بازجویی در اسارت: تفاوت میان نسخهها
A-hamidian (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «=== '''مقدمه''' === در فرهنگ دهخدا " واژه بازجویی به معنای عمل بازجو، تفتیش، تجسس، تحقیق و بازجست معنی شده است<ref>دهخدا، علی اکبر(1402). ذیل واژه " بازجویی" . قابل بازیابی از <nowiki>https://vajehyab.com/dehkhoda/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AC%D9%88%DB%8C%DB%8C</nowiki></ref> و معادل انگلیسی آن نیز Interroga...» ایجاد کرد) |
A-hamidian (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
ابراهیم اعتصام،جانباز و آزاده ای که فروردین 1367 در منطقه شلمچه اسیر شد و در [[اردوگاه تکریت 12]] مستقر شد از خاطره بازجویی خود می گوید: | ابراهیم اعتصام،جانباز و آزاده ای که فروردین 1367 در منطقه شلمچه اسیر شد و در [[اردوگاه تکریت 12]] مستقر شد از خاطره بازجویی خود می گوید: | ||
"روبهروی زندان، ساختمان امنیتی دیگری بود که بازجوییهای انفرادی، در آن انجام میشد. البته در آن فضا، فقط مأموران لباس | "روبهروی زندان، ساختمان امنیتی دیگری بود که بازجوییهای انفرادی، در آن انجام میشد. البته در آن فضا، فقط مأموران لباس شخصی و مأمورانی که عهدهدار مسئولیت رفتوبرگشت اسرا بودند، لباس نظامی بر تن داشتند و میتوانستند تردد کنند. با ورود به اتاق بازجویی، فردی که پشت میز نشسته بود، با برگههای انفرادی، از افراد با سؤالاتی درموردِ مشخصات فردی، یگان نظامی، منطقه خدمت و اسارت، سن، تأهل یا تجرد و تعداد اولاد، بازجویی میکرد. مترجم کار ترجمه را انجام میداد و اسیر میبایست سرپا بایستد. بعضی اوقات، بازجویی 45 دقیقه و حتی یک ساعت طول میکشید و گاهی هم کمتر. | ||
یکی از سؤالها درمورد درجه نظامی اسیر بود. بیشتر بچهها، خودشان را سرباز معرفی میکردند، اما مأمور بازجویی قانع نمیشد، اصرار داشت بگوید: حرس خمینی؟ آیا پاسدار خمینی هستید؟ قبلاً دوستان گفته بودند اینها دنبال پاسداران و بسیجیهایی که در یگان رزم مسئولیت داشتهاند، هستند. به | یکی از سؤالها درمورد درجه نظامی اسیر بود. بیشتر بچهها، خودشان را سرباز معرفی میکردند، اما مأمور بازجویی قانع نمیشد، اصرار داشت بگوید: حرس خمینی؟ آیا پاسدار خمینی هستید؟ قبلاً دوستان گفته بودند اینها دنبال پاسداران و بسیجیهایی که در یگان رزم مسئولیت داشتهاند، هستند. به شکل و شمایل افراد نگاه می کردند و به کسانی که سن آنها با دوره سربازی همخوانی نداشت، بهسختی گیر میدادند. | ||
من ابراهیم اعتصام متولد سال 1338، آن روز که در [[استخبارات]] (زندان | من ابراهیم اعتصام متولد سال 1338، آن روز که در [[استخبارات]] (زندان امنیتی عراق) محاکمه و بازجویی میشدم. در 9 خرداد 1367 وارد بیستونهسالگی شده بودم و خوب مشخص بود که در سن سربازی نیستم! | ||
در آن اوضاع، احساس صبوری و قدرت درونی خوبی داشتم. بهخودم نهیب میزدم که در برابر دشمن باید با عزت بود. نمیدانم چرا عراقی سکوت کرد؟ آیا توسلی که قبلاز بازجویی به اولیای الهی داشتم او را رام کرده بود؟ نگاهی نه حاکی از مهربانی و نه از روی خشم، به من انداخت و گفت رو! | در آن اوضاع، احساس صبوری و قدرت درونی خوبی داشتم. بهخودم نهیب میزدم که در برابر دشمن باید با عزت بود. نمیدانم چرا عراقی سکوت کرد؟ آیا توسلی که قبلاز بازجویی به اولیای الهی داشتم او را رام کرده بود؟ نگاهی نه حاکی از مهربانی و نه از روی خشم، به من انداخت و گفت رو! | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
علی علیدوست (علی قزوینی) که در مهر 1359 در منطقه قصر شیرین به اسارت گرفته شد و در [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] مستقر بود چنین می گوید: | علی علیدوست (علی قزوینی) که در مهر 1359 در منطقه قصر شیرین به اسارت گرفته شد و در [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] مستقر بود چنین می گوید: | ||
"صبح ساعت هشت و نه بود که نوبت | "صبح ساعت هشت و نه بود که نوبت بازجویی من شد. با تجربیاتی که از انقلاب و بازجویی های [https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%DA%A9 ساواک] داشتم، در مقابل آنها دچار دستپاچگی نشدم. آنها هم مانند دستگاه [https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D8%A7%D9%88%D8%A7%DA%A9 ساواک]، ابتدا محترمانه برخورد کردند. بعد از چند پرسش، احساس کردند که من قصد فریبشان را دارم و شروع کردند به ضرب و شتم و اهانت و ناسزاگویی. من میدانستم که اگر سست شوم، دیگر از چنگال اینها رهایی نخواهم داشت. از آنجا که تقیه هم یکی از دستورهای اسلام است، به ناچار بر گفته هایم بیشتر پافشاری کردم و مدام برصحتشان تأکید میکردم. روش آنها به این شکل بود که هر کسی که وارد می شد می خواستند به او بقبولانند که میدانند طرف سپاهی، کمیته ای و یا روحانی است. با آنکه من هنوز پوتین و شلوار سپاه تنم بود ولی هر چه تلاش کردند که اعتراف بگیرند جزو نیروهای انقلاب هستم، نپذیرفتم. البته برای اقرار گرفتن ابزار و وسایل مختلفی داشتند. در بازجویی های ابتدایی اغلب از باتوم برقی و مشت و لگد یا [[فلک کردن]] استفاده میکردند ولی اگر به شخص مشکوک میشدند او را در مراحل بعد بازجویی از پنکه آویزان میکردند و در حالیکه پنکه میچرخید چند نفری شروع به کتک زدنش میکردند. | ||
بعد از | بعد از پرسش های مرحله اول شروع به پرسیدن از اطلاعات سیاسی کردند. نکته عجیب اینجا بود که برخی از اختلافات و بحث هایی که در کشور تازه مطرح شده بود، آنها به خوبی بر آن واقف بودند و از جزئیات آن می پرسیدند. دیگر اینکه در صحبتهایشان صراحتاً از [https://fa.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%A8%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%B5%D8%AF%D8%B1 بنی صدر] طرفداری میکردند. در مورد [https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C شهید بهشتی] و [https://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D8%B2%D8%A8_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C حزب جمهوری اسلامی] بسیار حساس بودند. من چون گفته بودم اهل قزوین هستم، از نماینده حزب جمهوری در قزوین پرسیدند. من هم یکی دو اسم جعلی بر زبان آوردم تا خودم را رها کنم و در ضمن مجبور نباشم از افراد حقیقی نام ببرم. | ||
بعد از | بعد از بازجویی مرا انداختند بیرون و در همان راهرو تا حدود ظهر نشستیم. بعد به سالنی که از آنجا تقسیم شده بودیم بردند و دست و چشمهایمان را باز کردند. تعدادی از دوستان برنگشته بودند. آنجا متوجه شدم کسانی را که نتوانسته بودند خوب از عهده جواب دادن برآیند همچنان نگه داشته اند". <ref>علیدوست(قزوینی)، علی(1395). مصاحبه</ref> | ||
==== '''ب) بازجوییهای اردوگاهی''' ==== | ==== '''ب) بازجوییهای اردوگاهی''' ==== | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
'''علی علیدوست (علی قزوینی) که در مهر 1359 در منطقه قصر شیرین به اسارت گرفته شد و در [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] مستقر بود چنین می گوید:''' | '''علی علیدوست (علی قزوینی) که در مهر 1359 در منطقه قصر شیرین به اسارت گرفته شد و در [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] مستقر بود چنین می گوید:''' | ||
دوباره مرا | دوباره مرا برای بازجویی احضار کردند. داوود جلوی در مقر ایستاده بود. گفت میخواهند از تو بازجویی کنند ولی حواست باشد که بازجو به فارسی مسلط است. | ||
بازجو از من | بازجو از من پرسید: «چرا این قدر لاغر و نحیف شدهای؟» گفتم: «در دوره [[اسارت و اسیران|اسارت]] چه کسی چاق میشود؟ به هر حال سختی اسارت و غربت آدم را لاغر میکند.» بازجو گفت: «پس چرا این داوود لاغر نشده است.» من گفتم: «داوود هم از [[اسارت و اسیران|اسارت]] راضی نیست.» داوود به بازجو گفت: «سیدی من نظامی بودم ارتشی بودم وظیفهام بود که از کشورم در مقابل حمله دفاع کنم. شما هم مرا به عنوان یک نظامی گرفتید و به اینجا آوردید. ناراحت هم نیستم چون هر کدام به وظیفه مان عمل کردیم. ولی این بنده خدا شخصی بوده و در جاده دستگیرش کردهاید. حق دارد که ناراحت باشد.» از من پرسید: «نظرت درباره رژیم ایران چیست؟» قبل از اینکه چیزی بگویم گفت: «میدانی رژیم ایران اخیراً چه ادعایی کرده است؟» | ||
گفتم: | گفتم: «نمیدانم.» | ||
گفت: | گفت: «آقای خمینی در صحبتهایشان ادعا کرده است که امام زمان دیگر ظهور نخواهد کرد چون خود من امام زمان و امام دوازدهم شیعیان هستم.» گفتم: «من خبری از این مباحث ندارم.» | ||
گفت: | گفت: «میتوانیم نوارش را بیاوریم تا گوش بدهی.» گفتم: «از شما ممنون میشوم اگر این کار را بکنید.» گفت: «اگر نوارش را بیاوریم که رهبرتان چنین حرفی زده، شما از او میپذیرید؟» گفتم: «نه» | ||
گفت: «اگر کس | گفت: «اگر کس دیگری چنین حرفی بزند شما او را مسلمان میدانید؟» گفتم: «نه» گفت: «حتی اگر شخص رهبرتان باشد و بگوید من امام دوازدهم هستم به نظر شما چنین شخصی مسلمان است؟» | ||
گفتم: «هرکس | گفتم: «هرکس چنین ادعایی بکند مسلمان نیست حتی اگر شخص ایشان باشد.» | ||
گفت: «متشکرم از | گفت: «متشکرم از اینکه شما بهخوبی به این مسئله آگاه هستید که ایشان امام نیست.» | ||
گفت: «دلتان | گفت: «دلتان میخواهد ایران صلح کند؟» گفتم: «من اینجا اسیرم و یک اسیر جز به خلاصی به چیز دیگری فکر نمیکند.» | ||
گفت: «شما | گفت: «شما میتوانید، پیامی برای رهبران ایران بفرستید که جنگ را تمام کنند.» گفتم: «من در جایگاهی نیستم که چنین پیامی به کسی بدهم.» | ||
خلاصه حدود چهل | خلاصه حدود چهل دقیقه با این پرسش و پاسخها با آنها گذشت و بعد از آن به اتاق برگشتم".<ref>علیدوست(قزوینی)، علی(1395). مصاحبه</ref> | ||
=== '''کتابشناسی''' === | === '''کتابشناسی''' === | ||
<references />فرزانه قلعه قوند |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۳
مقدمه
در فرهنگ دهخدا " واژه بازجویی به معنای عمل بازجو، تفتیش، تجسس، تحقیق و بازجست معنی شده است[۱] و معادل انگلیسی آن نیز Interrogation است. بازجویی مصاحبهای است که معمولاً توسط افسران پلیس، نیروهای اطلاعاتی و نظامی همچنین مأمورین صلاحیتدار قضایی (بازپرس، دادیار) با هدف تحقیق و کشف حقیقت از سوی متهم، شاهد یا قربانی انجام میشود[۲]. به عبارت دیگر، بازجویی روشی قضایی با رعایت حقوق دفاعی متهم و تشخیص اتهام درست از نادرست است که توسط مقام قضایی یا امنیتی صورت میگیرد. به فردی که بازجویی را انجام میدهد بازجو یا بازپرس میگویند[۳]. در فرهنگ بزرگ سخن ،بازجویی به معنای سخن پرسشکردن از متهم و سؤال و جواب کردن است[۴].
انواع بازجویی
بازجویی در دوران مقاومت (اسارت) در مکانها و موقعیتهای گوناگون انجام میشده است:
- در خطوط اول تا سوم جبهه؛ یعنی منطقه اسارت و پایگاههای مرزی
- استخبارات (سازمان اطلاعات) و زندانهای دیگر
- اردوگاهها[۵] .
الف) بازجویی های اولیه
بازجویی اولیه در منطقه اسارت ویژگی خاصی داشته است، زیرا اسیر جنگی هنوز در شوک لحظه اسارت بهسر میبرد و بهقولی در حال خودش نیست و این شوک ممکن است به نفع دشمن تمام شود و به راحتی بتواند اسیر جنگی را تخلیه اطلاعاتی کند.
اما اسیر جنگی رفتهرفته در دیگر مکانها و موقعیتها خودش را باز مییابد و متوجه موقعیت خود میشود. دو ابزار هشیاری و مقاومت اسیر نقش مهمی را در بازجویی ایفا میکند. فرد بهاسارتدرآمده میتواند با به کارگیری این دو عنصر از مراحل سخت بازجویی که اغلب با ضربوشتم همراه است عبور کند. گاهی نیز دشمن به تطمیعکردن یا مهربانی ساختگی روی میآورد و سعی دارد خودش را دلسوز و همراه نشان بدهد.
بازجو با اعمال فشار روحی و روانی و جسمی، بیوقفه سؤالاتی را میپرسد تا اسیر خلعسلاحشده را گیج و به تناقضگویی وادارد. «در کنار کار بازجویی عموماً گروههای فیلمبرداری برای استفاده تبلیغاتی از اسرا مشغول بودند.
«بازجوییها بسته به نوع منطقه جغرافیایی، سازمان رزم افراد اسیرشونده، عضویت نظامی یا غیرنظامی اسیر، زمان و موقعیت عملیاتی که فرد در آن اسیر شده بود، بسیار متنوع و متفاوت بود. از طرفی نوع سوالات بازجویان بستگی تامی به شرایط بازجویان داشت.» [۶]
ابراهیم اعتصام،جانباز و آزاده ای که فروردین 1367 در منطقه شلمچه اسیر شد و در اردوگاه تکریت 12 مستقر شد از خاطره بازجویی خود می گوید:
"روبهروی زندان، ساختمان امنیتی دیگری بود که بازجوییهای انفرادی، در آن انجام میشد. البته در آن فضا، فقط مأموران لباس شخصی و مأمورانی که عهدهدار مسئولیت رفتوبرگشت اسرا بودند، لباس نظامی بر تن داشتند و میتوانستند تردد کنند. با ورود به اتاق بازجویی، فردی که پشت میز نشسته بود، با برگههای انفرادی، از افراد با سؤالاتی درموردِ مشخصات فردی، یگان نظامی، منطقه خدمت و اسارت، سن، تأهل یا تجرد و تعداد اولاد، بازجویی میکرد. مترجم کار ترجمه را انجام میداد و اسیر میبایست سرپا بایستد. بعضی اوقات، بازجویی 45 دقیقه و حتی یک ساعت طول میکشید و گاهی هم کمتر.
یکی از سؤالها درمورد درجه نظامی اسیر بود. بیشتر بچهها، خودشان را سرباز معرفی میکردند، اما مأمور بازجویی قانع نمیشد، اصرار داشت بگوید: حرس خمینی؟ آیا پاسدار خمینی هستید؟ قبلاً دوستان گفته بودند اینها دنبال پاسداران و بسیجیهایی که در یگان رزم مسئولیت داشتهاند، هستند. به شکل و شمایل افراد نگاه می کردند و به کسانی که سن آنها با دوره سربازی همخوانی نداشت، بهسختی گیر میدادند.
من ابراهیم اعتصام متولد سال 1338، آن روز که در استخبارات (زندان امنیتی عراق) محاکمه و بازجویی میشدم. در 9 خرداد 1367 وارد بیستونهسالگی شده بودم و خوب مشخص بود که در سن سربازی نیستم!
در آن اوضاع، احساس صبوری و قدرت درونی خوبی داشتم. بهخودم نهیب میزدم که در برابر دشمن باید با عزت بود. نمیدانم چرا عراقی سکوت کرد؟ آیا توسلی که قبلاز بازجویی به اولیای الهی داشتم او را رام کرده بود؟ نگاهی نه حاکی از مهربانی و نه از روی خشم، به من انداخت و گفت رو!
آنروز من با نام ابراهیم، علی، حسین، اعتصام و با رسته بسیجی، در دفتر اسرای ایرانی زندان بغداد ثبتنام شدم و تا پایان اسارت، هر موقع حضور و غیاب دفتری انجام میشد، با این مشخصات خوانده میشدم".[۷]
اغلب بازجوییهای اولیه به دلائل زیر صورت میگرفته است:
- پیبردن به هدف ایران از عملیات
- پی بردن به زمان، مکان، نحوه و چگونگی عملیات آینده
- شناسایی موقعیت جنگی طرف مقابل
- دستیابی به اطلاعات نظامی (کالکهای عملیاتی، اطلاعات محرمانه، کدهای رمز بیسیمها و ... )
- پیبردن به تعداد نفرات، تجهیزات
- پیبردن به تعداد کشتهها و اسرا
- مطلعشدن از غنایم جنگی
- شناسایی پاسداران و روحانیون
علی علیدوست (علی قزوینی) که در مهر 1359 در منطقه قصر شیرین به اسارت گرفته شد و در اردوگاه موصل 1 و اردوگاه موصل 2 مستقر بود چنین می گوید:
"صبح ساعت هشت و نه بود که نوبت بازجویی من شد. با تجربیاتی که از انقلاب و بازجویی های ساواک داشتم، در مقابل آنها دچار دستپاچگی نشدم. آنها هم مانند دستگاه ساواک، ابتدا محترمانه برخورد کردند. بعد از چند پرسش، احساس کردند که من قصد فریبشان را دارم و شروع کردند به ضرب و شتم و اهانت و ناسزاگویی. من میدانستم که اگر سست شوم، دیگر از چنگال اینها رهایی نخواهم داشت. از آنجا که تقیه هم یکی از دستورهای اسلام است، به ناچار بر گفته هایم بیشتر پافشاری کردم و مدام برصحتشان تأکید میکردم. روش آنها به این شکل بود که هر کسی که وارد می شد می خواستند به او بقبولانند که میدانند طرف سپاهی، کمیته ای و یا روحانی است. با آنکه من هنوز پوتین و شلوار سپاه تنم بود ولی هر چه تلاش کردند که اعتراف بگیرند جزو نیروهای انقلاب هستم، نپذیرفتم. البته برای اقرار گرفتن ابزار و وسایل مختلفی داشتند. در بازجویی های ابتدایی اغلب از باتوم برقی و مشت و لگد یا فلک کردن استفاده میکردند ولی اگر به شخص مشکوک میشدند او را در مراحل بعد بازجویی از پنکه آویزان میکردند و در حالیکه پنکه میچرخید چند نفری شروع به کتک زدنش میکردند.
بعد از پرسش های مرحله اول شروع به پرسیدن از اطلاعات سیاسی کردند. نکته عجیب اینجا بود که برخی از اختلافات و بحث هایی که در کشور تازه مطرح شده بود، آنها به خوبی بر آن واقف بودند و از جزئیات آن می پرسیدند. دیگر اینکه در صحبتهایشان صراحتاً از بنی صدر طرفداری میکردند. در مورد شهید بهشتی و حزب جمهوری اسلامی بسیار حساس بودند. من چون گفته بودم اهل قزوین هستم، از نماینده حزب جمهوری در قزوین پرسیدند. من هم یکی دو اسم جعلی بر زبان آوردم تا خودم را رها کنم و در ضمن مجبور نباشم از افراد حقیقی نام ببرم.
بعد از بازجویی مرا انداختند بیرون و در همان راهرو تا حدود ظهر نشستیم. بعد به سالنی که از آنجا تقسیم شده بودیم بردند و دست و چشمهایمان را باز کردند. تعدادی از دوستان برنگشته بودند. آنجا متوجه شدم کسانی را که نتوانسته بودند خوب از عهده جواب دادن برآیند همچنان نگه داشته اند". [۸]
ب) بازجوییهای اردوگاهی
طبق نظر راویان دوران اسارت بازجوییها معمولاً به دفعات انجام میشده است، اما بازجویی خاصِ مرحله ابتدای به اسارات درآمدن نبود و هر اسیر جنگی در مدت اسارت بارها و بارها به دلایلی همچون دلایل زیر مورد بازجویی قرار میگرفت:
- اتفاقات اردوگاهی
- مطلعشدن از اوضاع داخلی اردوگاه
- فعالیتها
- نقشه فرار و ...
این بازجوییها حتی با شدت عمل بیشتری همراه بوده است و اسرا میبایست شکنجههای سخت و توانفرسای جسمی و روحی را تحمل کنند[۹].
علی علیدوست (علی قزوینی) که در مهر 1359 در منطقه قصر شیرین به اسارت گرفته شد و در اردوگاه موصل 1 و اردوگاه موصل 2 مستقر بود چنین می گوید:
دوباره مرا برای بازجویی احضار کردند. داوود جلوی در مقر ایستاده بود. گفت میخواهند از تو بازجویی کنند ولی حواست باشد که بازجو به فارسی مسلط است.
بازجو از من پرسید: «چرا این قدر لاغر و نحیف شدهای؟» گفتم: «در دوره اسارت چه کسی چاق میشود؟ به هر حال سختی اسارت و غربت آدم را لاغر میکند.» بازجو گفت: «پس چرا این داوود لاغر نشده است.» من گفتم: «داوود هم از اسارت راضی نیست.» داوود به بازجو گفت: «سیدی من نظامی بودم ارتشی بودم وظیفهام بود که از کشورم در مقابل حمله دفاع کنم. شما هم مرا به عنوان یک نظامی گرفتید و به اینجا آوردید. ناراحت هم نیستم چون هر کدام به وظیفه مان عمل کردیم. ولی این بنده خدا شخصی بوده و در جاده دستگیرش کردهاید. حق دارد که ناراحت باشد.» از من پرسید: «نظرت درباره رژیم ایران چیست؟» قبل از اینکه چیزی بگویم گفت: «میدانی رژیم ایران اخیراً چه ادعایی کرده است؟»
گفتم: «نمیدانم.»
گفت: «آقای خمینی در صحبتهایشان ادعا کرده است که امام زمان دیگر ظهور نخواهد کرد چون خود من امام زمان و امام دوازدهم شیعیان هستم.» گفتم: «من خبری از این مباحث ندارم.»
گفت: «میتوانیم نوارش را بیاوریم تا گوش بدهی.» گفتم: «از شما ممنون میشوم اگر این کار را بکنید.» گفت: «اگر نوارش را بیاوریم که رهبرتان چنین حرفی زده، شما از او میپذیرید؟» گفتم: «نه»
گفت: «اگر کس دیگری چنین حرفی بزند شما او را مسلمان میدانید؟» گفتم: «نه» گفت: «حتی اگر شخص رهبرتان باشد و بگوید من امام دوازدهم هستم به نظر شما چنین شخصی مسلمان است؟»
گفتم: «هرکس چنین ادعایی بکند مسلمان نیست حتی اگر شخص ایشان باشد.»
گفت: «متشکرم از اینکه شما بهخوبی به این مسئله آگاه هستید که ایشان امام نیست.»
گفت: «دلتان میخواهد ایران صلح کند؟» گفتم: «من اینجا اسیرم و یک اسیر جز به خلاصی به چیز دیگری فکر نمیکند.»
گفت: «شما میتوانید، پیامی برای رهبران ایران بفرستید که جنگ را تمام کنند.» گفتم: «من در جایگاهی نیستم که چنین پیامی به کسی بدهم.»
خلاصه حدود چهل دقیقه با این پرسش و پاسخها با آنها گذشت و بعد از آن به اتاق برگشتم".[۱۰]
کتابشناسی
- ↑ دهخدا، علی اکبر(1402). ذیل واژه " بازجویی" . قابل بازیابی از https://vajehyab.com/dehkhoda/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AC%D9%88%DB%8C%DB%8C
- ↑ جعفری لنگرودی، محمد جعفر (1390). ترمینولوژی حقوق. تهران: کتابخانه گنج دانش.
- ↑ بازجویی(1402). ویکی پدیای فارسی. قابل بازیابی ازhttps://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AC%D9%88%DB%8C%DB%8C
- ↑ انوری، حسن (1381). فرهنگ بزرگ سخن . تهران : انتشارات سخن،
- ↑ خوب نژاد، فریبرز(1402). مصاحبه
- ↑ سالمینژاد، عبدالرضا (1386). دانستنیهای آزادگان. تهران: پیام آزادگان،
- ↑ اعتصام،ابراهیم(1395). مصاحبه
- ↑ علیدوست(قزوینی)، علی(1395). مصاحبه
- ↑ سالمینژاد، عبدالرضا (1386). دانستنیهای آزادگان. تهران: پیام آزادگان،
- ↑ علیدوست(قزوینی)، علی(1395). مصاحبه
فرزانه قلعه قوند