پنج‌خطی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
(صفحه‌ای تازه حاوی «== فراداده کتاب == بندانگشتی|269x269پیکسل|پنج‌خطی‌ خاطراتی است که عبدالکریم مازندرانی، آنها را روایت می‌کند. '''نویسنده:''' عبدالکریم مازندرانی '''ويراست...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''کتاب پنج‌ خطی‌ خاطراتی است که عبدالکریم مازندرانی، آنها را روایت می‌کند.'''
== فراداده کتاب ==
== فراداده کتاب ==
[[پرونده:پنج خطی.jpg|بندانگشتی|269x269پیکسل|پنج‌خطی‌ خاطراتی است که عبدالکریم مازندرانی، آنها را روایت می‌کند.]]
{{Infobox|title=پنج خطی|image=[[پرونده:175px-پنج خطی.jpg]]|caption=روایت خاطرات عبدالکریم مازندرانی|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ويراستار|label4=صفحه‌ آرايی و صفحه‌ بندی|label5=تصويرگر و طراح چاپ|label6=سال نشر|label7=قطع کتاب|label8=نوع ماده|data2=عبدالکریم مازندرانی|data3=فرزانه قلعه‌ قوند|data4=مریم مردانی|data5=سيد ايمان نوری نجفی|data6=1401|data7=رقعی|data8=کتاب(خاطره)}}
'''نویسنده:''' عبدالکریم مازندرانی                                                                                                                                       
'''نویسنده:''' عبدالکریم مازندرانی                                                                                                                                       


'''ويراستار:''' فرزانه قلعه‌قوند      
'''ویراستار:''' فرزانه قلعه‌ قوند      


'''صفحه‌آرايي و صفحه‌بندي:''' مریم مردانی
'''صفحه‌ آرایی و صفحه‌ بندی:''' مریم مردانی


'''تصويرگر و طراح چاپ:''' سيدايمان نوري‌نجفي
'''تصویرگر و طراح چاپ:''' سید ایمان نوری نجفی


'''سال نشر:''' 1401
'''سال نشر:''' 1401


'''قطع کتاب:''' رقعي
'''قطع کتاب:''' رقعی


'''نوع ماده:''' کتاب( خاطره )
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)


== معرفی کتاب ==
== معرفی کتاب ==
پنج‌خطی‌ خاطراتی است که عبدالکریم مازندرانی، آنها را روایت می‌کند. عبدالکریم، در 15 سالگی، برای اولین‌بار به جبهه رفت و در عملیات مطلع‌الفجر در ارتفاعات شیاکوه مجروح شد. عملیات بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر4 و سرانجام کربلای 5 عملیاتی بودند که او در آنها حضور داشته است. فکه و هزارقله مریوآن‌هم مقصد اعزام‌های تبلیغی او بود.
پنج‌خطی‌ خاطراتی است که عبدالکریم مازندرانی، آنها را روایت می‌کند. عبدالکریم، در 15 سالگی، برای اولین‌بار به جبهه رفت و در عملیات مطلع‌الفجر در ارتفاعات شیاکوه مجروح شد. عملیات بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر4 و سرانجام کربلای 5 عملیاتی بودند که او در آنها حضور داشته است. فکه و هزارقله مریوآن‌هم مقصد اعزام‌های تبلیغی او بود.


عبدالکریم مازندرانی، صبح روز 12 اسفند 1365 با دو بسیجی دیگر، که در محاصره یک گردان تانک و نفرات پیاده قرار داشتند، در‌حالی‌که دو هم‌رزمش به شهادت رسیده بودند و خود نیز به‌‌سختی مجروح بود، به اسارت دشمن درآمد. [[استخبارات]] شهر بغداد و زندان‌الرشید مقصد بعدی او بود. عبدالکریم مازندرانی بقیة سال‌های اسارتش را در اردوگاه‌های مفقودین تکریت 11 و [[اردوگاه]] 18 (بعقوبه) سپری کرد.  
عبدالکریم مازندرانی، صبح روز 12 اسفند 1365 با دو بسیجی دیگر، که در محاصره یک گردان تانک و نفرات پیاده قرار داشتند، در‌حالی‌که دو هم‌رزمش به شهادت رسیده بودند و خود نیز به‌‌سختی مجروح بود، به اسارت دشمن درآمد. [[استخبارات]] شهر بغداد و زندان‌الرشید مقصد بعدی او بود. عبدالکریم مازندرانی بقیه سال‌های اسارتش را در اردوگاه‌های مفقودین تکریت 11 و [[اردوگاه]] 18 (بعقوبه) سپری کرد.  


فعاليت‌هاي عبدالکریم در اسارت به‌طور عمده معطوف به سخنرانی‌های دینی و اعتقادی و سیاسی بود. تدریس عربی، [[آموزش]] قرآن و انتشار نشریه در خفقان شدید اردوگاه بخشی از فعالیت‌های اردوگاهی ایشان بود. در ماه آخر اسارت مسئولیت فرهنگی [[اردوگاه بعقوبه]] نیز از موارد مهم کارنامة تبلیغی ایشان است.  
فعالیت‌های عبدالکریم در اسارت به‌طور عمده معطوف به سخنرانی‌های دینی و اعتقادی و سیاسی بود. تدریس عربی، [[آموزش]] قرآن و انتشار نشریه در خفقان شدید اردوگاه بخشی از فعالیت‌های اردوگاهی ایشان بود. در ماه آخر اسارت مسئولیت فرهنگی [[اردوگاه بعقوبه]] نیز از موارد مهم کارنامهتبلیغی ایشان است.  


== گزیده ای از محتوای کتاب ==
== گزیده ای از محتوای کتاب ==
ناسلامتی بیستمین سال تولدم بود؛ چی فکر می‌کردم، چی شد! منتظر شمع و کیک که نبودم، ولی به ذهنم هم نمی‌رسید تولدم را با آتش‌باران جنگ جشن بگیرم!  
ناسلامتی بیستمین سال تولدم بود؛ چی فکر می‌کردم، چی شد! منتظر شمع و کیک که نبودم، ولی به ذهنم هم نمی‌رسید تولدم را با آتش‌باران جنگ جشن بگیرم!  


درست ساعت دهِ شب روز ۱۲ اسفند 1365 دستور شروع عملیات ابلاغ شد. واحد مکانیزه، وظیفة حمل مهمات را به‌عهده داشت. با بار مهمات و بسیجیانی که داخل دو نفربر بودند، زیر آتش شدید دشمن جلو می‌رفتیم.  
درست ساعت دهِ شب روز ۱۲ اسفند 1365 دستور شروع عملیات ابلاغ شد. واحد مکانیزه، وظیفهحمل مهمات را به‌عهده داشت. با بار مهمات و بسیجیانی که داخل دو نفربر بودند، زیر آتش شدید دشمن جلو می‌رفتیم.  


اول انفجار و بعد توقف! تا به ‌خودم بیایم حس کردم جایی را نمی‌بینم. تمام سر و صورتم پر شده بود از ترکش.  
اول انفجار و بعد توقف! تا به ‌خودم بیایم حس کردم جایی را نمی‌بینم. تمام سر و صورتم پر شده بود از ترکش.  


وقتی از نفربر خارج شدم، دقیقاً، وسط میدان مین بودیم!
وقتی از نفربر خارج شدم، دقیقاً، وسط میدان مین بودیم!<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.</ref>
 
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[اسارت و اسیران]]
* [[زندان الرشید]]
* [[اردوگاه تکریت 11]]
* [[اردوگاه بعقوبه]]
 
== کتابشناسی ==
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:اردوگاه تکریت 11]]
[[رده:اردوگاه بعقوبه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۱

کتاب پنج‌ خطی‌ خاطراتی است که عبدالکریم مازندرانی، آنها را روایت می‌کند.

فراداده کتاب

پنج خطی
175px-پنج خطی.jpg
روایت خاطرات عبدالکریم مازندرانی
فراداده کتاب
نویسندهعبدالکریم مازندرانی
ويراستارفرزانه قلعه‌ قوند
صفحه‌ آرايی و صفحه‌ بندیمریم مردانی
تصويرگر و طراح چاپسيد ايمان نوری نجفی
سال نشر1401
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: عبدالکریم مازندرانی

ویراستار: فرزانه قلعه‌ قوند    

صفحه‌ آرایی و صفحه‌ بندی: مریم مردانی

تصویرگر و طراح چاپ: سید ایمان نوری نجفی

سال نشر: 1401

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

پنج‌خطی‌ خاطراتی است که عبدالکریم مازندرانی، آنها را روایت می‌کند. عبدالکریم، در 15 سالگی، برای اولین‌بار به جبهه رفت و در عملیات مطلع‌الفجر در ارتفاعات شیاکوه مجروح شد. عملیات بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر4 و سرانجام کربلای 5 عملیاتی بودند که او در آنها حضور داشته است. فکه و هزارقله مریوآن‌هم مقصد اعزام‌های تبلیغی او بود.

عبدالکریم مازندرانی، صبح روز 12 اسفند 1365 با دو بسیجی دیگر، که در محاصره یک گردان تانک و نفرات پیاده قرار داشتند، در‌حالی‌که دو هم‌رزمش به شهادت رسیده بودند و خود نیز به‌‌سختی مجروح بود، به اسارت دشمن درآمد. استخبارات شهر بغداد و زندان‌الرشید مقصد بعدی او بود. عبدالکریم مازندرانی بقیه سال‌های اسارتش را در اردوگاه‌های مفقودین تکریت 11 و اردوگاه 18 (بعقوبه) سپری کرد.

فعالیت‌های عبدالکریم در اسارت به‌طور عمده معطوف به سخنرانی‌های دینی و اعتقادی و سیاسی بود. تدریس عربی، آموزش قرآن و انتشار نشریه در خفقان شدید اردوگاه بخشی از فعالیت‌های اردوگاهی ایشان بود. در ماه آخر اسارت مسئولیت فرهنگی اردوگاه بعقوبه نیز از موارد مهم کارنامهتبلیغی ایشان است.

گزیده ای از محتوای کتاب

ناسلامتی بیستمین سال تولدم بود؛ چی فکر می‌کردم، چی شد! منتظر شمع و کیک که نبودم، ولی به ذهنم هم نمی‌رسید تولدم را با آتش‌باران جنگ جشن بگیرم!

درست ساعت دهِ شب روز ۱۲ اسفند 1365 دستور شروع عملیات ابلاغ شد. واحد مکانیزه، وظیفهحمل مهمات را به‌عهده داشت. با بار مهمات و بسیجیانی که داخل دو نفربر بودند، زیر آتش شدید دشمن جلو می‌رفتیم.

اول انفجار و بعد توقف! تا به ‌خودم بیایم حس کردم جایی را نمی‌بینم. تمام سر و صورتم پر شده بود از ترکش.

وقتی از نفربر خارج شدم، دقیقاً، وسط میدان مین بودیم![۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.