معرفی اردوگاه موصل 4

از ویکی آزادگان

اردوگاه موصل 4 [1]

(معروف به موصل 3 قدیم، حرس خمینی، پاسداران و مخربین)

در یک نگاه

تأسیس: 16 شهریورماه 1361، انحلال: 26 مردادماه 1369

تعداد آزادگان: بیش‌از 1500 نفر

این اردوگاه دو طبقه و پانزده آسایشگاه داشت که در هر آسایشگاه بین 100 تا 150 نفر حضور داشتند.

وضعیت جغرافیایی و ساختمانی اردوگاه

اردوگاه‌ موصل 4 به‌شکل قلعه ساخته شده بود و در چهارگوشه آن، چهار برج قرار داشت که محل نگهبانی سربازان عراقی بود. آسایشگاه‌ها در کنار و حدفاصل برج‌ها قرار داشتند و وسط آنها حیاط بود.

دیوارهای زمخت در ضلع بیرونی زندان‌ها بر هیبت آن افزوده بود. تمامی ‌ساختما‌ن‌ها از سیمان سفید و سیاه بودند. داخل زندان‌ها نیز كف زمین، دیوارها و سقف از سیمان و بتون ساخته شده بود.[۱]

از علف‌های بلند محوطه اردوگاه معلوم بود كه مدت‌هاست كسی در آن زندگی نكرده و حالت متروكه داشت. خوب كه فضای آن را ازنظر گذراندیم، دیدیم ازنظر ظاهری كاملاً شبیه اردوگاه موصل 1 است.[۲]

مانند بقیه اردوگاه‌های منطقه موصل، این اردوگاه هم از دو طبقه تشکیل شده بود. در این اردوگاه، در هر طبقه پانزده آسایشگاه وجود داشت. در مقابل هر آسایشگاه، یک قطعه زمین چمن بود. دو سرویس بهداشتی در انتهای اردوگاه بود که در هریك از آنها شانزده چشمه توالت برای قریب دو هزار نفر درنظر گرفته بودند. صف‌های طولانی، آلودگی داخل توالت و آب‌گرفتگی، که گاهی تا مچ پا و یا زیر زانو بالا می‌آمد، برایمان بدترین شکنجه بود. به‌‌رغم همه ‌اینها، مجبور بودیم در صف نوبت بایستیم و نگران زدن سوت هم باشیم.[۲]

بلندگوی رادیو داخل آسایشگاه‌ها نصب شده بود و به دست خود عراقی‌ها کنترل می‌شد. مدت زمان پخش برنامه رادیو عراق یا موزیک از این بلندگو حدود چهارده ساعت در شبانه‌روز بود؛ به‌طوری‌که از صبح و قبل‌از آمار شروع می‌شد و تا ساعات پایانی شب ادامه داشت.

تاریخچه و امکانات اردوگاه

پس‌از وقایعی که در اردوگاه موصل 2 اتفاق افتاد، در 16 شهریور 1361 بیش از 800 نفر شامل 500 نفر از موصل 2 جدید و 340 نفر از آزادگان مذهبی قدیمی[۳] را به محلی جدید در همان منطقه به نام موصل 4 منتقل کردند. عبدالمجید رحمانیان می‌گوید:

بیست روزِ اول، آب زنگ‌زده و علف می‌خوردیم.» این گروه اولین اسرایی بودند که به اردوگاه موصل 4 قدم گذاشتند و با ورود آنها این اردوگاه راه‌اندازی شد. چند روز بعد [حدود یک ماه بعد] هم حجت‌الاسلام سیدعلی‌‌اکبر ابوترابی به این اردوگاه وارد شد[۴] ایشان در آبان سال 1362 به موصل 3 (کوچیکه) منتقل شدند و بهمن همان سال ایشان را به اردوگاه موصل 4 منتقل کردند.

سید آزادگان تا نهم اسفند 1362 در این اردوگاه بودند، سپس ایشان را برای مدتی کوتاه (حدود دو ماه) با گروهی 150نفره به رمادی 7 (بین‌القفصین) منتقل کردند. در 22 بهمن سال 1361، 500 نفر را به موصل 4 آوردند و تعداد اسرا به 2000 نفر رسید. در هر اتاق 150 نفر بودیم و اصلاً جا برای حرکت نبود[۳]. این اردوگاه به‌علت انتقال اسرای مذهبی و انقلابی به آن برای اعمال فشار و کنترل بیشتر در میان بعثی‌ها به اردوگاه قفص الحرس الخمینی و در میان اسرا به اردوگاه تبعیدی‌ها معروف بود. همچنین به‌علت حضور حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد و شکل‌گیری اردوگاه با روش مدیریتی ایشان، این اردوگاه در میان اسرا به اردوگاه حاج‌آقا ابوترابی نیز معروف شد.[۵]

شعارهای سیاسی نوشته‌شده ‌بر ‌دیوارهای اردوگاه حاکی از آن بود كه آنجا در زمان حیات و حاكمیت احمد حسن البكر، چهارمین رئیس‌جمهور عراق، ساخته شده ‌است. اردوگاه‌ها، بعداز جنگ تحمیلی، محل نگهداری اسرای جنگی شدند و به‌دلیل افزایش جمعیت اسرا اردوگاه یا به‌تعبیر عراقی‌ها قفصِ شماره 4 به‌عنوان چهارمین پادگان نظامی ‌برای اسرا تغییر شکل داد. (قشمی، 1398: 65)

ده روز اول، همه افراد داخل آسایشگاه‌ها زندانی بودند و فقط روزی یک مرتبه درِ آسایشگاه‌ها را باز می‌کردند و افراد اجازه داشتند که به دست‌شویی‌هایی بروند که فاقد آب بود. کل زمان رفت‌وآمد یک آسایشگاه به دست‌شویی‌ها، حتی به نیم ساعت هم نمی‌رسید و درطول همین زمان اندک، سربازان عراقی با کابل و باتون افراد را مورد ضرب‌وشتم قرار می‌دادند. پس‌ازآن، روزانه یک ساعت هواخوری به اسرا داده شد، البته ساعت هواخوری هر آسایشگاه به‌طور جداگانه بود. به‌مرور این زمان افزایش یافت تا اینکه به حدود هفت ساعت در شبانه‌روز رسید. [۴]

هنوز یک ماه از ورود اسرا به این اردوگاه نگذشته بود که نمایندگان صلیب‌سرخ برای بازدید آمدند. 22 بهمن 1361، حدود 500 اسیر اردوگاه موصل 2 قدیم [1 جدید]، که در عملیات‌های رمضان و محرم به اسارت درآمده بودند، به موصل 3 منتقل شدند. اوایل اسفند 1362 نیز حدود 150 اسیر این اردوگاه به منطقه رمادی فرستاده شدند و به‌دنبال آن، 600 اسیر اردوگاه موصل 2 قدیم، که در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت عراقی‌ها درآمده بودند، به این اردوگاه انتقال یافتند. در همان روز، سربازان عراقی اسرای جدید را با کابل و باتون تنبیه كردند كه براثر آن یکی از اسرا به نام حبیب‌الله برغمان یک چشم خود را از دست داد. پس‌ازآن، در هر آسایشگاه 150 تا 160 اسیر را جای دادند که این تعداد بیشتر از ظرفیت آسایشگاه‌ها بود و باعث ایجاد زحمت و دردسر برای اسرا شد. آخرین جابه‌جایی این اردوگاه 16 اردیبهشت 1363 صورت گرفت که طی آن حدود 500 اسیر آن به موصل 3 منتقل شدند.[۶]

آزادگان، به‌دلیل وضعیت مبهمی که داشتند، ناگزیر درصدد برآمدند ‌برای زندگی و زنده‌ماندن برنامه‌ریزی کنند. آموزش، ورزش و رعایت بهداشت در‌حد‌توان جزئی از برنامه‌های آنان بود که در مدت اسارت انجام می‌شد.

در هر آسایشگاهی به‌ازای هر ده نفر یك نفر مسئول برای کارهای گوناگون داشتیم. گروه‌هایی نظافتی نیز برای نظافت اردوگاه تشکیل شده بود. اگر آسایشگاه‌ها 120نفره بودند، یكی از گروه‌های ده‌نفره مسئول نظافت آسایشگاه بود و بعداز خروج همه بچه‌ها برای آمارگیری، نظافت می‌كردند.

بحث نظافتی ما در سه بخش انجام می‌شد:

1. نظافت فردی

2. نظافت نیمه‌عمومی

3. نظافت اردوگاهی

عده‌ای پاشویه جلوی دست‌شویی و حمام آسایشگاه را تمیز می‌كردند و با شلنگ می‌شستند. گروه نظافت مکلف بود، وقتی مسئول غذا برای آوردن غذا می‌رفت، سفره غذا را آماده کند. سفره از جنس گونی بود كه روی آن نایلون می‌انداختند.

اگر سوت آمار ساعت 8 صبح زده می‌شد، چنانچه مشكلی پیش نمی‌آمد، ساعت 8:30 زمان خوردن صبحانه بود. عده‌ای هم ورزش می‌كردند كه به دو شیوه انفرادی و جمعی انجام می‌شد؛ ورزش‌های انفرادی معمولاً ورزش‌های رزمی مانند بوكس، جودو، كاراته و تكواندو بودند که ازنظر عراقی‌ها ممنوع بودند. اگر گروهی ساعت 9 صبح برنامه ورزش داشت، سر سفره صبحانه حاضر نمی‌شد و برای ورزش می‌رفت، دراین‌صورت بچه‌ها غذای آنها را برایشان نگه می‌داشتند.

بچه‌ها، بعداز صرف صبحانه، از آسایشگاه خارج می‌شدند و گروه نظافت سفره‌ها را جمع می‌كرد، پتو‌ها را سه‌لا می‌چید و کلاً آسایشگاه را مرتب می‌كرد. افرادی که می‌خواستند به ورزش رزمی بپردازند به داخل می‌آمدند و دور از چشم عراقی‌ها ورزش می‌کردند؛ بچه‌هایی هم که کلاس داشتند مشغول آموختن می‌شدند. كلاس‌ها شامل آموزش قرآن، نهج‌البلاغه، دعا، زبان (روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی)، دروس عربی، فیزیك، شیمی، ریاضیات، فارسی، سوادآموزی و ... بود.[۷]

یکی از آزاده‌ها معروف به موسی‌تُركه، که زمان اسیرشدن فقط زبان ترکی بلد بود، موقع آزادی به 8 زبان زنده دنیا مسلط شده بود، زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه و ... را كه خواند، بعدها زبان اسپانیایی را سه‌هفته‌ای یاد گرفت و بعدها برای بچه‌ها كلاس گذاشت.[۸]

گاهی مجبور می‌شدیم به‌دلایلی ازجمله صدای بچه‌ها هنگام درس‌خواندن یا بوی بدن ورزش‌کاران مکان کلاس‌ها را عوض کنیم، البته بعضی از كلاس‌ها نیاز به فضای زیادی نداشت و وقتی عراقی‌ها می‌آمدند، به‌سرعت جهت كلاس را عوض می‌كردند، ولی ورزش هم نیاز به دویدن داشت و هم پرسروصدا بود. بچه‌ها پتوها را باز می‌کردند و روی آنها ورزش می‌کردند و هنگام آمدن عراقی‌ها سریع آنها را جمع می‌کردند.

برای تهیه آب گرم مشکل داشتیم. بچه‌های آشپزخانه صبح‌ها دوتا از دیگ‌ها را آب گرم می‌كردند تا اگر افرادی احتیاج به حمام ضروری دارند، از آن استفاده کنند. بخشی دیگر از آب گرم را با المنتی تأمین می‌کردیم که بچه‌ها درست کرده بودند. بالأخره این المنت باعث آتش‌سوزی شد. بچه‌ها وقتی سیم كم آوردند، سعی کردند از پریز برق آسایشگاه سیم بکشند و آن‌قدر كشیدند تا برق یك‌طرف آسایشگاه قطع شد. این شد که لو رفتیم و المنت را هم از دست دادیم.[۷]

حوادث و رویدادهای مهم اردوگاه  

- اولین بازدید نمایندگان صلیب‌سرخ از اردوگاه در 1361/06/26؛

- راه‌اندازی آشپزخانه اردوگاه در 1361/07/02؛

- لورفتن رادیوی سعید طائفه‌نوروز در آبان 1361؛

- تأسیس درمانگاه در اردوگاه، سال 1361؛

- رونویسی نهج‌البلاغه توسط سعید سلیمانی،  سال 1361؛[2]

- درست‌کردن جوایز فرهنگی ابتکاری مثل نقاشی برای اهدا در مسابقات گوناگون، احتمالاً سال 1361؛[3]

- پایه‌ریزی گروه‌های فرهنگی در اسارت توسط سید آزادگان به پیشنهاد حاج‌آقا جمشیدی، زمستان سال 1361؛

- بیهوش‌شدن حاج‌آقا ابوترابی در صف آمار به‌دلیل بی‌خوابی، کم‌غذایی، فعالیت زیاد و ...، احتمالاً سال 1362؛

- حبس‌شدن یک‌هفته‌ای اسرا در فضای بسته به‌علت پیداشدن عکس صدام در دست‌شویی، احتمالاً سال 1362؛

- درآمدن چشم حبیب‌الله برغمان براثر ضربات کابل و باتون، اسفند سال 1362؛

- به‌دست‌آوردن رادیو توسط اسرا، احتمالاً در پاییز سال 1362؛[4]

- کولی‌گرفتن روح‌الله ندرلو از سرباز عراقی در آبان سال 1363؛

- ایفاگری نقش الاغ توسط آزادگان برای اجرای تئاتر که عراقی‌ها را به اشتباه انداخت،  سال 1363؛

- کشف‌کردن رادیو توسط عراقی‌ها که سیف‌الله افشاری (عین‌الله اکبری) آن را از اردوگاه موصل 2 به اردوگاه موصل 4 آورده بود؛[5][۹]

ـ ارسال نامه محمد رنجبر به حضرت امام خمینی و پاسخ امام به نامه ایشان[6] در 12/06/1365؛[۱۰]

- اعزام اولین گروه از اسرای اردوگاه 4 موصل به عتبات در دی‌ماه 1367؛

- پخت کباب و کیک برای اولین‌بار در اردوگاه توسط آزادگان، سال 1368؛

- ضرب‌وشتم چهار تن از عناصر خودفروخته به‌دست اسرا، سال 1369؛

و ... .[۱۰]

پاورقی

[1]. ویژه آزادگانی که صلیب‌سرخ آنها را ثبت‌نام کرده است.

[2]. همه بسیج شده بودند که خودکار مشکیِ روانی پیدا کنند که جوهر پس ندهد تا سعید سلیمانی بتواند بنویسد و کار بسیار مشکلی بود.[۱۱]

[3]. یکی از آزادگان عکس امام را بسیار خلاقانه روی پارچه‌ای سفید طوری کشیده بود که وقتی به‌شکل خاصی آن را تا می‌کردند، تصویر امام می‌شد و هنگامی‌که آن را باز می‌کردند، تصویر منظره می‌شد.[۱۱]

[4]. متولی اصلی برداشتن رادیو حجت‌الاسلام صالح‌آبادی بود. لطف‌الله، از بچه‌های سپاه و اهل بهبهان؛ محسن، اهل بروجن؛ و کمال عزیزی رادیوی دوموج بزرگی را ازروی دیوار برداشته بودند. رادیو در پشت‌بام طبقه سوم بود که سرباز عراقی آن را آنجا گذاشته بود تا گوش دهد و تقریباً نه‌ده متری با ما فاصله داشت. بچه‌ها سیم‌خاردارها را به‌هم وصل کردند و سرش را به‌صورت قلاب درآوردند و چون آنتن رادیو معلوم بود، قلاب را به آن گیر دادند و رادیو را کشیدند پایین ... . رادیو خیلی بزرگ بود و نمی‌شد آن را مخفی كرد، اما یكی از بچه‌های بهبهان به نام کمال، که كارش تعمیر وسایل الكتریكی بود، بلندگوی رادیو را درآورد و آن را کوچک کرد.

بچه‌ها، که قبلاً كاسه توالت را شكسته بودند، رادیو را در قسمت شكسته‌شده آن قرار دادند و روی آن را با گچ پوشاندند. اسم رادیو را گذاشته بودند سفره ابوالفضل. پس‌از آزادی آزادگان و بازگشتشان به میهن اسلامی، محرمعلی آهنگران رادیو را تقدیم به حضرت آقا کردند و درحال‌حاضر در موزه آستان قدس رضوی نگهداری می‌شود.[۱۲]

[5]. رادیو حدود چهار ماه نزد سیف‌الله افشاری (معروف به عین‌الله اکبری) بود. او شب‌ها دمر می‌خوابید و به اخبار گوش می‌کرد. بعد به بچه‌ها می‌گفت که آن را بنویسند تا همه از آن مطلع شوند، چون بیم لورفتن آن زیاد بود. او رادیو را به سفارش حاج‌حمید طائفه‌نوروز به عباس جمالی داد. عباس جمالی سه روز بود که آن را تحویل گرفته بود که هنگام تفتیش لو رفت، اما حسن یزدانی مردانگی به‌خرج داد و مسئولیت آن را قبول کرد.[۱۳]

[6]. محمد رنجبر حضرت امام را در این نامه پدر خطاب کرد و مستقیم از ایشان نام نبرد.

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قشمی، (1398). ص 97
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ کيانی، بیژن (1388). ص 71
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ رحمانیان، عبدالمجید (1401). مصاحبه،
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ خاجی، علی (1391). شرح قفص، اردوگاه‌های اسیران. تهران: پیام آزادگان، ص 171
  5. ده‌نمکی، مسعود (1392). ص 175
  6. خاجی، علی (1391). شرح قفص، اردوگاه‌های اسیران. تهران: پیام آزادگان، ص 172
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ جوکار، غلامرضا (1385). آرشیو مؤسسه پیام آزادگان، طرح حماسه. مصاحبه،
  8. بیادی، رضا (1385). آرشیو مؤسسه پیام آزادگان، طرح حماسه. مصاحبه،
  9. صالح‌آبادی، علی اصغر (1384)؛ کاشتکار، کاظم (1401). مصاحبه،
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ کاموربخشایش، جواد (1394). ص 477
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ملکی، رضا (1401). مصاحبه،
  12. آهنگران، محرمعلی؛ حیدری، محسن (1385). آرشیو مؤسسه پیام آزادگان، طرح حماسه. مصاحبه،
  13. کاشتکار، کاظم (1401). مصاحبه،

فرزانه قلعه‌قوند