تولید اطلاعات از طریق جاسوسان: تفاوت میان نسخهها
A-hamidian (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A-hamidian (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
در اردیبهشت سال 1368 گروهی از [[منافقین]] [https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AE%D9%84%D9%82_(%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86) (مجاهدین خلق)] به سرپرستی [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C#:~:text=%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C%20(%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D9%94%20%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B6%20%D8%AF%D8%B1,%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%B9%D9%87%D8%AF%D9%87%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF. ابریشمچی] و بهمنظور جذب [[اسرا]] و پناهنده شدن آنها به [https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AE%D9%84%D9%82_(%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86) سازمان مجاهدين خلق] به این [[اردوگاه]] آمدند. [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C#:~:text=%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C%20(%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D9%94%20%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B6%20%D8%AF%D8%B1,%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%B9%D9%87%D8%AF%D9%87%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF. ابریشم چی] در بیرون [[اردوگاه]] و در مقر فرمانده کمپ، مستقر و سپس از طریق بلندگو اقدام به سخنرانی کرد. او سخنراني خود را چنين آغاز كرد: «به نام مریم و مسعود و...». در این زمان [[اسرا]] با دست و سوت زدن خواستند که سخنرانی وی را قطع کنند اما وی با تصور اینکه مورد تشویق قرارگرفته است از [[اسرا]] خواست که با حفظ آرامش به صحبتهای وی توجه کنند. در آن لحظه [[اسرا]] شروع به شعار دادن علیه سازمان کردند و تعداد زیادی نیز در حیاط قاطعها دست به راهپیمایی زدند. اوضاع هرلحظه متشنجتر میشد؛ لذا سربازان عراقی همگی از [[اردوگاه]] خارج شدند. در دو قاطع [[اسرا]] تیر چوبی را که بلندگو روی آن نصبشده بود از زمین درآورده و به طرفی پرتاب کردند و در قاطع 3 که تیر بلندگو در میان سیمخاردار بود، آنقدر با لنگهکفش به بلندگو زدند تا از کار افتاد. درنهایت عراقیها پذیرفتند که دیگر سخنرانی از سوی [[منافقین]] انجام نشود و [[اردوگاه]] را نیز ترک کنند. به دنبال این توافق، [[اسرا]] به آسایشگاهها رفته و شرایط به وضعیت عادی بازگشت <ref name=":0" />. | در اردیبهشت سال 1368 گروهی از [[منافقین]] [https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AE%D9%84%D9%82_(%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86) (مجاهدین خلق)] به سرپرستی [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C#:~:text=%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C%20(%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D9%94%20%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B6%20%D8%AF%D8%B1,%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%B9%D9%87%D8%AF%D9%87%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF. ابریشمچی] و بهمنظور جذب [[اسرا]] و پناهنده شدن آنها به [https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86_%D8%AE%D9%84%D9%82_(%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86) سازمان مجاهدين خلق] به این [[اردوگاه]] آمدند. [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C#:~:text=%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%85%E2%80%8C%DA%86%DB%8C%20(%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87%D9%94%20%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B6%20%D8%AF%D8%B1,%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%B1%D8%A7%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%B9%D9%87%D8%AF%D9%87%20%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF. ابریشم چی] در بیرون [[اردوگاه]] و در مقر فرمانده کمپ، مستقر و سپس از طریق بلندگو اقدام به سخنرانی کرد. او سخنراني خود را چنين آغاز كرد: «به نام مریم و مسعود و...». در این زمان [[اسرا]] با دست و سوت زدن خواستند که سخنرانی وی را قطع کنند اما وی با تصور اینکه مورد تشویق قرارگرفته است از [[اسرا]] خواست که با حفظ آرامش به صحبتهای وی توجه کنند. در آن لحظه [[اسرا]] شروع به شعار دادن علیه سازمان کردند و تعداد زیادی نیز در حیاط قاطعها دست به راهپیمایی زدند. اوضاع هرلحظه متشنجتر میشد؛ لذا سربازان عراقی همگی از [[اردوگاه]] خارج شدند. در دو قاطع [[اسرا]] تیر چوبی را که بلندگو روی آن نصبشده بود از زمین درآورده و به طرفی پرتاب کردند و در قاطع 3 که تیر بلندگو در میان سیمخاردار بود، آنقدر با لنگهکفش به بلندگو زدند تا از کار افتاد. درنهایت عراقیها پذیرفتند که دیگر سخنرانی از سوی [[منافقین]] انجام نشود و [[اردوگاه]] را نیز ترک کنند. به دنبال این توافق، [[اسرا]] به آسایشگاهها رفته و شرایط به وضعیت عادی بازگشت <ref name=":0" />. | ||
جعفری(1401)درباره کسب خبر درباره اسرای ایرانی در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:<blockquote>عملیات روانی دشمن و [[منافقین]] علیه اسرای ایرانی، در تنگنا قرار دادن آنها برای تأمین حداقل [[امکانات]] زندگی و شرایط سخت و طولانی دوران [[اسارت و اسیران|اسارت]] همواره زمینههایی بود که اسرای ضعیف که از قدرت جسمی و توان فکری و تحلیل محدودی در مقابله با مشکلات روحی روانی برخوردار بودند، مورد تهدید و آسیبهای جدی قرار میگرفتند. این افراد پس از رها نمودن اعتقادات و باورهای قبلی خود به دامان دشمن و [[منافقین]] رفته و درازای رها شدن از [[تنبیه در اسارت|تنبیه]] و در اختیار گرفتن امکاناتی بیشتر علیه دوستان خود برای دشمن به فعالیت میپرداختند. رهبران آگاه [[اردوگاه]] با برنامههای مختلف مثل سخنرانی، توصیههای دوستانه، تهیه و تنظیم و پخش مطالبی در خصوص اهداف شوم و گمراهکننده آنها و... باعث روشنگری و جلوگیری از این جابجاییهای خطرناک میشدند و در اقداماتی متفاوت بر بازگشت آنها به دامان دوستان خود، تلاشهای مضاعفی انجام میدادند. دفاع از افراد مؤمن و مقید در هنگامیکه مورد تهمت عراقیها و جاسوسها قرار میگرفتند یکی دیگر از روشهای حفظ این افراد در مقابل آسیبهایی بود که توسط رهبر یا شورای رهبری انجام میگرفت<ref>جعفری(1401). مصاحبه.</ref>. | جعفری(1401)درباره کسب خبر درباره اسرای ایرانی در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:<blockquote>عملیات روانی دشمن و [[منافقین]] علیه اسرای ایرانی، در تنگنا قرار دادن آنها برای تأمین حداقل [[امکانات]] زندگی و شرایط سخت و طولانی دوران [[اسارت و اسیران|اسارت]] همواره زمینههایی بود که اسرای ضعیف که از قدرت جسمی و توان فکری و تحلیل محدودی در مقابله با مشکلات روحی روانی برخوردار بودند، مورد تهدید و آسیبهای جدی قرار میگرفتند. این افراد پس از رها نمودن اعتقادات و باورهای قبلی خود به دامان دشمن و [[منافقین]] رفته و درازای رها شدن از [[تنبیه در اسارت|تنبیه]] و در اختیار گرفتن امکاناتی بیشتر علیه دوستان خود برای دشمن به فعالیت میپرداختند. رهبران آگاه [[اردوگاه]] با برنامههای مختلف مثل سخنرانی، توصیههای دوستانه، تهیه و تنظیم و پخش مطالبی در خصوص اهداف شوم و گمراهکننده آنها و... باعث روشنگری و جلوگیری از این جابجاییهای خطرناک میشدند و در اقداماتی متفاوت بر بازگشت آنها به دامان دوستان خود، تلاشهای مضاعفی انجام میدادند. دفاع از افراد مؤمن و مقید در هنگامیکه مورد تهمت عراقیها و جاسوسها قرار میگرفتند یکی دیگر از روشهای حفظ این افراد در مقابل آسیبهایی بود که توسط رهبر یا شورای رهبری انجام میگرفت<ref>جعفری(1401). مصاحبه.</ref>.</blockquote> | ||
نیز نگاه کنید به [[جاسوسی]]؛ [[منافقین]]؛ [[روحانیت]] | |||
نیز نگاه کنید به [[جاسوسی]]؛ [[منافقین]]؛ [[روحانیت]] | |||
=== کتابشناسی === | === کتابشناسی === | ||
<references />سید رضی نبوی چاشمی |
نسخهٔ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۲۸
مقدمه
جاسوسان که به دلایلی از قبیل شکنجهها، کم بود غذا، نیاز به ابتداییترین امکانات زیستی، وضعیت بهداشت اردوگاهها، عزتنفس پایین، افسردگی، ناامیدی به آینده و سرنوشت فردی، به جاسوسی برای دشمن سوق داده میشدند، یکی از منابع اطلاعاتی عراقی ها برای کسب خبر درباره اسرای ایرانی در اردوگاه های عراقی بودند.
جاسوسها، منافقین بین اسرا
عراقیها برای ارزیابی و تسلط بیشتر بر اوضاع داخلی اردوگاههای اسرای ایرانی، اطلاع از وضعیت فکری و روحی-روانی اسرا(← بیماریهای روحیروانی)، کسب بعضی از اطلاعات اردوگاهها و آگاهی از وضعیت نقشههای فرار، شورش و اعتصابهای احتمالی، همچنین بررسی تأثیر بازتاب عملیات روانی خود علیه اسرا همواره نیازمند جاسوسهایی از بین اسرای ایرانی بودند که بتوانند این وظیفه را به اتمام رسانند جاسوسها افراد ناآگاهی بودند که به دلایلی از قبیل شکنجهها، کم بود غذا، نیاز به ابتداییترین امکانات زیستی، وضعیت بهداشت اردوگاهها، عزتنفس پایین، افسردگی، ناامیدی به آینده و سرنوشت فردی، به جاسوسی برای دشمن سوق داده میشدند.
این افراد بهترین ابزار برای ارزیابی عراقیها از وضعیت داخلی اردوگاه بودند. با کمک این افراد فریبخورده عراقیها اطلاعات لازم از قبیل برنامههای فرهنگی داخل آسایشگاه، شناسایی افراد و گروههای فعال در اردوگاه و ... را کسب وبر مبنای آن اقدامات لازم را اعمال نموده و سپس تصمیماتی را برای کنترل اردوگاه بر مبنای نظر و قوانین خودشان اعمال مینمودند. مثل انتقال افراد فعال به شکنجهگاهها، تنبیه شدید آسایشگاههای فعال به بهانههای مختلف. از سوی دیگر به لحاظ مخفی بودن جاسوسها و دشواری در شناسایی آنها فضای روحی نامناسبی بر اردوگاه حاکم میشد؛ اسرای ایرانی به همدیگر مظنون میشدند و چهبسا تهمتهای ناروایی بین اسرا رواج مییافت؛ بنابراین اسرا نمیتوانستند در ارزیابی خودیها مطمئن باشند؛ و این نوع ارزیابی، خود نوعی شکنجه و استرس را در بین اسرا ایجاد مینمود و باعث کاهش عزتنفس آنها میشد. تعداد اندکی از جاسوسها از بین اسرای جنگی انتخاب میشدند و شمار زیادی از آنها نیز قاچاقچیان و یا افراد عبوری در مرزها بودند که توسط ارتش عراق دستگیر و روانهی اردوگاههای اسرای ایرانی شده بودند و به خاطر تفاوت در اعتقادات و انگیزهها، کار جاسوسی برای رژیم بعث عراق را میپذیرفتند [۱].
خاطرات اسرا
روانستان(1399) درباره اطلاع رسانی جاسوسان در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:
حاجآقا سید علی اکبر ابوترابی فرد مشغول صحبت بود که یکی از جاسوسها، سرباز عراقی را خبر میکند و سرباز پشت پنجره میآید و حاجآقا سید علی اکبر ابوترابی فرد را در حال سخنرانی و اتاق را مملو از جمعیت میبیند و بعد به سراغ افسر عراقی رفته، خبر میدهد. طولی نکشید که به سراغ حاجآقا سید علی اکبر ابوترابی فرد آمدند و ایشان را بهطرف مقر بردند، همه اسرا در محوطه جمع شده بودند و کتک خوردن حاجآقا سید علی اکبر ابوترابی فردرا تماشا میکردند و هیچ کمکی هم از اسرا برنمیآمد[۲].
سالاریان(1402) درباره کسب خبر درباره اسرای ایرانی در اردوگاه های عراقی توسط جاسوسان ایرانی نقل می کند:
"درباره روش های یکی از کارهای دژبانها شناسایی کردن دقیق ماهیت واقعی اسیرانی بود که ممکن بود هویت واقعی ازنظر دژبانها پنهان مانده بود. مثل افسران، پاسداران، فرماندهان، روحانیون، مدیران، مسئولین دولتی، نخبهها و... آنها اگر میتوانستند فردی خاص را (افسر یا فرمانده یا یک روحانی یا ...) از بین اسیران کشف کنند به نظر خودشان شاهکاری کرده بودن. لذا در جستجوی فرد یا افرادی میگشتند که بتوانند از آنها بهعنوان عامل خبرچین (ستون پنجم یا جاسوس) در بین اسیران استفاده نمایند. این افراد در مقابل قطعهای نان یا سیگار خبرهای مهم آسایشگاه را به عراقیها گزارش میکردند"[۳] .
حمزه(1401)درباره کسب خبر درباره اسرای ایرانی در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:
"علاوه بر جاسوسها، نفوذ عناصر سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در بین اسرا نیز در ایجاد بحران و تنش در اردوگاهها نقش مؤثری داشتند. منافقین بعد از فرار از ایران، در برنامههای مشخص با رژیم بعث عراق به توافقاتی در خصوص براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران رسیدند و رسماً در خاک عراق استقرار یافتند و پایگاههای نظامی خود را تشکیل دادند. آنها علاوه بر پخش برنامههای رادیو -تلویزیونی برای درهم شکستن مقاومت اسرای ایرانی و استفادهی تبلیغاتی از آنها و همچنین جذب و بهکارگیری آنها در راستای اهداف خود، رسماً در بعضی از اردوگاههای اسرای ایرانی استقرار یافتند و دست به فعالیتهای گستردهای زدند. منافقین برای کسب اطلاعات بیشتر، تلاش میکردند خود را وفادار بهنظام و امام خمینی «ره» نشان دهند تا ضمن شناسایی افراد مؤثر، به اطلاعات تازهای دست یابند. آنها ضمن همکاری با رژیم بعث عراق، درازای اجرای مأموریت و برنامههای خود، رژیم بعث را در اهدافش یاری میرساندند ازجملهی این امور میتوان به سانسور نامههای اسرا، شناسایی روحانیون(← روحانیت)، افسرهای عالیرتبه، پاسداران، نیروهای حزباللهی، افراد علمی و مؤثر، انجام عملیات روانی علیه اسرا، جذب پناهنده، مشارکت در شکنجهی اسرای ایرانی، ایجاد اختلاف در میان اسرا، افشای مخفیگاههای وسایل ممنوعه اسرا و ... را نام برد[۴].
اسرای ایرانی در مقابل منافقین در تمامی موارد، واکنشی حذفی و قهرآمیز داشتند. اسرا با اتحاد و یکپارچگی علاوه بر مانعتراشی در مقابل اجرای برنامههای آنها، دست به برخورد فیزیکی با منافقین (حتی سرکردهی آنها) میزدند و نشریات و اطلاعیههای آنها را پاره میکردند. از طرفی روحانیون(← روحانیت) و افراد آگاه برای مقابله با شبهات مذهبی و سیاسی منافقین، اقدام به تشکیل نشستهای مختلف میکردند و در فرصتهای مکرر به رفع شبهات سیاسی و عقیدتی میپرداختند. این نشستها فرصتی بود تا اسرا به تقویت بنیادهای فکری خود بپردازند[۵]
در اردیبهشت سال 1368 گروهی از منافقین (مجاهدین خلق) به سرپرستی ابریشمچی و بهمنظور جذب اسرا و پناهنده شدن آنها به سازمان مجاهدين خلق به این اردوگاه آمدند. ابریشم چی در بیرون اردوگاه و در مقر فرمانده کمپ، مستقر و سپس از طریق بلندگو اقدام به سخنرانی کرد. او سخنراني خود را چنين آغاز كرد: «به نام مریم و مسعود و...». در این زمان اسرا با دست و سوت زدن خواستند که سخنرانی وی را قطع کنند اما وی با تصور اینکه مورد تشویق قرارگرفته است از اسرا خواست که با حفظ آرامش به صحبتهای وی توجه کنند. در آن لحظه اسرا شروع به شعار دادن علیه سازمان کردند و تعداد زیادی نیز در حیاط قاطعها دست به راهپیمایی زدند. اوضاع هرلحظه متشنجتر میشد؛ لذا سربازان عراقی همگی از اردوگاه خارج شدند. در دو قاطع اسرا تیر چوبی را که بلندگو روی آن نصبشده بود از زمین درآورده و به طرفی پرتاب کردند و در قاطع 3 که تیر بلندگو در میان سیمخاردار بود، آنقدر با لنگهکفش به بلندگو زدند تا از کار افتاد. درنهایت عراقیها پذیرفتند که دیگر سخنرانی از سوی منافقین انجام نشود و اردوگاه را نیز ترک کنند. به دنبال این توافق، اسرا به آسایشگاهها رفته و شرایط به وضعیت عادی بازگشت [۵].
جعفری(1401)درباره کسب خبر درباره اسرای ایرانی در اردوگاه های عراقی چنین می گوید:
عملیات روانی دشمن و منافقین علیه اسرای ایرانی، در تنگنا قرار دادن آنها برای تأمین حداقل امکانات زندگی و شرایط سخت و طولانی دوران اسارت همواره زمینههایی بود که اسرای ضعیف که از قدرت جسمی و توان فکری و تحلیل محدودی در مقابله با مشکلات روحی روانی برخوردار بودند، مورد تهدید و آسیبهای جدی قرار میگرفتند. این افراد پس از رها نمودن اعتقادات و باورهای قبلی خود به دامان دشمن و منافقین رفته و درازای رها شدن از تنبیه و در اختیار گرفتن امکاناتی بیشتر علیه دوستان خود برای دشمن به فعالیت میپرداختند. رهبران آگاه اردوگاه با برنامههای مختلف مثل سخنرانی، توصیههای دوستانه، تهیه و تنظیم و پخش مطالبی در خصوص اهداف شوم و گمراهکننده آنها و... باعث روشنگری و جلوگیری از این جابجاییهای خطرناک میشدند و در اقداماتی متفاوت بر بازگشت آنها به دامان دوستان خود، تلاشهای مضاعفی انجام میدادند. دفاع از افراد مؤمن و مقید در هنگامیکه مورد تهمت عراقیها و جاسوسها قرار میگرفتند یکی دیگر از روشهای حفظ این افراد در مقابل آسیبهایی بود که توسط رهبر یا شورای رهبری انجام میگرفت[۶].
نیز نگاه کنید به جاسوسی؛ منافقین؛ روحانیت
کتابشناسی
سید رضی نبوی چاشمی