حُسینُ مِنّی اَنَا مِن حُسینی
عزاداری در سوگ ائمه اطهار (ع) خاصه سرور آزادگان امام حسین (ع) بهمنزله بخشی از هویت ایرانیان نقش مهمی در تقویت روحیه مقاومت اسیران و حفظ باورها و اعتقادات آنها داشته است.
با اینکه وفق قوانین بینالمللی (ماده ۳۴ کنوانسیون سوم ژنو)، اسیران در چارچوب اعتقادات مذهبی خود اجازه برپایی مراسم دینی داشتند، برپایی مراسم عزاداری امام حسین (ع) از منظر عراقیهای بعثی جرم بهحساب میآمد و آنها برای ممانعت از انجام این مراسم هرگونه ممانعت، برخورد و رفتار غیرانسانی را جایز میدانستند. در اردوگاههای مختلف، به فراخور شرایط زمانی و مکانی حاکم بر آن، اسیران ایرانی با ابتکارات خود تلاش میکردند فرهنگ عاشورایی را زنده نگه دارند، اما با ممانعت عراقیها و برخورد شدید آنها مواجه میشدند.
تنبیه اسیران در اردوگاه رمادی ۱۰ اولینبار در هشتم محرم (۲۲ شهریور) سال ۱۳۶۵ اتفاق میافتد. اسیران اردوگاه ۱۰ چند ماهی است که به اسارت دشمن بعثی درآمدهاند و نخستین ماه محرم را در اردوگاه تجربه میکنند. افسران بعثی براساس تجربهای که از اردوگاههای دیگر دارند، برای جلوگیری از فعالیت دینی اسیران، تزریق واکسن ضدکزاز را موکول به روزهای محرم میکنند. تب و لرز ناشی از تزریق این واکسن، که معمولاً تا ۴۸ ساعت اسیران را از هرگونه فعالیت بازمیدارد، سبب میشود به «واکسن ضدعاشورا» در میان اسیران ایرانی مشهور شود. در آن سال، اسیران در گروههای چندنفره اقدام به سینهزنی و عزاداری میکنند، اما در آسایشگاه ۷ از قاطع ۱ اردوگاه، سخنرانی و روضهخوانی و مداحی عزاداران لو میرود و باعث حضور نیروهای عراقی در آسایشگاه و شناسایی فعالان (روحانی محمدتقی صباغی و مداح حسین خورشیدی، پاسدار حبیبالله احمدپور ازجمله این افراد بودهاند) و تنبیه و شکنجه افراد آسایشگاه میشود.
ماجرای محرم سال ۱۳۶۷ از آسایشگاه ۶ قاطع ۴ آغاز میشود. پس از سخنرانی نصرالله تقیپور، یوسف کرامت از روی نوشتهای شروع به مداحی به سبک بوشهری میکند. در اثر غفلت نگهبان ایرانی، سرباز عراقی بالا میآید و علاوهبر آنکه متوجه عزاداری اسیران میشود، دفتر نوحه را در دست کرامت که کنار پنجره سمت راهرو ایستاده است میبیند:
«سرباز عراقی بلافاصله خطاب به کرامت گفت: 'جیبه دفتر، جیبه دفتر.' [دفتر را بده، دفتر را بده] کرامت دفتر را رها کرد زمین و بچههایی که زیر پنجره روی زمین نشسته بودند، دست به دست آن را تا هفت هشت متر دور کردند. کرامت جواب داد: 'دفتر ما کو، سیدی؟' [دفتری نیست که، آقا!] سرباز عراقی در این شرایط شروع کرد به بشکن زدن و با حالت آواز ارشد آسایشگاه را فراخواند و گفت: 'جیبه دفتر یاالله، جیبه دفتر یاالله.' وقتی انکار بچهها را دید، پتوهای محل ایستادن کرامت کمی جابهجا کرد و چیزی نیافت. ولی باز کوتاه نیامد.»[۱]
گروهی ده دوازدهنفره از اسیران، که دور هم حلقه زدهاند، شاهد این رفتار تمسخرآمیز سرباز عراقی هستند و تصمیم میگیرند به آن واکنش نشان دهند: «من بودم و بهروز ترکاشوند، مهرداد اُصانلو، احمد تنددسته، نقی عبدی، حجت از لرستان و چند نفر دیگر. بهروز ترکاشوند گفت:
'من تا ده میشمارم؛ اگر ول نکرد، قال رسولالله نور عینی را میخوانیم.' با ذکرِ یاحسین تا ده شمرد و وقتی دیدیم سرباز عراقی دست از تمسخر و پیدا کردن دفتر برنمیدارد، ایستادیم و خواندیم:
قالَ رَسولُالله نورُ عَیْنی حُسینُ مِنّی اَنَا مِن حُسینی و شروع کردیم به سینه زدن. با دیدن این صحنه، بقیه افراد آسایشگاه هم بلند شدند و شروع کردند به سینه زدن.»[۱] پژواک عزاداری آسایشگاه ۶ به آسایشگاههای دیگر هم میرسد و آنها از طریق آینه متوجه حضور سرباز عراقی در این آسایشگاه میشوند و همصدا با این آسایشگاه، قالَ رَسولُالله نورُ عَیْنی حُسینُ مِنّی اَنَا مِن حُسینی را سر میدهند. سرباز عراقی که با واکنش همه اسیران مواجه میشود، با گفتنِ اُسکوت اُسکوت [ساکت ساکت] بهطرف ستاد فرماندهی اردوگاه فرار میکند. پس از دقایقی، فرمانده اردوگاه به همراه چهارده پانزده سرباز کابل به دست بهسمت آسایشگاهها میروند. از دلیل عزاداری اسیران که سؤال میکنند، یکی از اسیران لباسش را بالا میزند که نشان دهد سینهاش قرمز نیست. همین باعث میشود برای شناسایی کسانی که عزاداری کردهاند، به اسیران بگویند لباسشان را بالا بزنند. در آسایشگاه ۶، با اینکه ترکاشوند لباسش را سریع عوض میکند تا شناسایی نشود، اما هشت نفر از این آسایشگاه و درمجموع ۳۵ نفر از هفت آسایشگاه را با تنبیه و شکنجه به زندان انفرادی (دو اتاق ۲ در 5/2 بدون پنجره و سرویس بهداشتی) میبرند. یک روز کامل در را به روی آنها باز نمیکنند و سرانجام با گرفتن تعهد از همه که عزاداری نکنند، آن ۳۵ نفر را آزاد میکنند:
«با اینکه تعهد دادیم، اما در خفا عزاداریمان برای امام حسین را انجام دادیم. عراقیها برای اینکه در برنامههای ما خلل وارد کنند، از اولین روز محرم موسیقیهای مبتذل پخش میکردند. عباسعلی مظلومی به بچهها یاد داده بود چطور با فرو کردن سوزن در سیم بلندگو صدای ترانه را قطع کنیم. زمانیکه نگهبان عراقی از آسایشگاه دور میشد، بچهها صدای بلندگو را قطع میکردند و به عزاداری خود میپرداختند.»
بدینترتیب، با وجود آنکه قطعنامه ۵۹۸ ازسوی دو کشور پذیرفته شده است و هر دو کشور در شرایط آتشبس قرار دارند، نیروهای رژیم بعث برگزاری یک مراسم دینی در داخل آسایشگاه را، که بههیچروی مخل نظم عمومی نیست، برنمیتابند و به تندی با آن برخورد میکنند.[۱]