معرفی اردوگاه موصل 3

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۲:۴۰ توسط Marjan-khanlari (بحث | مشارکت‌ها) (←‏موقعیت جغرافیایی و ظاهری اردوگاه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اردوگاه موصل 3 [1]

(معروف به موصل 4 قدیم و موصل‌کوچیکه)

در یک نگاه

مقطع اول) تأسیس در آذرماه 1362، انحلال در اسفندماه 1362

مقطع دوم) تأسیس در فروردین‌ماه 1363، انحلال در تیرماه 1367

مقطع سوم) معروف به موصل شصت‌وهفتی‌ها: تأسیس در تیرماه 1367، انحلال در مردادماه 1369

تعداد آزادگان: حدود 750 نفر

در این اردوگاه از هفت آسایشگاه در طبقه پایین استفاده می‌شد و تعداد هر آسایشگاه بین 25 الی 150 نفر متغیر بود.

موقعیت جغرافیایی و ظاهری اردوگاه

موصل 3 در ضلع غربی شهر موصل واقع شده بود و جزو چهار پادگان نظامی در شمال عراق بود که بعداز شروع جنگ تبدیل به محل نگهداری اسرای ایرانی شد.

این اردوگاه حدود 1700 مترمربع مساحت داشت و تقریباً به‌شکل مربع بود. شش آسایشگاه بزرگ و یک آسایشگاه کوچک داشت. آسایشگاه‌های بزرگ حدود 180 مترمربع مساحت داشت. آسایشگاه کوچک نیز چهل‌پنجاه مترمربع می‌شد. آسایشگاه کوچک بیش‌از پنجاه نفر گنجایش نداشت، ولی تعداد اسرا در دیگر آسایشگاه‌ها به حدود 135 نفر رسید.[۱]

در هر گوشه آن، برج مدوری قرار داشت. در دوسوم حیاط سبزیجات کاشته شده و یک‌سوم دیگر مختص زمین ورزش بود. اسرا در هفت آسایشگاه ساکن بودند و به طبقه بالا دسترسی نداشتند. چهار آسایشگاه در ضلع راست و یکی در ضلع چپ اردوگاه قرار داشت. در هر طرف چند اتاق خالی بود که به‌ترتیبِ زیر از آن استفاده می‌شد:

کتابخانه، فروشگاه، سلمانی و کارگاه خیاطی در ضلع چپ قرار داشت. سلول مجازات یا شکنجه [اتاقی] به ابعاد 5×20 مترمربع [بود] با دری آهنی به ارتفاع 3 متر و پنجره‌هایی با میله‌های آهنی که به حیاط باز می‌شد. داخل این سلول، یک پنکه سقفی و شش چراغ مهتابی بود و گرمای خفه‌کننده و جریان هوای نامناسبی داشت.

آشپزخانه، اتاق کارگران آشپزخانه، اتاق نمایندگان بازداشتگاه و آسایشگاه بیماران در ضلع راست بود.

مانند بقیه اردوگاه‌های موصل، حیاط اردوگاه در جنوب ساختمان و مستطیل‌شکل بود. پس‌از ورود به حیاط، آسایشگاه‌ها در دو سمت شرق و غرب حیاط قرار داشت. یک راه سیمانی به‌عرض 4 متر به‌سمت انتهای اردوگاه کشیده شده بود و راه آن را در میان حیاط قطع می‌کرد. یک تِراس سرپوشیده به‌عرض 3 متر به حیاط مشرف می‌شد و امتداد دو ضلع آن 150 متر بود.[۲]

هر اتاق بزرگ دو درِ آهنی داشت که یکی از آنها به حیاط باز می‌شد، اما همیشه بسته بود. دوازده پنجره به ابعاد 0/8×1/8 متر به‌سمت حیاط داشت و روی این پنجره‌ها میله نصب شده بود. پنجره‌های کوچک‌تر روبه‌بیرون را با سیمان مسدود کرده بودند. داخل اتاق‌ها هشت پنکه سقفی وجود داشت که اسرا آن را کنترل می‌کردند. شانزده لامپ دوتایی مهتابی، که بعضی از آنها سوخته بود، روشنایی اتاق‌ها را تأمین می‌کرد؛ این لامپ‌ها حتی در زمان خواب اسرا هم روشن بودند. روی دیوارها میخ‌هایی بود و اسرا می‌توانستند لباس‌هایشان را آویزان کنند. عراقی‌ها بلندگوهایی را داخل آسایشگاه‌ها نصب کرده بودند و به‌دلخواه خود، برنامه‌هایی از آنها پخش می‌کردند.

تاریخچه و امکانات اردوگاه

موصل 3 یا همان موصل‌کوچیکه تقریباً همیشه خالی بود و هر چندوقت‌یک‌بار تعدادی را به آنجا می‌بردند؛ یعنی، یک حالت standby داشت.[۳]

این اردوگاه دو یا سه بار خالی شد، یک بار 7 اسفند 1362، بار دیگر در 18 اسفند 1362 و درپایان، تابستان 1367.

راه‌اندازی اردوگاه موصل 3 با دیگر اردوگاه‌ها متفاوت بود. عراقی‌ها چندین مرتبه تعدادی از اسرای ایرانی را به این اردوگاه آوردند و به‌عللی نامشخص پس‌از گذشت چند ماه تمامی اسرا را به اردوگاه‌های دیگر منتقل کردند و اردوگاه به‌مدت چند ماه خالی از سکنه ماند.[۴]

این اردوگاه آخرین واحد از اردوگاه‌های منطقه موصل و کوچک‌ترین اردوگاه این منطقه بود، به‌همین‌علت به آن موصل‌کوچیکه می‌گفتند؛

همچنین به‌علت حضور حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدحسن جمشیدی، که مدت چهار سال نقش رهبری این اردوگاه را برعهده داشت، به نام موصل حاج‌آقا جمشیدی معروف شد.[۵]

«اردوگاه 3 موصل، به‌علت‌اینکه چهارمین اردوگاه اسکان‌دهنده اسرای ایرانی در شهر موصل بود، به موصل 4 شهرت یافت. کمیته بین‌المللی صلیب‌سرخ نیز در اواخر 1361 اقدام به نام‌گذاری اردوگاه‌های اسرای ایرانی کرد که به‌ترتیبِ قرارگرفتن اردوگاه‌ها، از غرب به شرق، انجام گرفت و باز به‌علت‌اینکه این سومین اردوگاه شهر موصل بود به موصل 3 شهرت یافت.»[۶]

مقطع اول)

در نیمه دوم سال 1362 [آذرماه]، با انتقال 150 تن از اسرای اردوگاه 4 موصل، به‌همراه حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی، 200 تن از اسرای اردوگاه 1 موصل، 251 تن از اسرای اردوگاه 2 مقطع اول موصل و 150 تن از اسرای اردوگاه عنبر (الانبار یا اردوگاه 8) با حدود 751 تن تأسیس شد.

نیروهای بعثی، پس‌از گذشت حدود 70 روز از تأسیس این اردوگاه، اسرا را به اردوگاه‌های موصل و رمادی منتقل کردند و با شروع عملیات خیبر تعدادی از اسرای این عملیات را در این اردوگاه اسکان دادند. پس‌از چند روز، در اسفندماه 1362 با انتقال اسرای عملیات خیبر به اردوگاه موصل 2 مقطع اول این اردوگاه را منحل کردند.[۵]

محمدحسن جمشیدی درمورد لباس‌های آن دوران می‌گوید:

«در همین اردوگاه بود که رنگ لباس فرم ما به رنگ مشهور زرد تغییر پیدا کرد. البته سهمیه لباس‌های فرم همچنان سالی یک دست بیشتر نبود. هر شش ماه، یک دست لباس زیر نیز می‌دادند.»[۷]

مقطع دوم)

اکثر اسرای این مقطع از عملیات‌های رمضان، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی و از اعضای بسیج، ارتش، سپاه و همچنین از اسرای شخصی بودند.[۷]

در فروردین 1363، با ورود 150 تن از اسرای اردوگاه 1 موصل و در اردیبهشت همان سال با ورود محمدحسن جمشیدی و 500 تن از اسرای اردوگاه 4 موصل در مقطع دوم شکل گرفت. بعداز ورود حاج‌آقا محمدحسن جمشیدی، تشکیلات منسجمی شکل گرفت.[۸]

در سال 1367، هم‌زمان با انجام یک تک گسترده ازطرف ارتش بعث و درنتیجه به‌اسارت‌درآمدن تعداد زیادی از نیروهای ایرانی، بعثی‌ها به‌منظور اسکان اسرای جدید 100 نفر از اسرای این اردوگاه را به اردوگاه موصل، 235 نفر را به اردوگاه 2 و حدود 350 نفر را به اردوگاه 4 موصل منتقل کردند و این اردوگاه در 1367/04/23 به‌طورکامل منحل شد.[۸]

مقطع سوم)

اردوگاه 3 موصل، پس‌از تخلیه کامل اسرای مقطع دوم، در تاریخ 1367/04/25 با انتقال 1000 اسیر به این اردوگاه تأسیس شد. اسرای این اردوگاه از لشکرهای 21 حمزه و 77 مشهد بودند. نمایندگان کمیته بین‌المللی صلیب‌سرخ چند روز پس‌از ورود اسرا به این اردوگاه از آنها بازدید کردند.[۸]

حوادث و رویدادهای مهم اردوگاه

مقطع دوم)

- چاپ نشریه رنگی به مدیریت رضا ملکی، سال 1364؛[2]

- اجرای تئاتر طنز همراه با نمایش تصویر كاریكاتور صدام و سران عرب بر روی تخته‌ها در سال 1364؛[3]

- برگزاری نمایشگاه عکس بچه‌ها، که برای آزاده‌ها از ایران ارسال می‌شد، و عکس شهدا در عید نوروز سال 1364؛[4]

- رژه‌رفتن آزادگان مقابل نقاشی تمثال حضرت امام‌خمینی، که مرحوم اسماعیل سلیمی‌نمین کشیده بود، سال 1365؛[5]

- به‌کما‌رفتن قدرت‌الله ناظم در بازی فوتبال؛ او سرش به زمین خورد و به کما رفت. تا چند روز برای سلامتی او دعا و توسل برگزار شد، تا بالأخره بهبودی حاصل شد، سال 1365؛

- نوشتن نشریه‌های مربوط به دهه فجر، سال 1366؛

- ساخت وسیله‌ای که مانند ویدئوپروژکتور عمل می‌کرد، توسط علیرضا پیمانی، سال 1366؛[6]

- برگزاری نشست شعرخوانی، سال 1365 یا 1366؛

- اجرای نمایش‌های رزمی ابتکار علی علیلو با اجرای سرود،[7]سال 1365 یا 1366؛

- طراحی و اجرای روتین برنامه آدینه همراه با مسابقات ورزشی، هنری، خواندن شعر، مقاله و ... ؛[8]

و ... .

مقطع سوم)

- اعتصاب آزادگان به‌دنبال زندانی‌شدن سیدعطاءالله رحمانی در ادامه تنبیه یک خبرچین اردوگاه،  سال 1369؛

- زندانی‌شدن و ضرب‌وشتم اسرا به‌علت قراردادن یک روزنامه با عکس صدام در سرویس بهداشتی اردوگاه؛

و ... .

پاورقی

[1]. ویژه آزادگانی که صلیب‌سرخ آنها را ثبت‌نام کرده است.

[2]. این نشریه با مدیریت خودم و با همکاری سعید سلیمانی (نقاشی) و عبدالمجید رحمانیان (شعر و نوشتار) تهیه شد. نشریه مرتب در آسایشگاه‌ دست‌به‌دست می‌شد. آزاده‌ها برای امنیت آن را در سطل زباله مخفی می‌کردند که به‌طورِاتفاقی یک سرباز عراقی که دنبال مقوا می‌گشت آن را پیدا کرد. چون تصویر کاریکاتور و شطرنجی صدام و امریکا روی آن بود، دنبال کسی می‌گشتند که آن را درست کرده بود و بالأخره لو رفت. البته من و رضا شانهء را بردند که بیگناه بود.[۹]

[3]. در این تئاتر با یک چوب نمایش اجرا کردند و پیامش این بود كه آمریكا آنها را مثل مهره‌هایی جابه‌جا می‌كند. گرچه تئاتر با رعایت امور امنیتی در آسایشگاه 6 در حال برگزاری بود، اما نگهبانان بالا متوجه شدند و بلافاصله و به‌سرعت وارد آسایشگاه شدند و وسایل را ضبط كردند. فرمانده عراقی اردوگاه آدمی نسبتاً منطقی بود و با برخی اقداماتِ ارشد این موضوع ختم‌به‌خیر شد.[۱۰]

[4]. آزاده‌ها به عراقی‌ها می‌گفتند عکس پدر ماست.[۹]

[5]. ایده این نقاشی را گروه فرهنگی داد، سلیمی آن را کشید و حسین گاردی آن را آموزش داد.

[6]. محمدتقی چشم‌برزنی روی نایلون‌های محکم و روی کارتن گوشت تصاویری از آمدن امام به ایران در فرودگاه، بهشت‌زهرا و ... طراحی کرد، سپس با کارتن مقوایی برایش قاب درست کردند. برای تهیه عدسی هم لامپ‌های قدیمی را شکستم و عدسی قوی درست کردم. سپس پروژکتور عراقی‌ها را پایین آوردم و لامپش را کشیدم داخل. آنگاه انیمیشن را روی دیوار پخش کردم. پایین دیوار هم گروه سرود ایستاده بود و سرود خمینی ای امام را می‌خواند. این کار ابتدا در رمادی 6 با مشارکت دکتر ابوالقاسم افخمی انجام شد.[۱۱]

[7]. این سرود با مضمون «من شهیدم، پاسدارم، هدیه دارم بر امامم (2) لاله رسته به دامان صحرا ...»، که علیرضا جاوید و عبدالمجید رحمانیان به‌طورمشترک سروده بودند، به‌صورت ترکیبی با تئاتر و حرکات اجرا می‌شد. بچه‌های گروه سرود وقتی به عبارت لاله می‌رسیدند به‌شکل گل لاله درمی‌آمدند.[۹]

[8]. برنامه آدینه را علی علیلو شروع کرد و من ادامه دادم. بعدها برنامه علمی هم در آن گنجانده شد. آموزش برنامه هسته‌ای را سعید اوحدی، که تحصیل‌کرده آمریکا بود و در این مورد اطلاعات مفیدی داشت، انجام می‌داد و همچنین بحث‌های علمی دیگر. آموزش این برنامه با نمایش عروسکی اجرا می‌شد؛ با تکه‌ای اسفنج عروسکی به نام آقای مشتاق درست کرده بودند که ایفای نقش می‌کرد. عروسک‌گردان آن هم حاج‌باقر عباسی و گاهی هم افراد دیگر بودند.[۹]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. پور زرومی، ولی (1399). ص 276
  2. شورای علمی دانشنامه آزادگان (1399). ص 349
  3. هاشمی، سیدعلی اکبر (1401). مصاحبه،
  4. خاجی، علی (1391). شرح قفص، اردوگاه‌های اسیران. تهران: پیام آزادگان، ص 157
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ده‌نمکی، مسعود (1392). ص 163
  6. شورای علمی دانشنامه آزادگان (1399). ص 349
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ولی‌پور زرومی (1399). ص 276
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ آرشیو اسناد و اطلاعات مؤسسه پیام آزادگان (طرح حماسه) 1384، مصاحبه با رحمانیان،
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ملکی، رضا (1401). مصاحبه،
  10. هاشمی، علی اکبر (1398). مصاحبه، 13 شهریور ماه
  11. پیمانی، علیرضا (1401). مصاحبه،

فرزانه قلعه‌قوند