتضای سنوسالشان واكنشهای متفاوتی داشتند؛ برای مثال، برای نوجوانها و جوانها اخبار دوست و رفیقان و همکلاسیها، وضعیت محل زندگی، کوچه، محله و... مهم بود. در عوض، برای بزرگترها وضعیت معیشت خانواده، روحیه فرزندان، مشکلات همسر و مسائلی از این قبیل حائز اهمیت بود.
مقوله «عکس» نیز در کنار «نامه» از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بود. گاه روی یک نامه چندین قطعه عکس منگنه شده بود. عکسها از آن جهت خیلی مهم بودند که تغییرات محل زندگی و افراد خانواده را به اسیر نشان میداد. آنها از روی عکسها میتوانستند بفهمند که مثلاً بار زندگی چقدر همسرشان را شکسته کرده است، بچههایشان چقدر بزرگ شدهاند و چه شکلی هستند؛ کوچه، محله یا روستا چه تغییری کرده و از این دست اطلاعات که یک قطعه عکس میتوانست به آنها بدهد. عکس شهدا موضوعی بود که اسرا ارسال آن را در همه نامهها به خانوادههایشان سفارش میکردند. این عکسها باعث تجدید پیمان و انگیزه برای استقامت و ایستادگی بیشتر در بین اسرا بود. (← عکس)
جشن و عزاداری پس از دریافت نامه
در میان نامههای رسیده به اسرا، اخبار تلخ و شیرینی وجود داشت. گاهی ازطریق نامه به اسیر خبر میرسید که پدر یا مادر یا یکی از بستگان او فوت کردهاند یا یکی از دوستان او شهید شده است. در این مواقع، معمولاً وقتی صلیب از اردوگاه میرفت، سایر اسرا مجلس ترحیمی برگزار میكردند و همه برای تسلیتگویی به آسایشگاه اسیری که عضو خانوادهاش را از دست داده بود، میرفتند. اما همیشه خبر از مرگومیر نبود، گاهی هم به اسیری خبر میرسید که پسر یا دخترش داماد یا عروس شده است یا سال اول اسارت خبر میرسید که اسیری صاحب فرزندی شده است. در این مواقع، اسیر تمام جیره شکرش را تبدیل به پارچی شربت میکرد و مهمانی کوچکی ترتیب میداد و دیگران هم در شادی او شریک میشدند.
محتوا و موضوعات نامهها
محتوای نامههایی که اسرا به خانوادههایشان میفرستادند، بهمراتب دارای تنوع بیشتری نسبت به نامههای دریافتی بود. اگر بخواهیم محتوای این نامهها را موضوعبندی کنیم، میتوانیم سرفصلهای زیر را مشخص کنیم:(←محتوا و موضوعات نامه های اسرا)
حسب حال
این نامهها را معمولاً اسرای صبور و دارای زن و فرزند مینوشتند. این دسته از اسرا برای اطمینان از رسیدن نامه به دست خانوادههایشان، ترجیح میدادند فقط به سلاموعلیک و احوالپرسی معمولی و گاه عاطفی بسنده کنند. در این نوع نامهها، اسیر معمولاً از وضعیت جسمانی و روحی و فعالیتهای داخل زندان مینوشت.نویسنده این نامهها اغلب آدمهای عاطفی بودند و از کلمات نامهها بوی محبت و دلتنگی به مشام میرسید.(←محتوا و موضوعات نامه های اسرا)
شماره کارت صلیب: 6820 نشانی کامل گیرنده: حاج ابراهیم خنجر نقی
نام کامل فرستنده: خلیل خنجر نقی نشانی کامل گیرنده: ایران، اهواز، حصیرآباد
نام پدر: ابراهیم محل اسارت: عراق، الانبار، عنبر
با سلامی به گرمی وصال دیدن تو، عزیزم! دخترم! این نامه را که برایت مینویسم، چیزی دیگر به جشن تولدت باقی نمانده است. اولین جشن تولدت که گذشت، امید آن داشتم که در دومین جشن تولدت باشم، ولی این یکی هم دارد فرا میرسد و باز هم نیستم. امیدم را از دست نداده و نخواهم داد؛ زیرا ناامیدی بزرگترین گناه است. امید دارم به خدای بزرگ که فرجی کند و این اسارت، که فاصلهای بین من و شما انداخته، برطرف شود و ما بتوانیم با هم کانون گرمی را تشکیل دهیم. دخترم سمیه! آرزوی هر پدری است که تولد بچهاش را، رشد کردن و شیرینکاریهای او را ببیند، ولی من از آن محروم بودم و توانستم خودم را با یاد خدای بزرگ آرام کنم. دخترم سمیه! از اینکه در اسارت بتوانم چیزی نثارت کنم عاجز هستم، ولی آنقدر در توانم هست که این نقاشی و شعر ناقابل را، که نشانه عشق و محبت نسبت به توست، ایثار کنم. امیدوارم مورد قبولت واقع گردد. تو چشم و جان بابایی، تو دنیایی. برایم مثل رؤیایی.
هوایت در دلم دارم// و میگویم که میبینم تو را روزی// برایت هدیهها دارم// عزیزم! دخترم!// مبارک باد میلادت// هزاران سال عمرت باد// مرا این آرزو در دل نخواهد ماند// که روزی قصه تلخ جدایی را// قصه دریای آبی را// و آن باغ پر از سیب و گلابی را// برایت باز پردازم// میلادت مبارک باد. عزیزم! دخترم! سمیه ناز و شیرینم.
تقدیم به دخترم سمیه- پدر اسیرت خلیل 14/5/64
قصه ایستادگی
محتوای بعضی از نامهها، سرشار از قصه ایستادگی و مقاومت بود. نویسنده این نامهها، معمولاً جوانان پرشوری بودند که دلبستگیها و اسارت نتوانسته بود ذرهای از مقاومتشان را کم کند. این نامهها را معمولاً منافقین در بغداد سانسور میكردند و به مقصد نمیرسید، اما بسیار هم اتفاق میافتاد که نامههای آتشین اسرا از تیغ سانسور بهطور اتفاقی عبور میکرد و به ایران میرسید. نویسندههای این نامهها، با علم به اینکه احتمال رسیدن نامههاشان به مقصد بسیار کم است، بااینحال بدون هراس از عقوبت کار، شجاعانه مکنونات قلبی خویش را قلمی میکردند.(←محتوا و موضوعات نامه های اسرا)
شماره کارت صلیب: - نام کامل گیرنده: سیداحمد نقیبپور
نام کامل فرستنده: ابوطالب پورصدیقی نشانی کامل گیرنده: ایران، مازندران، شهرستان تنکابن، بخش عباسآباد، جنب مسجد جامع
نام پدر: احسان ا... محل اسارت: عراق، موصل اردوگاه شماره یک، اتاق شماره دو
.... باری عرض شود، هرچند دوری شما عزیزان در این چهاردیواری زندان قلبم را میآزارد، اما بدون مقدمه باید بگویم که شمهای از احوال اسیران چنین است. وقتی دیدهها، آسمان خونینرنگ شامگاه و صبحگاه را از پشت نردههای پنجره زندان مینگرد، تمام همّ و غم چون رودی سیلآسا بر انسان در بند هجوم میآورد و ناباوران به معاد را در خود میبلعد و نیمهباوران به دارالمقر را متزلزل میسازد، اما سینه رهیافتگان طریقت رسولالله، همچون اقیانوسی، نه یک رود، بلکه رودهای زیادی را با باز کردن دروازه ذکر، در خود میبلعد و این بلعیدن نه موجب هلاکت اوست، بلکه سینه او را فراختر و وسیعتر میسازد و پذیرای امواجی بزرگتر میسازد. این امواج را بر خشکی ساحل خویش میکوبد؛ یعنی کاظم است، میسوزد و میسازد تا روز عید فرا رسد. گرچه اسارت برای روح و جسم بسیار تلخ است، اما این تلخی برای گنهکاران رنج، برای مخلصان امتحان، و برای عارفان درجه میباشد. علاج گنهکاران، توبه ناب است. مخلصان باید صبر پیشه کنند و عارفان خود واقفاند. ما اسیران به هنگام هجوم همّها و غمها، که همچون گرگان وحشی بر ما حملهور میشوند، از بالای برج خویشتنداری، بانگ «الله اکبر» و «اللهم یا فارج الهّم و منفس الغّم و مذهب الاحزان و مجیب الدعوت المضطرین یا رحمن الدنیا» همچون پتکی بر سر آنان میکوبیم و آن گرگان هیچگاه بر ما پیروز نخواهند شد. این رمز کاظمالغیظ بودن و سوختن و ساختن و صبر کردن و سرانجام، خویشتن را یافتن است. و در اینجاست که تلخی اسارت در کام ما از عسل شیرینتر میگردد.
جداً چه زیباست! واژه پرقداست اسارت و در کام ما با سلاح ذکر چه شیرین است و اینجاست که با سهولت، جوهره مردان به روشنایی روز نمایان میشود. اسارتگاه آزمایشگاه و دانشگاهی است که سلول، سلول بدن انسان، لحظهلحظه عمرش را با یاد خدا میگذراند. مگر بهخودواگذاشتهشدگان، که در غفلت به سر میبرند. دعا کنید که آنها هم هدایت شوند[۲].
شماره کارت اسارت: 9738 نام کامل گیرنده: میثم بهمنی
نام کامل فرستنده: علیرضا احمدی نشانی کامل گیرنده: جمهوری اسلامی ایران، استان خوزستان، آغاجاری
نام پدر: زاهد محل اسارت: عراق، موصل، کمپ دو جنب مسجد جامع
میثم جان! سلام عرض میکنم. بعد از دو سال نامه برای یک دوست، بهتر بگویم یک برادر عزیز، مینویسم. میثم جان! حتماً خواهی بخشید. اگر حال مرا خواسته باشی (اگرچه میخواهی سر به تنم نباشد، البته این شوخی بود) همهچیز برایم فراهم است بهجز تجهیزات. همه ازلحاظ روحی خیلی بالا هستند. همه در انتظار روزی به سر میبرند که درها باز شود و با سلاح خود، به قدس اعزام شوند، نه بهسوی ایران. ما هنوز وظیفهمان را کامل نکردهایم؛ اگر عدهای از عزیزان در این راه به شهادت رسیدهاند و عدهای را هم پشت دیوارها حبس کردهاند، وعده خدا نزدیک است و درها گشوده خواهد شد و همدیگر را در بیتالمقدس ملاقات خواهیم کرد. همه امیدواریم. پس تلاش کنید و ما هم برای شما دعا میکنیم. همه خواهان پیروزی اسلام بر شیطان بزرگ هستیم، پس کوتاه نیایید و به فکر ما نباشید و با قدرت تمام کوشش کنید. نگذارید دشمنان اسلام لحظهای آرام گیرند، چون دشمن اسلام باید نابود شود. دعای ما اسیران پشت شما عزیزان. جان ما فدای یک لحظه از عمر امام عزیز. مرگ بر دشمنان مسلمین. درود بر وحدت مابین کشورهای برادر.
شماره کارت صلیب: 8637 نام کامل گیرنده: محمد همافر
نام کامل فرستنده، رضا همافر نشانی کامل گیرنده: تهران، 45 متری رسالت، 16 متری اول
نام پدر: محمد محل اسارت: عراق، کمپ دو، موصل یک
خدمت مادر عزیزم، همچون گلم. از دور بر دستان زحمتکش شما بوسه میزنم. امیدوارم که حالتان خوب باشد و در زیر سایه پروردگار یکتا و ایزد منان به زندگی خود مشغول باشید. ازطرف من هیچگونه نگرانی نداشته باشید. به حمد خدا، حالم خوب است و مشغول زندگانی میباشم تا خواست ایزد منان چه باشد. بههرحال، قسم به قرآن و قسم به پرچم سهرنگ ایران، سعی دارم تا آخرین لحظه اسارتم به رهبرم و ملتم خیانت نداشته باشم و تا آخرین لحظه عمر با سعی در آبادی و رفاه ملت، قدم بردارم و رنگوبوی اجنبی را در میان خود نبینم.
ازطرف من به احمدآقا، بگو: برادر گلم، سفارش من آن است که خوب درس بخواند تا یک غیورمرد ایرانی برای ایران اسلامی باشد. به امید باز شدن راه کربلا به روی مسلمین که دلها همه میتپد برایش.
سفارشها
برای اسرای ایرانی که دارای همسر و فرزند در ایران بودند، اسارت بهمراتب سختتر میگذشت. این اسرا مجبور بودند هم درد اسارت را تحمل کنند و هم زجر و مشکلات خانواده را از دور بچشند. آنها ازطریق نامه در مسائل مهم زندگی خانوادگی خود دخالت میکردند، سفارشهای این دسته از افراد به خانواده، متنوع بود: ازطریق نامه به خواستگار دخترشان جواب میدادند؛ عروس آیندهشان را انتخاب میکردند؛ به املاک و ارثیه خود رسیدگی میکردند؛ و حتی گاهی درصورتیکه فرزندی نداشتند، به همسر خود توصیه میکردند که در صورت تمایل و با توجه به نامعلوم بودن عاقبت اسارت، میتوانند غیاباً طلاق بگیرند و زندگی جدیدی را آغاز کند. صلیب سرخ بینالملل در صورت تقاضای اسیر، فرمی تحتعنوان وکالتنامه، که در ایران تنظیم شده بود، به او میداد و اسیر میتوانست تولیت بعضی از امور زندگی خود در وطن را به شخص دیگری واگذار كند یا او را وکیل خود كند. این فرمها در ایران ضمانت قانونی داشت و در دفاتر تنظیم اسناد برای نقلوانتقال و خریدوفروش بی آنکه موکل حضور داشته باشد، امضای او پذیرفته میشد. البته بسیاری از سفارشهای اسرا به خانوادههایشان هم جنبه عاطفی داشت. از آن جمله میتوان به توصیههای اسرا اشاره كرد که از خانوادههایشان تقاضا داشتند به خانواده دیگر اسرا سر بزنند و در رفع مشکل آنها بکوشند.(←محتوا و موضوعات نامه های اسرا)
شماره کارت صلیب: 0141 نام کامل گیرنده: خانم سمیرا جلالوند
نام کامل فرستنده: مجید جلالوند نشانی کامل گیرنده: تهران، خیابان دکتر فاطمی
نام پدر: محمود
محل اسارت: الجمهوریه العراقیه، برید الاسرای الحرب POW-PI
سمیرای عزیزم! سلام. این نامه را با عجله و بدون آمادگی قبلی برایت مینویسم و آن بهدلیل موقعیت ویژهای است که برای یکی از دوستانم پدید آمده است. در اثر بروز اتفاق ناگوار خانوادگی برای آن دوستم که در اینجاست، دختر ناز وی که تقریباً همسن توست، به کودکسرای سمیه، واقع در نیاوران سپرده شده است، که نگهداری و تعلیم و تریبت وی را تقبل نمودهاند. ازطرف بنیاد شهید و سازمان صلیب سرخ، سرکار خانم بهجت افراز مسئولیت وی را برعهده گرفتهاند که آدرس ایشان: تهران، خیابان طالقانی، چهارراه قرنی، ساختمان شماره دو هلالاحمر میباشد. از تو میخواهم که پس از تماس با سرکار خانم افراز، مقدمات دیدار با مریم ... را فراهم نموده و دوستان خوبی برای یکدیگر باشید و هر هفته با آغوشی باز و هدیهای که صلاح میدانی به ملاقاتش رفته و خوشحالیاش را فزونی بخشی. دختر کوچک و قشنگم! سمیرا جان، سلام مرا به مامان و همه اعضای خانواده و دوستانت و مریم برسان و به نامههایی که تاکنون برایت فرستادم، پاسخ داده، جریان ملاقاتت با مریم را برایم بنویس.
مشخصات وی به شرح ذیل است:
تاریخ تولد: 12/12/59 نام پدر: ...... محل تولد: شهرری نام مادر: ...... پدرت: مجید جلالوند 10/12/65
پند و اندرز
محیط پاک و معنوی اردوگاههای اسارت، اسرا را به درجههای بالای خودسازی و معنویت میرساند. آنها با توسل به ائمه اطهار و ذکر و ادعیه و قرائت مداوم قرآن حالاتی پیدا میکردند که دوست داشتند آن حال خوش و معنویت را به خانواده خود هم منتقل کنند و تنها راه انتقال این روحیات به ایران، همان یکی دو برگهای بود که صلیب سرخ برای نامه نوشتن به هر اسیر میداد.(←محتوا و موضوعات نامه های اسرا)
شماره کارت اسارت: 7581 نام کامل گیرنده: حسین رمضانی
نام کامل فرستنده: مهدی رمضانی نشانی کامل گیرنده: ایران، کاشان، روستای علوی
نام پدر: حسین، محل اسارت عراق، موصل
حضور محترم پدر و مادر گرامی و مهربانم، سلامعلیکم. اگر از احوالات فرزند حقیر خود، خواسته باشید به شکرانه قادر منان، در صحت و سلامتی کامل به سر میبرم و عمده آرزویم، تجدید دیدار از شما پدر و مادر عزیزم میباشد. هماکنون که این نامه را مینویسم، یک ساعت به نماز مغرب مانده است و روز یکشنبه 1/6/64 میباشد. پدر و مادر عزیز، نمیتوانم بگویم اسیر هستم، چون برادرانی در پیش روی من هستند که 6 سال است از خانواده دور هستند و از روحیه عالی برخوردارند. زندگی برای ما عادی شده است و هیچ ناراحتی به خود راه ندهید. انشاالله که همدیگر را از نزدیک ملاقات میکنیم خیلی سخت است و انشاالله، بعداً خواهم گفت. برای یکی از برادران خبر آمده است که کل خانوادهاش شهید شدهاند. وقتی به او بنگریم، دیگر برای ما ناراحتی جایز نیست. خلاصه باید توشه آماده کرد و برای زندگی ابدی آماده شد. از شما میخواهم که اگر در خانه بداخلاقی کردهام، مرا حلال کنید و عاجزانه از شما التماس دعا دارم، زیرا دعای پدر و مادر در حق فرزند، زود به استجابت میرسد. همچنین اگر کسی از من کوچکترین ناراحتی دارد، به هرگونه که میتوانید رضایتش را جلب کنید. سلام مرا به دوستان برسانید و به آنها بگویید: خوشا به سعادتتان. ای کاش! من هم با آنها بودم. خبری که مرا ناراحت میکند این است که بعد از هفت سال چرا ما باز به کارهایی که مورد رضایت خداوند نیست دست میزنیم. چرا بعد از صدهزار شهید دادن، دست از این کارها برنمیداریم. چرا باید به عوض خدمت به کشور، مسئولان را بهزحمت بیندازیم. آیا ما برای این خلق شده بودیم که بیاییم چند روزی در دنیا خوشگذرانی کنیم؟ جنگ و جدل کنیم و برویم؟ اگر مسلمانیم، یعنی پیرو 12 امام هستیم، چرا نباید مانند آنها رفتار کنیم؟! تو ای مرد مسلمان! کار خود را با یکی از صحابه ائمه مقایسه کن، ببین آیا این گونه بودند؟! تو ای زن مسلمان! کار خود را با زینب کبری(س) مقایسه کن؛ آیا اینگونه زندگی میکرده است؟
تو ای تازه به سن بلوغ رسیده، نگاه کن، ببین قاسمبن حسن اینگونه بوده است که تو هستی؟ کدامیک از آنها این گونه بودهاند؟! اگر ما پیرو آنهاییم، چرا اخوت و برادری خود را حفظ نمیکنیم؟! صد سال که عمر کنیم، به یک چشم بههمزدن تمام میشود.
ای پدر و مادرم! و ای برادر و خواهرم! تا میتوانید از خود گذشت نشان دهید. بدانید اجر آن ضایع نمیشود. بدانید دست شیطان قوی است. اگر برادر مؤمن تو، در مقابلت خشم میکند، تو در برابرش بردبار باش. خداوند اعمال ما را، از دستبرد شیطان محفوظ بدارد. از اینکه اینگونه نوشتم باید ببخشید؛ زیرا کوچکتر از آنم که بخواهم به شما انصار اباعبدالله، چیزی بگویم. «ملت الهی شده» یعنی چه؟ یک مقدار فکر کنیم. هرچند من آدم خوبی نیستم ولیکن نوشتم و درونم را روی کاغذ پیاده کردم. فرزند کوچکتان- 1/6/64
نامههای سیاسی
بعضی از اسرا به مقامات کشورمان نامه مینوشتند، البته آنها با ترفندهای خاص این کار را میکردند؛ برای مثال اگر مخاطب آنها رهبر فقید جمهوری اسلامی بود، از او بهعنوان «پدر» یا «حاج روحالله» یاد میکردند، آیتالله خامنهای را «عمو علی» و آیتالله هاشمی رفسنجانی را «دایی اکبرم» و... خطاب میکردند. اسرا این نامهها را به نشانی خانواده خود میفرستادند و از خانواده میخواستند که نامه آنها را به بیت امام یا به دست مسئولان وقت ایران برسانند که البته این کار توسط خانوادهها صورت میگرفت و بارها اتفاق میافتاد که نامه اسرا به امام راحل و سایر مسئولان رسید و آنها نیز جواب اسیر را مرقوم نموده بودند.(← نامه های سیاسی)
نامه به امام
شماره کارت صلیب: 8928 ، نام کامل گیرنده: روحالله
نام کامل فرستنده: نادر قربانی، نشانی کامل گیرنده: تهران، میدان انقلاب، تهرانپارس، حمدالله قربانی
نام پدر: محمد قربانی، محل اسارت: عراق کمپ 2، آن هم به پدرم بفرستید.
پدر بزرگوارم! سلام. از شما التماس دعا دارم و از شما میخواهم مرا شفاعت کنید و جواب نامه بنویسید. وعده زیارت را از شما مسئلت دارم. خدا نگهدار. 17/10/67
قلب همه به یاد دوست و قلبها به یاد تو، تپش میکند.
و اما پاسخ امام راحل به این اسیر آزاده: (حضرت امام نیز به اسم مستعار «عبدالله» جواب او را دادهاند.)
به نام خدا، فرزند عزیزم! نامه شما که از سلامت مزاجتان بحمدالله خبر داد، واصل شد و موجب خرسندی از این جهت و افسردگی از جهات دیگر شد. عزیزم! ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستان در بند دعا میکنیم. شما نگران نباش. این نحو گرفتاریها، برای دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خداست.
امیدوارم بهزودی همگی به سلامت، به وطن خود بازگردید. به دوستانتان سلام مرا برسانید. خداوند شما را صبر و اجر عنایت کند. عبدالله
در میان نامههای اسرا به امام، نامهای وجود دارد که نویسنده آن بی آنکه بخواهد از نوشتههای رمزی استفاده کند، خیلی مخلص و امیدوار هرچه دل تنگش خواسته نوشته است و در قسمت نشانی گیرنده نوشته است: «قربان جدت شوم امام، خودت ببرش ایران.»
شماره کارت صلیب: 3583 نام کامل گیرنده: روحالله موسوی خمینی
نام کامل فرستنده: جعفر قلی جعفری، نشانی کامل گیرنده: ایران، تهران، جماران، منزل شخصی روحالله موسوی الخمینی
نام پدر: عزیز (قربان جدت شوم امام، خودت ببرش ایران)
محل اسارت عراق، اردوگاه اسرای جنگی الانبار
«بسم الله قاسم الجبارین»
«وجعلنا من بین ایدیهم سدّا و من خلفهم سدّا فاغشیناهم فهم لایبصرون»
خدمت رهبر کبیر انقلاب و بتشکن قرن و ابراهیم زمان و به پیشوای مسلمین جهان روحالله الموسوی الخمینی حفظهالله. رجا واثق دارم که سلام ناقابل و بیارزش این حقیر که به ندای شما که همان دنباله ندای اولیا و انبیا میباشد و از درون قلبم تراوش نموده و اکنون بر روی کاغذی منعکس میگردانم، بپذیرید و لازم دانستم که جویای حالتان گردم. چرا که ما شما را قلباً شناختهایم، نه با زور و اجبار و نه با شمشیر. در خط علیگونهات قرار گرفتهایم همانطوری که در سخنان پرمحتوایتان، این دولت عراق را رژیمی جانی و خونخوار معرفی نموده بودید؛ باید بگویم که شاید به جانیها و خوانخواران هم توهین شده است. چراکه هرچه فکر میکنیم، کسی با مهمانشان اینطور معامله نمیکند. رفتاری ازقبیل استعمال شیشه و چوبهای چرب کرده و فلک کردن اسرا و قرار دادن اسرا با بدنهای عریان در جاهای تاریک و سرد، اینها را میرساند که جانی هم اینطور شکنجههایی با دشمنانش نمیکند. این بود قسمتی از پذیرایی ارتش عراق در مورد مهمانانش. روزهای پیدرپی مشاهده میکنم که افراد زیادی از حزبالدعوه را به زندانها میکشانند و بعضی از آنها را اعدام نموده و بعد از اعدام آنها را چپاولگر اموال عراق معرفی میکنند. به خدا قسم! شبهایی را پشت سر گذاشتهایم که درهای اتاقمان را باز نمودهاند و چندین نفر را بردهاند و به جرم خواندن نماز جماعت و دعا، در زیر شلنگها و دستهکلنگ، با پاهای شکسته و ناخنهای افتاده و پرده گوشهای پارهشده و خونریزی معده و روده، بازمیگرداندند. چه بیرحمانه آنها را باز در اتاقهای سرد و خاموش قرار میدادند و چه بیرحمانه پنجاه نفری به جان اسیران هفده، هجده ساله میافتادند و در زمستان سرد با یک زیرپوش نگه میداشتند و آنها را مجبور به توهین به رهبر عظیمالشأنشان میکردند.
اما اینها چنین شما را با صمیم قلب شناختهاند، راضی به هیچ توهین نبودند و به خدا زبانها بههیچعنوان نخواهد چرخید که چیزی بر علیه شما بگوید. امید به خداوند بزرگ دارم که بهزودی زود این رژیم کافر بعث را نابود گرداند و پرچم سبز لاالهالاالله را در عراق برافراشته نماید و ملت بیدفاع عراق را برای آینده آزاد سازد تا بتوانند آزادانه شما را دعا (و خدا را) عبادت کنند و اسلامی زندگی کنند.
«به امید آنکه نامه سانسور نشود»
نامهای به آیتالله خامنهای (رئیسجمهور وقت) و جواب ایشان:
شماره کارت صلیب: 5330 نام کامل گیرنده: حاج علی خامه نیزن
نام کامل فرستنده: امیر صادپایی، نشانی کامل گیرنده: ایران، تهران، هلال احمر، بخش دفتری، طبقه سه- برسد به دست حمید
نام پدر: علی
محل اسارت: عراق، موصل، اردوگاه 4
خدمت عموی عزیزم سلام. امیدوارم که حالتان خوب باشد و تمامی امور بهخوبی پیش رود. من خیلی دلم تنگه و خیلی دوست دارم که بعد از پنج سال و اندی دوری برگردم. نه بهخاطر پدر و مادر، بلکه بهخاطر شما و شغلتان. خلاصه احتیاج مبرم به نصیحتهای شما دارم. همگی با شمایند و سلام میرسانند و شما هم از پشت این دیوارها، سلام ما را به همکاران و مشتریانتان برسانید و ازطرف ما خیالتان راحت باشد. التماس دعا، منتظر نامه شما هستم.
جواب آیتالله خامنهای:
نام کامل بهصورت عادت معمول: علی حسینی، نام پدر: محمدتقی
نام کامل گیرنده: سیدمهدی طیبی، تفرشی. نام پدر: سید مهدی
نشانی کامل فرستنده: خ ایران، کوچه گوته، پلاک 28
نشانی کامل گیرنده: عراق، رمادی 10
برادر عزیز! از هر سطر نامه شما مژده زنده بودن و امید میرسد و این همان چیزی است که ایران اسلامی و انقلابی حکم میکند. ما همه به شما افتخار میکنیم. پدر بزرگ و سربلند ما هم به فرزندانی مثل شما و دیگر برادران افتخار میکرد اینجا همهچیز خوب هست؛ یعنی هرچه برای خداوند و در راه او باشد، خوب است. این ساعات و روزهای سخت میگذرد، اما نتیجه و تأثیری که از آن بر جای میماند، ابدی و زوالناپذیر است. منتظر و آرزومندم که هرچه زودتر شما و دیگر برادران را زیارت کنم. شما را دعا میکنم و از شما هم التماس دعا دارم.
برادرتان علی حسینی
متن پاسخ آیتالله خامنهای (رهبر انقلاب) به نامه یکی از رزمندگان در بندِ رژیم صدام
این آزاده سرافراز از داخل زندانهای بعث نامهای را خطاب به رهبر انقلاب اسلامی به زبان رمز نوشته و به تهران ارسال میکند و به دست آیتالله خامنهای میرسد؛ رهبر انقلاب نیز در سال ۱۳۶۸ پاسخ این نامه را در قالب نامههای خانوادگی و خصوصی صلیب سرخ برای وی ارسال میکنند:
بسمهتعالى. فرزند عزیزم، نامهات مژدهبخش و تسلّابخش بود و آن را با تشکّر و خرسندى زیارت کردم، امیدوارم دیدار خود شما هم در آیندهاى نه چندان دور نصیب شود. شما سرافرازید به مجاهدت و صبر و ما سرافرازیم به داشتن شما. توفیق و دستیابى به رضاى الهى و عزّت و کرامت دنیا و آخرت، در سایه همین صبر و مجاهدت است. من آینده را روشن و مطلوب و مشمول تفضّلات الهى میبینم و خدا با ما است و شما نور چشم ماهایید. آن فقدان بزرگ سخت بود، ولى همه داغداران صبر کردند و مستوجب اجر خدا شدند. مجدّداً از نامه شما خرسندى و تشکرم را عرض میکنم و به همه دوستان و عزیزان سلام میرسانم.
نامههای هنری- ادبی
در میان نامههای اسرا به خانوادههایشان، نامههایی به چشم میخورد که با هنرمندی و برخوردار از نوعی سجع و موسیقی درونی نوشته شدهاند. بعضی از این نامهها، متنهای شاعرانه دارند و بعضی ضمائم هنری. آیات خوشنویسیشده قرآن، گلدوزیهای کوچک و نقاشی، بعضی از ضمیمههایی است که با نامه اسرا به خانواده ارسال میشد.(← نامه های هنری و ادبی)
شماره کارت صلیب: 6008 نام کامل گیرنده: فاطمه صدیقی
نام کامل فرستنده: ناصر شفیعی نشانی کامل گیرنده: ایران، تهران، اتوبان کرج، پیکانشهر
نام پدر: محمود
اسارت: عراق، موصل، اردوگاه شماره چهار
نور چشمانم سلام. حالتان چطوره؟ خوب و سرحال هستید؟ باباجون، اگر خوب و سرحالید، بگذار برایتان قصه بگم. قصه شیرین و دوستداشتنی. بگم بابا جون؟ یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، غیر از خدا هیچکس نبود. همه دشتها بیآب و علف. همه رودخونهها خشک و خالی. شب بیستاره بود، روزا هم خورشید نبود. آسمون رنگی نداشت. زمینم وجود نداشت. مثل الان برف نبود. بارون نبود، تو کوچهها، پشتبوما آفتاب نبود. تو خونهها آدم نبود، تنور آتش نبود، بارون نبود، بابا جونتون اسیر نبود. اصلاً بابا نبود، مامانم نبود. ولی حالا، بابا جون! تو آسمون ستاره هست. توی تنور آتش و نون پخته هست. گرسنه میشیم، نون میخوریم. پنیر و سبزی میخوریم. نون میخوریم سیر میشیم. اما حالا باباجون! حرفهامو کوتاه بکنم. ازت سؤال کوتاه بکنم. سؤال اولم اینه، هم آسونه هم مختصر. گرسنه میشیم چه میکنیم؟ نون میخوریم. پنیر و سبزی میخوریم. تشنه میشیم آب میخوریم، نوشابه و شربت میخوریم؛ سؤال دومم اینه. مثل سؤال اولی هم آسونه هم مختصر. مریض میشیم کجا میریم؟ حکیم میریم. بدتر میشیم طبیب میریم. کثیف میشیم حموم میریم؛ سؤال سومم اینه. مثل سؤال دومی، هم آسونه هم مختصر. ظهر همیشه چی چی میاد؟ نهار میاد. شب که میشه شام میاد. روز که میشه خورشید میاد. تو شب ستاره در میاد. ماه میاد. زمستون میشه، برف میاد، بارون میاد. بهار میشه گلاب میاد، صفا میاد، شادی میاد، باد خنک تو خونهها میاد. بوی گلها تو آسمون میره. کاغذ داره تموم میشه. قلم داره خشک میشه؛ سؤال چهارم، اضافیه باشه بعداً میگم باباجون. سؤال اولم چی شد؟ دوم و سومی چی شد؟ اگر وقت نداری، بعداً بگو. جواب مختصر بگو. اون همه حرفها که زدم میدونی چی بود؟ نعمت اون خدای مهربون، هم توی زمین هم آسمون. پس بابا جون شکر خدا کنی. صبح که بلند میشید، نماز بخونید. ظهر میشه، مدرسهها تعطیل میشه. همون موقع مسجد باز میشه. از منارهها صدا میاد. صدای باصفا مییاد، مردم میرند تو مسجدا. رو به خدای باوفا. راز و نیاز و التماس باباجون چقدر خوبه، آدمی که با نماز باشه، رفیق خدای مهربون باشه.
باباجون! چقدر خوب است شما هم اینطور باشید و از خدا دور نباشید. قصه ما تمام شد. خدا نگهدارتان. والسلام. شفیعی 31/3/66
نامههای طنز
طنز و خنده فصل مجزایی از زندگی در اردوگاه را تشکیل میدهد. بعضی از اسرا ذاتاً آدمهای شوخطبع و بامزهای بودند و همیشه سعی میکردند با این روحیه شاد سایر اسرا را سرزنده نگه دارند. آنها این عمل خود را براساس احادیث و از باب «ادخال السرور فی قلب المومن» انجام میدادند. این دسته از اسرا گاهی روحیه شاد خود را ازطریق نامه به خانوادهها هم اطلاع میدادند.(← نامه های طنز)
شماره کارت صلیب: 9447 نام کامل گیرنده: ریگان رئیسجمهور امریكا
نام کامل فرستنده: اروجعلی نیکنام، نشانی کامل گیرنده: ایالت متحده امریكا، واشنگتن، کاخ سفید، دفتر ریاست جمهوری امریكا، به دست ریگان برسد.
نام پدر: علی
محل اسارت: موصل 2
از یک اسیر ایرانی به ریاست جمهوری امریكا، شنیدهام این روزها خیلی لشکرکشیهای پوچ و خالی از جانب شما به ایران میشود. لذا متذکر میگردم هرچه سریعتر نیروهای خود را از خلیج فارس بیرون کرده و بار اول و آخرت باشد که از این کارها میکنی. اگر لازم به مذاکره باشد، میتوانم با شما در یک میز مذاکره نشسته و شما را از نزدیک محکوم کنم.
درست است بنده اسیرم، ولی شما از موقعیت سوءاستفاده نکنید!!!
اسیر ایرانی- اروجعلی نیکنام 24/10/66
نیز نگاه کنید به نامه ؛ نامه های طنز؛ نامه های سیاسی
کتابشناسی
احمد یوسفزاده