اعتراض به محدودیت برگزاری مراسم مذهبی در اردوگاه ها

از ویکی آزادگان

اولین محرم اسارت در آبان 1359 در اردوگاه رمادی 1، اسیران اقدام به برپایی مراسم عزاداری كردند. با بالا گرفتن شور عزاداری، زندانبانان عراقی متوجه شدند و اخطار دادند نباید به عزاداری ادامه دهید در غیر این‌صورت، به‌شدت با شما برخورد می‌کنیم. اسیران در اعتراض به آنها گفتند که وفق قوانین بین‌المللی، اسیر در چهارچوب اعتقادات مذهبی اجازه برپایی مراسم دارد، ولی عراقی‌ها این مسئله را نپذیرفتند و گفتند اینجا کسی حق ندارد کار جمعی انجام دهد و این کارها مجاز نیست و متعاقب آن، زندانبانان به دستور فرمانده عراقی اردوگاه با ضرب‌وشتم و توهین، اسیران را مورد شکنجه قرار دادند.برگزاری هرگونه مراسم مذهبی ممنوع بود.

محرم 1361

محرم 1361 در اردوگاه عنبر، عراقی‌ها اخطار داده بودند در صورت برگزاری مراسم عزاداری، با شدت برخورد خواهند كرد. محرم فرا رسید و اسیران هر شب بسیار آرام و مخفیانه عزاداری می‌کردند و در واقع به وظیفه خود، که همانا برپایی مراسم عزاداری بود، اقدام کردند. تا اینکه شب تاسوعا، صدای زمزمه حسین حسین از یکی از آسایشگاه‌ها بلندتر شنیده شد. در آن شب، بعثی‌ها با کابل و باتوم و... به جان اسرا افتاده بودند. خواهران آزاده‌ نیز هم‌زمان شروع به نوحه‌سرایی کردند. پس از اینکه عراقی‌ها ددمنشانه و به‌شدت به ضرب‌وشتم اسیران، مخصوصاً اسیران مجروح و معلول، در انظار دیگر اسیران پرداختند، صبر دیگر اسیران لبریز شد و در اقدامی ناگهانی و اعتراضی با فریادهای بلند الله‌اکبر و یاحسین شروع به تکان دادن میله‌های زندان اقدام كردند. این عمل در روزهای بعد با واکنش شدید زندانبانان روبه‌رو شد[۱].

شب عاشورا

آن روز، به‌هرصورت که بود گذشت، تا اینکه شب عاشورا فرا رسید. در آن شب، مجدداً پنجاه سرباز عراقی به داخل آسایشگاه هجوم آوردند و آن‌قدر برادران را کتک زدند که دیگر بچه‌ها قادر نبودند نماز را ایستاده اقامه کنند. کینه آنها نسبت به اسرای ایرانی به‌قدری بود که بعضی از سربازان بعثی گوش‌های عزیزان را با دندان می‌جویدند. بچه‌ها هم در واکنش به این اعمال، بعد از مراسم اعتصاب کردند و هیچ‌کس از آسایشگاه بیرون نرفت. [۲]

نماز جماعت

یک شب تصمیم گرفتیم هم‌زمان با دیگر آسایشگاه‌ها نماز را به جماعت بخوانیم... بعد از آمارگیری شب، هر آسایشگاه یک مؤذن، یک امام جماعت و دو نفر نگهبان تعیین كردند و صف‌های منظم نماز جماعت هم‌زمان در همه آسایشگاه‌ها تشکیل شد. معمولاً این موقع از شب، سروصدای زیادی در اردوگاه ایجاد می‌شد. به‌همین‌علت سکوت آن شب عراقی‌ها را متعجب کرده بود و آنها برای سر درآوردن از این موضوع، یک نفر نگهبان را به بالا و نگهبان دیگری را به پایین فرستادند. نگهبانانی که ازطرف ما تعیین شده بودند، خبر ورود عراقی‌ها را به ما دادند. ولی بدون هیچ التفات و توجهی، نماز را ادامه دادیم. در رکعت آخر نماز بودیم که عراقی‌ها به ما حمله کردند و با کابل و چوب تا می‌توانستند بچه‌ها را کتک زدند[۳].

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. نوری، حسن (1391). سه هزار روز در اسارت. تهران: پیام آزادگان.
  2. یحیی کمالی پور ، آزاده (1395).سایت جامع آزادگان دفاع مقدس.
  3. سایت مؤسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان.قابل بازیابی ازhttps://www.mfpa.ir/

مجید فصیحی هرندی