مثل صفحه شطرنج

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۳ توسط Marjan-khanlari (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== فراداده کتاب == بندانگشتی|329x329پیکسل|مثل صفحة شطرنج روایت صفر عبدالملکی، جانباز و آزاده‌ای از توابع شهرستان الیگودرز است. '''نویسنده:''' صفر عبدالملکی...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

فراداده کتاب

مثل صفحة شطرنج روایت صفر عبدالملکی، جانباز و آزاده‌ای از توابع شهرستان الیگودرز است.

نویسنده: صفر عبدالملکی

ویراستار:

صفحه‌آرايي و صفحه‌بندي: مریم مردانی

تصويرگر و طراح چاپ: سيدايمان نوري‌نجفي

سال نشر: 1402

قطع کتاب: رقعي

نوع ماده: کتاب( خاطره )

معرفی کتاب

مثل صفحة شطرنج روایت صفر عبدالملکی، جانباز و آزاده‌ای از توابع شهرستان الیگودرز است. او علاوه‌بر زندگی در منطقة جنگی و مبارزه با دشمن در قصرشیرین، در عملیات کربلای 1 و 5 نیز حضور داشت و سرانجام در حملة گستردۀ عراق به غرب ایران، تحت‌عنوان توکلت علی‌الله، که در 24 تیرماه 1367 به‌وقوع پیوسته بود، همراه با تعدادی از رزمندگان به اسارت درآمد. او ابتدا به زندان العماره منتقل شد و مدت 12 روز را در آنجا سپری کرد. مقصد بعدی صفر عبدالملکی زندان الرشید بغداد و اردوگاه بعقوبه بود. صفر عبدالملکی، پس‌از حدود دو ماه بعد، در شهریور 1367، به اردوگاه اسرای مفقودالاثر تکریت 15 منتقل شد و اسارتش تا پایان از خانواده و 6 فرزندش مخفی ماند.

گزیده ای از محتوای کتاب

خون مانند لولة آفتابه از دست و پا و سر و سینه‌ام زمین می‌ریخت. هیچ احساس درد نداشتم. فکر می‌کردم افرادی که با من هستند مثل من خون‌آلود جلو می‌روند. یک‌آن وسوسه شدم نگاهی به اطراف بیندازم و نگاهی به همرزم‌های خود کنم. همرزمی ندیدم! آخرین بار فرمانده گردان و گروهان و نیز چند مسئول دسته کنارم بودند، اما حالا از هیچ‌کدام خبری نبود. مثل اینکه ساعت‌هاست در بیابان‌های شهر بصره به‌تنهایی جلو رفته‌ام! یادم بود آخرین فشنگ تفنگم را هم شلیک کرده بودم. اولین نیرویی هم که در جنگ تن‌به‌تن سرنیزه‌اش را بیرون کشید من بودم، اما حالا درحالی‌که حتی یک جای کوچک هم در بدنم سالم نبود، در بیابان تنهای‌تنها مانده بودم.روبه‌رویم عراقی، پشت‌سر هم عراقی ...